خانه / طلسم و سحر و جادو و افسون / آیا جادو و طلسم شدن و مسمومیت پیامبر(ص) به دست مرد یهودی حقیقت دارد؟

آیا جادو و طلسم شدن و مسمومیت پیامبر(ص) به دست مرد یهودی حقیقت دارد؟

در این پست از سایت antique-book-treasure.ir آیا جادو و طلسم شدن و مسمومیت پیامبر(ص) به دست مرد یهودی حقیقت دارد؟ را برای شما عزیزان قرار دادیم . در ادامه مطلب درباره جادو و سحر شدن پیامبر اکرم توسط یهود را مشاهده خواهید کرد .

آیا جادو و طلسم شدن و مسمومیت پیامبر(ص) به دست مرد یهودی حقیقت دارد؟
آیا جادو و طلسم شدن و مسمومیت پیامبر(ص) به دست مرد یهودی حقیقت دارد؟

آیا جادو و طلسم شدن و مسمومیت پیامبر(ص) به دست مرد یهودی حقیقت دارد؟,مسمومیت پیامبر اکرم توسط مرد یهودی,جادو و طلسم شدن حضرت محمد پیامبر اکرم توسط یهود,سحر و جادو پیامبر (ص),طلسم یهودی

آیا جادو و طلسم شدن و مسمومیت پیامبر(ص) به دست مرد یهودی حقیقت دارد؟

جادو شدن و مسمومیت پیامبر به دست یهود

در برخی منابع شیعه و اهل سنت، روایاتی درباره سحر شدن رسول خدا به دست یهود آمده است. ابن سعد که بیشترین و مفصل ترین روایات را در این باره آورده، می نویسد: وقتی رسول خدا از حدیبیه بازگشت، روسای یهود که در مدینه مانده بودند و منافقانه اظهار اسلام می کردند نزد لبید بن اعصم آمدند و از او که ساحری زبر دست بود خواستند پیامبر را جادو کند.آنان گفتند: ما محمد (ص) را جادو کرده ایم اما نتیجه نداده است. اکنون سه دینار برای تو مقرر می کنیم تا چنین کاری را انجام دهی. لبید، گره هایی را در چند تار مو زد و در شکوفه نخلی قرار داد.آن گاه آن را در چاهی پنهان کرد. رسول خدا متوجه شد که چشمانش کم سو شده و کاری را که انجام نداده، خیال می کند انجام داده است. تا آن که خداوند او را از جریان آگاه کرد و آن حضرت، جبیر بن ایاس را فرستاد تا طلسم را از چاه بیرون آورد. در روایات دیگری، نام حضرت علی (ع) و عمار آمده است که مامور بیرون آورد. در روایات دیگری، نام حضرت علی (ع) و عمار آمده است که مامور بیرون آوردن سحر شده اند. در روایتی هم آمده است که دو نفر یا دو فرشته بر بالین پیامبر حاضر شده و سخنانی با هم گفتند که حاکی از جادو شدن پیامبر به دست لبید یهودی یا مردی از انصار بود و پس از رفتن آن دو، رسول خدا کسی را فرستاد تا در چاه مورد نظر، طلسم را بر طرف کنند. (165) گر چه ابن سعد درباره این موضوع روایات متعددی آورده که راویان آنها هم مختلف است لیکن همه آنها یک داستان را گزارش می کنند که خلاصه آن بیان شد. وی به نقل از ابن عباس، نزول سوره های فلق و ناس را به همین مناسبت دانسته است. از این رو برخی از مفسران، ذیل سوره فلق، همین روایت ها را آورده و درباره این موضوع بحث کرده اند.
اگر سوره فلق و ناس به خصوص اولی که به جهت کلمات النفثت فی العقد بیشتر با موضوع سحر تناسب دارد در مکه نازل شده بود، بی تردید نزول سوره به مناسبت داستان سحر را نادرست می دانستیم چون همه گزارش ها، این واقعه را مربوط به مدینه دانسته است. اما در مکی بودن این سوره اتفاق نظر نیست و برخی از مفسران آن را مدنی دانسته اند. (166) بعضی از مفسران مانند شیخ طوسی، طبری و زمخشری هم در ذیل این دو سوره به داستان سحر اشاره ای نکرده اند. اما قطع نظر از ارتباط روایات به سوره فلق و بحث از سبب نزول، این مطلب قابل بررسی است که آیا گزارش سحر شدن رسول خدا به دست یهود درست است یا خیر؟
گروهی از علما و مفسران که غالب آنان اهل سنت هستند، این روایت ها را پذیرفته اند. اما شیعه و معتزله، تاثیر جادو بر پیامبر را غیر ممکن و این گزارش ها را نادرست می دانند.این رد و اثبات را باید ناشی از دیدگاه های کلامی دو طرف دانست. شیخ طوسی می گوید: قصه گویان نادان، سحر شدن پیامبر را روایت کرده اند ولی این، امکان ندارد چون کسی که جادو شود عقلش را از دست می دهد و خدای متعال این مطلب را در کلام خود رد کرده است. استدلال وی به آیات هشتم و نهم سوره فرقان (167)است که خداوند از قول مشرکان می فرماید: آنان پیامبر را جادو شده می دانند اما در این نسبت به خطا رفته اند. مقصود شیخ این است که وقتی خداوند مسحور بودن رسول خدا را مردود می داند، نمی توان چنین گزارش هایی را که دلالت بر سحر شدن آن حضرت دارد، پذیرفت. (168) فخر رازی پس از آن که گفته: همه اهل نقل، این داستان را درست می دانند از اشکال به روایات و استدلال به آیه فرقان این گونه جواب داده است: مقصود کفار از مسحور، دیوانه شدن به واسطه سحر است. اما این که به واسطه جادو، بیماریی در بدن آن حضرت ایجاد شود هیچ کس آن را رد نمی کند.
خلاصه کلام رازی این است که خداوند درباره دین و عقل رسول خدا، او را مراقبت می کند اما این که ضروری به بدن او برسد بعید نیست. فخر رازی هم چنین به کلام معتزله در این باره اشاره کرده و گفته است: معتزله می گویند این روایت باطل است به دلیل آیه و الله یعصمک من الناس (169) و لا یفلح الساحر حیث التی (170) و به دلیل آن که تجویز این مطلب به نبوت ضرر می رساند. (171) ابن ابی الحدید معتزلی با اشاره به داستان لید بن اعصم و زنی از یهود که پیامبر را سحر کردند، گفته است: گروهی از متکلمان، این مطلب را رد می کنند و می گویند پیامبر از چنین مواردی معصوم است. (172)اما خود درباره آن اظهار نظر نکرده است.
مراجعه به منابع مختلف، تکرار همین اشکال ها و پاسخ ها را به دست می دهد. علامه طبرسی سخن شیخ طوسی را تکرار کرده و علامه طباطبائی پاسخ رازی را آورده است. برخی اهم خواسته اند از راه تضعیف روایات و برخی راویان، این گزارش ها را رد کنند. در عین حال اشکال اصلی به موضوع سحر شدن پیامبر به دست یهود، اشکال عقلی و کلامی است. ولی به نظر می رسد همان گونه که علامه طباطبائی گفته است. (173) این اشکال وقتی پذیرفته می شود که به واسطه سحر، ضرری به جنبه نبوت رسول خدا برسد، نه جنبه بشری و بیماری در بدن آن حضرت.
با این همه باید گفت گزارش داستان در منابع اهل سنت به همان روایاتی که ابن سعد نقل کرده، بر می گردد (174) و تمامی روایات منابع شیعی به نقل طب الائمه راجع است. (175) در این کتاب از امام صادق (ع) به نقل از امیر مومنان (ع)، شبیه همان روایات آمده است. ابن شهر آشوب، مجلسی دیگران هم از این کتاب استفاده کرده اند. (176)
موضوع سحر کردن یهود در موارد دیگری از منابع تاریخ اسلام نیز آمده است. مانند آن چه گفته شده مسلمانان را سحر کردند تا فرزندی از آنان متولد نشود و به همین جهت وقتی اولین مولود پس از هجرت به دنیا آمد، مسلمانان تکبیر گفتند. (177)یا گفته شده وقتی ماه گرفت، یهودیان گفتند ما جادو شده است . (178)موضوع مسموم شدن رسول گرامی اسلام به دست یهود به گونه ای در منابع تاریخی شهرت دارد که جای هیچ تردیدی را باقی نمی گذارد. مورخان نوشته اند: زینب دختر حارث، همسر سام بن مشکم که چند تن از بستگان او در جنگ خیبر کشته شده بودند (179) قسمتی از اعضای یک گوسفند که پیامبر خوردن آن قسمت ها را دوست داشت زهر آلود کرد و نزد او آورد. آن حضرت به همراه یارانش شروع به خوردن کردند اما هنوز لقمه ای را فرو نداده بود که فرمود این غذا به من خبر می دهد که مسموم است. بشر بن براء که لقمه ای از آن را خورده بود به شهادت رسید. پیامبر هم هنگام رحلتش به مادر بشر فرمود این بیماری اثر لقمه ای است که با فرزندت در خیبر خوردیم. (180) وقتی آن حضرت از علت این کار پرسید، زینب گفت: چون بستگانم را کشته بودی گفتم اگر پیامبر باشی از زهر خبر دار می شوی و گرنه از دست تو راحت خواهیم شد. در ای که رسول خدا این زن یهودی را کشته یا آزاد کرده است میان مورخان اختلاف وجود دارد.
سهیلی می گوید جمع دو دسته روایات به این است که بگوییم پیامبر ابتدا انتقام خود را نگرفت و او را آزاد کرد؛ ولی وقتی براء از دنیا رفت، این زن یهودی را قصاص کرد. (181)در روایتی هم مسمومیت آن حضرت به دو تن از زنان وی نسبت داده شده است. (182) طبری روایتی آورده است که می گوید ابوبکر هم به دست یهودیان مسموم شده است. (183) این نظریه که یهودیان در مگر خلفای نخست دست داشته اند، مطلبی است که در برخی کتاب ها و مقاله های معاصر به چشم می خورد. (184)
فصل دوم: روابط صلح جویانه

گفتار یکم: پیمان های پیامبر با یهود مدینه

واژه پیمان یا قرارداد با واژه های عربی حلف، معاهده، میثاق، عقد و عهد برابر است. (185) در زبان عربی اصطلاحات دیگری هم به معنای قرار داد به کار می رود که معنای دقیق برخی از آنها غیر از قرار داد و پیمان است؛ مانند: صحیفه، کتاب، هدنه، صلح، مصالحه و موادعه. صحیفه و کتاب به هر نوشته ای گفته می شود (186) صلح و مصالحه به معنای کنار آمدن در موضوعی اعم از جنگ یا امور عادی است و موادعه را می توان متارکه معنا کرد که ریشه آن ودع به معنای رها کردن و واگذاردن کاری در حال انجام است. (187)از این رو موادعه برای صلح در جنگ هم به کار می رود. (188)با این حال مناسب ترین معنای موادعه با مطالبی که در این گفتار می آید، رها کردن آزار و اذیت است. (189)زیرا بسیاری از پیمان های رسول خدا به خصوص در آغاز هجرت پیشینه جنگ نداشت بلکه موادعه پیامبر به معنای عدم تعرض به یکدیگر و یا آزار نرساندن آن گروه به مسلمانان به خاطر اقلیتشان بود. با این همه در منابع تاریخی و روایی، از همه این الفاظ و مشتقات آنها برای قرار داد و پیمان استفاده شده و گاه از یک پیمان با الفاظ گوناگون تعبیر شده است. (190)در قرآن کریم نیز کلمه های عهد، عقد و میثاق به معنای پیمان آمده است. (191) موضوع عهد و پیمان در جاهلیت از اهمیت خاصی برخوردار بوده و عرب جاهلی با وجود همه شرارت ها، به قراردادهای خود سخت پای بندی نشان داده، گاه بر سر آن تا پای جان ایستاده است. (192) گر چه منشا بیشتر پیمان ها تعصب قبیله ای و جاهلی بوده اما اصل این اهتمام و پای بندی قابل ستایش است. چون این موضوع به فطرت انسان بر می گردد که به خاطر ادامه حیات و رسیدن به سعادت مورد نظرش به خصوص ایجاد امنیت میان افراد جامعه و هم چنین میان جامعه خود و دیگران، شرایطی را وضع کند تا هر دو طرف، به نوعی از منافع این قرار داد بهره مند شوند. اسلام نیز از آن جا که به امور اجتماعی انسان همچون آداب فردی او توجه دارد، به منظور رسانیدن انسان ها به سعادت واقعی به موضوع عهد و پیمان اهتمام ورزیده، نقض آن را از گناهان بزرگ می شمارد و تنها زمانی بر هم زدن قرار داد را مجاز می شمرد که طرف مقابل قصد سوء استفاده و خیانت داشته باشد. آن هم به شرطی که به طرف مقابل اطلاع دهد که از این پس پیمانی میان ما وجود ندارد. (193) همان کاری که رسول خدا نسبت به مشرکان هم پیمان خود در مکه انجام داد و به خاطر بی توجهی آنان به عهدشان، به ایشان اعلام فرمود تا چهار ماه فرصت دارند درباره وضعیت خود چاره اندیشی کنند.(194) در غیر این صورت به هیچ رو بر هم زدن پیمان صحیح نبوده و تا زمانی که دیگری بر عهد خود پای بند است حق پیمان شکنی نیست. (195)

درباره ی admin

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *