خانه / تمدن و فرهنگ دوران باستان / بررسی هنر معماری و تمدن ایران در دوره باستان,تپه ها و بناهای تاریخی و آثار فراوان باقی مانده از دوران باستان ایران

بررسی هنر معماری و تمدن ایران در دوره باستان,تپه ها و بناهای تاریخی و آثار فراوان باقی مانده از دوران باستان ایران

در این پست از سایت بزرگ تاریخی و باستان شناسی antique-book-treasure.ir بررسی هنر معماری و تمدن ایران در دوره باستان,تپه ها و بناهای تاریخی و آثار فراوان باقی مانده از دوران باستان ایران قرار دادیم . قصد داریم در این مقاله طولانی و کامل شما را با هنر و معماری و تمدن فرهنگ مردم ایران در دوران باستان و همچنین تپه ها و بناهای تاریخی و آثار به جای مانده از ایران باستان آشنا کنیم . ایران دارای یکی از قدیمی ترین و کهن ترین تمدن های دنیاست . دعوت میکنم با ادامه مطلب همراه باشید ./

بررسی هنر معماری و تمدن ایران در دوره باستان,تپه ها و بناهای تاریخی و آثار فراوان باقی مانده از دوران باستان ایران
بررسی هنر معماری و تمدن ایران در دوره باستان,تپه ها و بناهای تاریخی و آثار فراوان باقی مانده از دوران باستان ایران

بررسی هنر معماری و تمدن ایران در دوره باستان,تپه ها و بناهای تاریخی و آثار فراوان باقی مانده از دوران باستان ایران,معماری ایران باستان,معماری تاریخی در ایران باستان,معماری در ایران,هنر و معماری در دوران ایران باستان,تمدن و فرهنگ و معماری در حکومت ایران باستان,تپه های تاریخی و باستانی در ایران باستان,بناهای تاریخی در ایران باستان,آثار به جای مانده از هنر و فرهنگ و تمدن و معماری ایران باستان,گنج و دفینه یابی در داخل تپه ها,هنر و معماری و ارتباط آن با گنج و دفینه در باستان شناسی

بررسی هنر معماری و تمدن ایران در دوره باستان,تپه ها و بناهای تاریخی و آثار فراوان باقی مانده از دوران باستان ایران

بررسی هنر معماری و تمدن ایران در دوره باستان,تپه ها و بناهای تاریخی و آثار فراوان باقی مانده از دوران باستان ایران
بررسی هنر معماری و تمدن ایران در دوره باستان,تپه ها و بناهای تاریخی و آثار فراوان باقی مانده از دوران باستان ایران
بررسی هنر معماری و تمدن ایران در دوره باستان,تپه ها و بناهای تاریخی و آثار فراوان باقی مانده از دوران باستان ایران
بررسی هنر معماری و تمدن ایران در دوره باستان,تپه ها و بناهای تاریخی و آثار فراوان باقی مانده از دوران باستان ایران
بررسی هنر معماری و تمدن ایران در دوره باستان,تپه ها و بناهای تاریخی و آثار فراوان باقی مانده از دوران باستان ایران
بررسی هنر معماری و تمدن ایران در دوره باستان,تپه ها و بناهای تاریخی و آثار فراوان باقی مانده از دوران باستان ایران
بررسی هنر معماری و تمدن ایران در دوره باستان,تپه ها و بناهای تاریخی و آثار فراوان باقی مانده از دوران باستان ایران
بررسی هنر معماری و تمدن ایران در دوره باستان,تپه ها و بناهای تاریخی و آثار فراوان باقی مانده از دوران باستان ایران

آشنایی با هنر و معماری ایران در دورۀ باستان

تپه ها و بناهای تاریخی و آثار فراوان باقی مانده از دوران باستان ایران، نشان دهندۀ رواج رونق هنر معماری این سرزمین در طی هزاره های قبل بوده است. باستان شناسان و محقّقان بسیاری که سیر تحول و تکامل زندگی، تاریخ و هنر مردم فلات ایران را به دقت مورد مطالعه و بررسی قرار داده اند، به استناد مدارک و شواهد کافی، ساخت نخستین سکونتگاهها و روستاهای مردم این منطقه را حداقل به ده هزار سال قبل مربوط می دانند.

 

تپه ها و بناهای تاریخی و آثار فراوان باقی مانده از دوران باستان ایران، نشان دهندۀ رواج رونق هنر معماری این سرزمین در طی هزاره های قبل بوده است. باستان شناسان و محقّقان بسیاری که سیر تحول و تکامل زندگی، تاریخ و هنر مردم فلات ایران را به دقت مورد مطالعه و بررسی قرار داده اند، به استناد مدارک و شواهد کافی، ساخت نخستین سکونتگاهها و روستاهای مردم این منطقه را حداقل به ده هزار سال قبل مربوط می دانند.

از جمله این روستاهای اولیه، می توان به گنج دره در نزدیکی شهرستان هرسین(استان کرمانشاه) و منطقۀ تپه زاغه در دشت قزوین اشاره کرد. این بناهای ابتدایی و ساده، از چینۀ گلی و یا خشت خام ساخته می شدند.

باستان شناسان بسیاری نیز شروع دورۀ نوسنگی یا انقلاب نوسنگی در ایران را به حدود 9000 سال پیش نسبت می دهند و از آغاز این دوره تا تأسیس امپراتوری هخامنشی را به دو دورۀ نوسنگی (هزارۀ هفتم ق.م) و دورۀ مس وسنگ (حدود 3200 ق.م) تقسیم می کنند، که با پیدایش خط این دوره به پایان می رسند.

هزارۀ پنجم تا سوم پیش از میلاد در ایران، دورۀ «مس و سنگ» به شمار می آید. یعنی اگر چه ابزارهای سنگی هنوز کاربرد داشت، امّا مس هم در ساختن بعضی از اشیاء و ابزار به کار می گرفت.

دورۀ مفرغ در ایران از اوایل هزارۀ دوم پیش از میلاد(4000 سال پیش) آغاز گردید. در حدود 1200 پیش از میلاد عصر آهن در ایران شروع شد و از این تاریخ آهن به جای مفرغ برای ساختن ابزار و اسلحه مورد استفاده قرار گرفت.

از زمانی که دورۀ آهن در ایران در ایران آغاز می شود،ساختن سفالینه های نقش دار به ویژه در غرب ایران از رواج می افتد و تا دو هزار سال بعد یعنی سده های آغازین دورۀ اسلامی به رونق نخستین خود باز نمی گردد.

در منطقۀ ماهیدشت کرمانشاه و زیویۀ کردستان از بلندی کوههای مرتفع مقدار زیادی سفالهای دورۀ آهن پیدا شده است. پراکندگی جغرافیایی سفالهای عصر آهن در ایران و همگونی نسبی بین این سفالها، نشان دهندۀ همگونی فرهنگی مردم منطقه نیز هست، که یکی از مشخصه های دوران آهن می باشد.

انسان پیش از تاریخ که در فلات ایران می زیست، در دورۀ پارینه سنگی در سوراخهایی که در قسمتهای پر درخت ایجاد می کرد و یا  در عمق غارهای سنگی کوهستانی می زیست و بدین وسیله تا اندازه ای خود را از گزند سرما و حملۀ حیوانات وحشی حفظ می کرد.

برای نخستین بار رمان گیر شمن دانشمند و باستان شناس فرانسوی در سال 1949 آثار و بقایای انسان اولیۀ فلات ایران را در حفاری غاری در «تنگ پبده» pabda در کوههای بختیاری واقع در شمال شرقی شهر شوشتر پیدا کرد.

در غار تنگ پبده ابزار سادۀ شکار انسان ابتدایی نظیر تبر سنگی و چکش سنگی که بعضی دستۀ چوبی داشته اند، پیدا شده و نشان می دهند که انسان برایتهیۀ خوراک خود، چگونه حیوانات را شکار می کرده است.

این باستان شناس همچنین در کتابش «ایران از آغاز تا اسلام» از ظروف سفالین ناهموار و پخته نشده ای نوشته است، که به همراه آثار و بقایای مربوط به ده هزار سال پیش، از انسان ساکن در غارهای بختیاری به دست آمده و بدین ترتیب ثابت کرده است که مردم ایران جزو اولین سازندگان و ابداع کنندگان ظرفهای سفالی در جهان بوده اند.

« گیر شمن» پنج هزار سال پیشاز میلاد (هفت هزار سال پیش) را زمانی می داند که انسان پیش از تاریخ ساکن ایران، از ارتفاعات پایین می آید و در دشت ساکن می شود. به نظر گیرشمن قدیمی ترین محل سکونت بشری که در دشت شناخته شده، سیلک کاشان است.

انسان در آغاز اقامت در سیلک، هنوز روش خانه سازی را نمی دانست. به زودی باچینه های گلی خانۀ محقری ساخت و در دوره های بعد، خشت گلی را ابداع و آن را جانشین چینه کرد.

این خشتها شامل آجرهای بیضی شکل بود،که با دست ساخته می شدند و در آفتاب خشک می گشتند. در مرحلۀ سوم تکامل تمدن ماقبل تاریخی سیلک، به جای خشت بیضوی، خشت صاف و مستطیل شکل ساخته شد.

گیرشمن زیباترینو یکی از قدیمی ترین آثار بازمانده از انسان 7000 سال پیش فلات ایران را پیکرۀ کوچک انسانی می داند، که از استخوان و به صورت دسته چاقو ساخته شده است. این مجسمۀ کوچک، شخصی را نشان می دهد که شب کلاهی بر سر و لنگ یا کمربندی بر کمر دارد.

در اواخر هزارۀ چهارم پیش از میلاد (حدود 3200)پ.م ) تمدن تکامل یافتۀ عیلام در جنوب غربی ایران شامل خوزستان، قسمتی از فارس امروزی، کرمان، بخش هایی از شرق ایران و بخش های جنوبی زمین های پست کنارۀ رودهای دجله و فرات، به پایتختی شهر باستانی شوش به ظهور رسید.

شهر شوش که در مطلب بعد با آن بیشتر آشنا خواهیم شد، در حدود 4000 سال پیش از میلاد، به عنوان کانون مذهبی ساکنان منطقه بنا نهاده شد و با  داشتن معبدی بزرگ، به مرور مرکزیت تمام مناطق مسکونی دشت خوزستان را به دست آورد.

شوش در سده های پایانی هزارۀ چهارم یعنی حدود 3200 پیش از میلاد، وارد مرحلۀ تازه ای شد، که به « دورۀ پیدایش خط» معروف است. وسعت محوطۀ باستانی شوش، حدود 400 هکتار می باشد.

تمدن عیلام      

حکومت عیلام در آغاز هزارۀ سوم پیش از میلاد (حدود 4900 سال پیش) در جنوب غرب ایران به مرکزیت منطقۀ خوزستان (شهر شوش) شکل گرفت و شاهان آن به مدت 22 قرن  بر ایران فرمان رانداند.

تمدن و دولت پیشرفتۀ عیلام که نخستین حکومت منسجم در فلات ایران به شمار می رود، در سال 645 پیش از میلاد به دست آشور بانی پال فرمانروای مقتدر و جنگجوی آشور منقرض شد. 33 سال بعد، بعنی در 612 پیش از میلاد، تمدن آشور نیز به نوبۀ خود مغلوب قوم آریایی و شجاع ماد شد.

مهمترین مناطق مربوط به تمدن عیلام عبارتند از: شوش، چغازنبیل و هفت تپه، که هر سه منطقه در دشت خوزستان قرار دارند. طبق گفتۀ باستان شناسان و صاحب نظران، تمدن عیلام شامل دشت خوزستان، قسمتهایی از شرق ایران و کرمان بوده است.

تمدن عیلام در کنار تمدنهای بزرگ بین النهرین (سومر، اکد، بابل و آشور) قرار داشت و آثار به دست آمده از مناطق مربوط به تمدن عیلام، نشان دهندۀ تأثیرپذیری آن تمدن از تمدنهای سرزمین بین النهرین می باشد. پیکره ها و لوح های پیدا شده از حفاری های شوش و هفت تپه بیانگر این امر است. مجسمه های عیلامی یافت شده از منطقۀ شوش، نشان دهندۀ خصوصیات مردم آن قوم هستند.

مهمترین نکته در بررسی این مجسمه ها، تأثیر مذهب عیلامی ها بر هنر آنهاست و بیشتر مجسمه های پیدا شده دارای حالتی می باشند که گویی در برابر چیزی احترام می گذارند. و به عبادت آن می پردازند.

مجسمۀ مفرغی معروف به «مرد نیایشگر» که از شوش به دست آمده، بیانگر این ویژگی است. نکتۀ دیگری که در بررسی آثار شوش و بویژه آثار سیلک کاشان با آن روبرو هستیم،پیوند میان زندگی و آثار هنری است و نشان می دهد که آثار یاد شده، تنها برای تزیین و زیبایی ساخته نشده اند، بلکه کاربرد دیگری نیز داشته اند.

مجسمۀ مفرغی ملکه ناپیرآسو (نیپرآزو) همسر اونتاش- گال پادشاه عیلامی که سر آن مفقود شده، از مفرغ و به وزن 1750 کیلوگرم و ارتفاع فعلی 135 سانتی متر است، که امروزه در موزه لوور در پاریس قرار دارد. این مجسمه از شوش به دست آمده است.

یکی از نمونه های برجستۀ بناهای مذهبی که به دست عیلامیان ساخته شده زیگورات مشهور«چغازنبیل» است، که در دشت آزادگان خوزستان و 30 کیلومتری شهر شوش قرار دارد.

شهر دور اونتاش (چغازنبیل) در حدود سال 1250 پیش از میلاد و زمان حکومت اونتاش گال فرمانروای خردمند عیلام و به عنوان نیایشگاهی برای اینشوشیناک خدای عیلامی ها ساخته شد. این بنای بزرگ عیلامی به وسیله «رمان گیرشمن» کشف و مورد حفاری قرار گرفت.

در این معبد هزاران آجر کتیبه دار و مهره های استوانه ای منقوش پیدا شده، که اطلاعات بسیاری را از مردم آن زمان در اختیار محققان و باستان شناسان قرار داده است. چغازنبیل در سال 1313 شمسی به طور تصادفی کشف شد.

بر اساس اسناد اکدی، کشور عیلام نوعی «ممالک متحده» بوده و هر ایالت حاکمی داشته است. حکام ایالات عیلام همگی زیر نظر حکومت مرکزی بوده اند. بر اساس اسناد سومری، عیلامی ها در حدود سال2400 پیش از میلاد، خط صورت نگاشت را به کار می بردند و شاید به سبب اینکه طی سالهای 2222350 تا 2300 پیش از میلاد، تحت سلطۀ اکدها قرار داشتند، خط میخی و اکدی را اقتباس کردند و با این خط متون خود را بر لوحهای ساخته شده از گل می نوشتند. آجرهای کتیبه دار چغازنبیل نیز با خط میخی عیلامی نوشته شده اند. این خط بیش از 300 حرف داشت.

بعضی تحقیقات و نظرات هم حاکی از آن است که خط میخی عیلامی، از تحول و تکامل خطهای تصویری درون سرزمین ایران شکل گرفته و به بیان دیگر، پیدایش خط حاصل ابداع مردم فلات ایران بوده است.

خط عیلامی خطی هجایی بوده و به همین سبب علامتهای زیادی داشته است. می توان گفت خط عیلامی مادر خطهای باستانی ایران بوده است. در خط هجانگار، برای مثال هر یک از هجاهای سی، سو، سار، سه ،ساد، سگ و … دارای یک حرف یا نشانۀ ویژۀ خود می باشد. (مانند خط امهری که در کشور اتیوپی وجود دارد.)

از دوره عیلام قدیم یعنی قبل از نیمۀ هزارۀ دوم پیش از میلاد، هیچ نوع اثر معماری از شوش مشاهده نشده و هیچ آثاری باقی نمانده است. بنابراین، اظهار نظر دربارۀ معماری عیلامی در طول این دوره در شوش، غیر ممکن است و تنها اطلاعات اندکی را می توان از طریق مهره های آن دوره کسب کرد.

از شواهد باقیمانده چنین بر می آید، که در این دوره ساختن «معابد شاخی» رایج بوده است. زیرا در آن دورۀ ایران«شاخ» نمادی از الوهیت به شمار می رفته است.

دوران عیلام میانی، تنها دوره ای از فرمانروایی عیلامی هاست، که بقایای معماری مربوط به همی را ارایه کرده است. این مجموعه، آثار نیایشگاه مقدس چغازنبیل در حدود 30 کیلومتری شوش است. عیلام میانی، مهمترین و درخشان ترین دورۀ حاکمیت عیلامی ها بوده است.

آثار هنر عیلام جدید را می توان در چندین ظرف بدل چینی و اشیاء مفرغی که «راپوسه» نامیده می شوند، مشخص کرد. کوزه های کوچک بدل چینی شبیه جعبه های عاج گرد و کوچکی هستند، که در سده های نهم و هشتم پیش از میلاد و در سوریه ساخته می شدند. یکی از آنها، حالت همان طرح گلهای «رُزت» و غنچه های توأمان نیلوفری را دارد، که در نیم تاج سری از جنس عاج، مربوط به سدۀ هشتم پیش از میلاد که در حفریات نیمرود به دست آمده، دیده شده است.

کلاه نوک دار ویژۀ شاهان دورۀ عیلام جدید و وسیلۀ شناسایی و تشخیص آنها از فرمانروایان دوره های قبل است. در نقش رستم واقع در نزدیکی تخت جمشید، نقش برجستۀ بهرام دوم ساسانی، بر روی نقش برجسته ای از دورۀ عیلام ساخته شده و می توانگفت آن را به طور کامل حذف کرده است.

تنها دو نقش در دو انتهای این نقش برجسته باقی مانده، که گفته می شود مربوط یک شاه عیلامی و همسر او می باشد. شاه کلاه نوک داری را که ویژۀ دوران عیلام جدید است، بر سر نهاده و ملکه تاج کنگره داری بر سر دارد، که ملکه های سدۀ هفتم پیش از میلاد آشوری بر سر می گذاشتند.

گروهی از اشیای مفرغی عیلام جدید که باید با تیردان مفرغی و عاجها ارتباط داشته باشند، معروف به «سیتولا» یعنی سطل مفرغی باریک و بلند، با ته مخروطی هستند.در اصطلاح باستان شناسی، این نوع ظرفها را«جام» نامیده اند. شکل این ظرفها در اصل مصری است مانند نقش نیلوفر آبی در کف آنها. با این وجود، سبک تزیینی این دسته از جامها، عیلامی جدید است.

آثار و بقایای تمدن عیلام را می توان در مناطق تل لورت،تل شروان، تل های لالار، ویرانه های دره شهر و تل طرحان (تارهان) که همگی در منطقۀ سیمرۀ پشتکوه لرستان قرار دارند، مشاهده کرد. در مناطق ایذه (مال امیر پیشین)، سلیمان تپۀ پشتکوه، سیرجان کرمان وتل اسپید فهلیان فارس نیز آثاری از دورۀ عیلام وجود دارد.

قدیمی ترین آثار سفالی لعابدار و مجسمه های لعاب دیدۀ ایران، از مناطق شوش و هفت تپه به دست آمده اند، که مربوط به دورۀ عیلام می باشند. فن لعاب دادن را عیلامیان از مردم بین النهرین آموخته بودند.

در محلی به نام «لالی» در 40 کیلومتری شمال مسجد سلیمان، کتیبه هایی به خط میخی سومری و مربوط به حدود 3000 سال پیش از میلاد پیدا شده است.

تمدن هنر مانا (ماننا)

پیش از به قدرت رسیدن مادها و ظهور حکومت قدرتمند آنها، تمدنی به نام«مانا» (ماننا) در جنوب دریاچۀ ارومیه و به مرکزیت حسنلو وجود داشت، که به اعتقاد محققان حوزۀ فرمانروایی آن، شامل سرزمین های امروزی آذربایجان می شده است.

نام «مانا» نخستین بار در سالنامه های آشوری در سال 843 پیش از میلاد برای اقوامی آمده، که در برابر نیروی «شلمانصر سوم» مقاومت کرده است.

مانایی ها که نسبت به مادها قدمت بیشتری داشته و همزمان با اورارتوها زندگی می کرده اند، همانند اورارتوها در شکل گیری هنر و فرهنگ ماد و به ویژه معماری آنها تأثیر داشته اند. در جنگ علیه آشور نیز، از متحدین مادها بودند.

جام زرین و مشهور حسنلو که در تپۀ حسنلو در نزدیکی شهر نقده (جنوب دریاچه ارومیه) به دست آمد، مربوط به تمدن«ماننا» است. مانایی ها اگر خود بر هنر و معماری مادها تأثیر گذاشتند، به نوبۀ خود بسیار تحت تأثیر معماری اورارتوها بودند.

تمدن اورارتو

اورارتوها دسته ای از اقوام آریایی بودند، که در حدود 1000 سال پیش از میلاد در نواحی شمال غربی فلات ایران (در حوالی دریاچۀ وان و سرزمین های مجاور آن) مسکن گزیدند. این اقوام در حدود 859 پیش از میلاد دولت قدرتمندی به نام «اورارتو» تشکیل دادند، که شهر «موساسیر» در ارمنستان مرکز حکومت آنها بود.

تمدن و هنر ماد

مادها به اعتقاد برخی، در حدود سال 825 پیش از میلاد، از طرف شرق و از طریق جادۀ اصلی باستانی، به سوی غرب ایران حرکت کرده و در آنجا ساکن شدند. آنها که قومی آریایی و از اقوام هند و اروپایی بودند، در مسیر حرکت خود به سوی شمال غرب ایران، با دو امپراتوری مقتدر آشور و عیلام از یک سو و از سویی دیگر با حکومت جوان و نیرومند «اورارتو» در شمال ایران و بخشی از آسیای صغیر، همسایه شدند.

«دیااُکو» یکی از سران مشهور این تمدن است، که توانست اقوام پراکندۀ ماد را متحد کند و در سال 708 پیش از میلاد امپراتوری بزرگ ماد را تأسیس نماید. او به مدت 53 سال پادشاهی کرد. فرورتیش، هوخشتره و دیوکس نیز از فرمانروایان مشهور و قدرتمند این دوره بوده اند. شاهنشاهی بزرگ ماد عمر کوتاهی داشت. آستیاگ پسر کیاکسار در سال 550 پیش از میلاد به دست نوۀ خود کوروش، یعنی پادشاه پارسها مغلوب شد.

مادها در آذربایجان، کردستان، لرستان، ری قدیم و اصفهان سکونت داشتند. سه ناحیۀ عمده و بزرگ در دولت ماد وجود داشت، که عبارت بودند از : همدان، ناحیۀ ری و ناحیۀ نسا (در کرمانشاه). کار اصلی مادها کشاورزی و دامداری بود و در فلزکاری، جواهرسازی و زرگری نیز مهارت فوق العاده داشتند.

بعضی از صاحبنظران نیز سه منطقۀ زیر را مربوط به حوزۀ حکومتی مادها دانسته اند:

1- آذربایجان (آذرآبادگان- ماد آتروپاتن)

2- ماد بزرگ

3- منطقۀ ری و تهران امروزی (راگ- راگیانا- راز)

آثار و بقایای مادها در مناطق مختلفی از ایران وجود دارد. ازجمله می توان به تپۀ «گودین» در 12 کیلومتری شهرکنگاور، تپۀ نوشی جان در 60 کیلومتری جنوب همدان، تپۀ گیان نهاوند، تپۀ باباجانی لرستان و گورستان B سیلک کاشان، تپۀ حسنلو در آذربایجان غربی و زیویۀ سقّز کردستان اشاره کرد. اشیاء زرین و سیمین و ظروف سفالی به دست آمده از کلاردشت نیز مربوط به زمان مادهاست.

وجود این همه آثار گوناگون، ما را برآن می دارد که تمدن بزرگ ماد را به عنوان یک واقعیت تاریخی بپذیریم. تمدنی که با اتحاد قبایل مختلف ایرانی و پس از پیروزی بر آشور، اولین امپراتوری ایرانی را بنا نهاد.

پایتخت مادها شهر «هگمتانه» (همدان امروزی) بود. که یونانی ها به آن اکباتان می گفتند. این شهر دارای هفت قلعۀ تودرتو بود، که هر قلعه رنگ نمادین خاصی داشت. هگمتانه که یونانیان به آن «اکباتان» می گفتند، به دستور «دیوکس» پسر فرورتیش ساخته شد و نخستین مرکز حکومتی مادها در غرب ایران بوده است. از دیگر شهرهای مادها می توان بغستانه (بیستون)، اسپدانه(اصفهان) و کنکوبار (کنگاور)را نام برد.

باورهای هفتگانه و هفت رنگ مربوط به آنها در هگمتانه، عبارت بودند از سفید- سیاه- ارغوانی- آبی- نارنجی- نقره ای و طلایی. این رنگها حالت نمادین و مرموز داشتند و مظهر و سمبولی از آسمان و هفت اختر گردان آن به شمار می آمدند که در زبان پهلوی به آنها «هفت بوخت» و در زبان پارسی دری«هفتان» گفته می شد. بر اساس باورهای مردم ایران باستان، هفت اختران (پدران برین)با چهار آخشی جان (مادران چهارگانه) درمی آمیزند و زادگان سه گانه (کانی- گیاه- جاندار) پدید می آید.

گنجینۀ جیحون که در حوالی «آمودریا» کشف شد، شامل آثار هنری مربوط به دوره های ماد و هخامنشی است. این گنجینۀ مشهور، با احتمال از تپه ای به دست آمده که امروزه، «تخت قباد» نامیده می شود و در ناحیۀ بلخ قدیم کنار ساحل جیحون قرار دارد.

رُمان گیرشمن باستان شناس فرانسوی اعتقاد دارد که اشیاء موجود در این گنجینه مربوط به معبد بوده و زمانی مردم آنها را به آن محل و خدای مربوط به آن اهدا کرده اند. زیرا پلاک های کوچک به دست آمده از آن، دارای نقش هایی است که بیانگر نوعی مراسم زردشتی هستند. تأثیر هنر تمدن سیلک، اورارتو و حتی لرستان در هنر مربوط به گنجینۀ جیحون به چشم می خورد.

تپۀ باباجانی در مرکز لرستان مربوط به دورۀ سکونت مادها در آن ناحیه است. از سه کاخ مستحکمی که در باباجانی یافت شده اند، آخرین و محفوظ مانده ترین شان متعلق به نیمۀ دوم سدۀ هشتم پیش از میلاد است. در قسمت شرق دژ در باباجانی، تالاری با شکل نامنظم هندسی قرار داشته، که به سبب وجود اندودی از گچ قرمز و سفید بر سطح دیوارهایش، به آن «اتاق رنگین» نام داده اند. دو محوطۀ تاریخی مهم تپۀ نوشیجان و گودین تپه مربوط به تمدن ماد هستند. آثارنوشیجان مربوط به سدۀ هشتم تا نیمۀ اول سدۀ ششم پیش از میلاد است وشامل آتشگاه، تالارستون دار یا آپادانای چهار معبره، قلعۀ نظامی، معبد مرکزی، اتاقها و انبارها و … می باشد.

در سال 800 پیش از میلاد، یکی از شاهان ماد در گودین تپه کاخ حصاردار و دژ مانندی درست کرد، که تالار اصلی بنا دارای شش معبر (دالان) است و سقف آن بر پنج ردیف ستون قرار دارد، که هر ردیف نیز دارای 6 ستون می باشد. با استفاده از این ستونها، دو راهرو و یک محل برای زندان یا انبار آذوقه ایجاد شده است و هر یک از این راهروها دارای سه معبر است. در نوشی جان و گودین تپه، نمای بناها با برجستگیهای موجود در فواصل منظم هماهنگی پیدا کرده است. تالار شش معبرۀ گودین تپه در مسیر توسعه تالارسازی اولین گام به شمار می آید و شاید الگوی کاخ هخامنشی پاسارگاد باشد.

تپۀ «سه گابی» در فاصلۀ سه کیلومتری تپۀ گودین قرار دارد و آقای دکتر لوییس لوین معاون دکتر یانگ طی کاوش های علمی که در آن انجام داد،اشیایی مربوط به هزارۀ سوم پیش از میلاد و همزمان با تپۀ گودین را در محل به دست آورد.

از دورۀ مادها دخمه هایی دردل صخره ها بر جای مانده،که به «آرامگاه های مادی» مشهور شده اند. مهمترین این گور دخمه ها عبارتند از : دخمۀ فخریگا یا فخریکا در نزدیکی مهاباد، دخمۀ شیرین و فرهاد در نزدیکی شهر صحنه در کرمانشاه، دکان داود در نزدیکی سرپل ذهاب، دخمۀ «دا و دختر» (مادر و دختر) در استان فارس، دخمۀ آخور رستم در جنوب تخت جمشید و گور دخمۀ قیزقاپان در کردستان عراق.

در اغلب مقابر صخره ای غرب ایران که پیش از دورۀ هخامنشی ساخته شده اند، ستونهای ورودی دخمه، عمق و حجم دخمه را مشخص می سازد.(مانند گور دخمه های دورۀ ماد). امّا از دورۀ هخامنشی به بعد، موضوع عمق کمتر مورد توجه است و به تزیینات و نماسازی بیشتر اهمیت داده می شود. در این نوع مقبره های صخره ای مانند آرامگاه داریوش در نقش رستم، ستونهای دو طرف ورودی دخمه، به شکل نیم ستون برجسته ساخته شده اند.

مقایسۀ دخمه های صخره ای دورۀ ماد و هخامنشی، نشان دهندۀ ظرافت بیشتر آثار دورۀ هخامنشی نسبت به آثار زمان مادهاست. به طور کلی معماری صخره ای در ایران، در خدمت اعتقادات دینی و مذهبی بوده است.

در زمینۀ معماری صخره ای ایران- که رسالت و کابرد اصلی آن ساختن آرامگاه و مقبره بوده – است دو مورد نیز وجود دارد که مخصوص سکونت مردم بوده و عبارتند از :

1-روستای میمند در استان کرمان (نزدیک شهر بابک)

2-روستای کندوان در نزدیکی شهر تبریز

مادها در قلعه سازی نیز مهارت زیادی داشتند. قلعه سازی در تمدن ماد، برای مقابله با تمدنهای آشور، اورارتو و عیلام و رفع تهاجمات آنها انجام می شد. آنها در ساختن قلعه،بیشتر متأثر از تمدن اورارتو بودند.

بنا به گفته «ایدت پرادا» در کتابش به نام هنر ایران باستان، مادها به هنگام آمدن از شرق، با احتمال در طول جادۀ اصلی باستانی که در تپۀ دامغان از طریق ساوه به همدان و کرمانشاه می گذشت، حرکت کردند. از نظر محل پایتخت جدیدتر مادها در همدان (اکباتان)، شاید بتوان گفت که آنها به زودی در جلگۀ وسیع و حاصلخیز همدان ساکن شدند و گویا از آنجا نفوذ خود را به سوی شمال و غرب گسترش دادند. در زمان سارگون دوم آشور (705 تا 721 پیش از میلاد) می توان گفت که مادها میان ماننایی ها در شمال و عیلامی ها در جنوب واقع شده بودند.

 

تمدن و هنر هخامنشی

پارسها نیز مانند مادها قومی آریایی بودند، که به همراه آنها در خلال هزاره های دوم و سوم پیش از میلاد، به دنبال دامهای خود و یافتن چراگاه های بهتر وارد کوهپایه های سرسبز و حاصلخیز زاکرس شدند و در قسمتهای جنوب و جنوب غربی دریاچۀ ارومیه، اقامت گزیدند.

پس از مدتی پارس ها (پارسوآ) راه جنوب و جنوب غربی ایران  را در پیش گرفتند و در قسمتهایی از خوزستان امروزی که در آن زمان تحت حکومت عیلامیان بود، ساکن شدند و کم کم براقتدار و سرزمین های تحت تصرف خود افزودند و باتسلط بر انزان یا انشان (مسجد سلیمان امروزی )، توانستند مقدمۀ پیدایش امپراتوری بزرگ هخامنشی را بنا نهند.

گروه دیگر آریایی مهاجر یعنی مادها (آمادا) در همان محل قبلی خود باقی ماندند و آنها نیز با مرکزیت همدان (هگمتانه ) همانگونه که گفته شد اولین حکومت و امپراتوری رسمی آریایی در ایران را به وجود آوردند.

تمدن هخامنشی در سال 559 پیش از میلاد به وسیلۀ کوروش در پاسارگاد شکل گرفت و در سال 330 پیش از میلاد به دست اسکندر مقدونی نابود شد. آثار معتبر به جامانده از دورۀ هخامنشی بیشتر در پاسارگاد، شوش و تخت جمشید قرار دارند. مقبرۀ کوروش (بنیانگذار دولت هخامنشی) در اولین پایتخت این سلسله یعنی پاسارگاد قرار دارد و به منزلۀ سمبول و مینیاتوری از یک زیگورات می باشد. کهن ترین اسناد ایرانی که موجود و در دست است، از دورۀ هخامنشی و به خط میخی می باشد.

تاریخ هنر معماری ایران، با دورۀ هخامنشی آغاز می شود. مهمترین آثار ساختمانی این دوره، شامل آرامگاهها، آتشگاهها و کاخهاست.

آثار باقیمانده در تخت جمشید، بیشتر شامل «نقش برجسته» می باشد در این دوره روی سنگ و حجاری بسیار تأکید می شود و می توان گفت نقش برجسته مهمترین هنر هخامنشیان بوده است. این نقش برجسته ها جنبۀ نمادین و سمبولیک دارند. نقش برجسته های تخت جمشید بر دیوارۀ تالارهای مختلف کنده شده اند، که بهترین و سالمترین آنها در تالار آپادانا قرار دارد. آنچه در تمام تخت جمشید جلب نظر می کند، رعایت کامل تقارن است.

قرینه سازی به همراه اتقای شکوه و عظمت شاهانه، از خصوصیات بارز این دوره است. این ویژگی را در تعداد و چگونگی قرارگیری ستونها در کنار هم و همۀ نقش های روی دیوارها به خوبی می توان ملاحظه کرد. نکته قابل توجه در نقش برجسته ها و فضای مطرح در تخت جمشید، تأکید بر عظمت نمایی والقاء قدرت حاکمه است. آثار تخت جمشید اشل انسانی ندارد. نقش برجسته های این مجموعه حالت تزیینی دارند. تنها نقش برجستۀ منحصر به فرد روی دیوارهای تخت جمشید «متظلّم مدّی» است که دارای حالت روایتگری می باشد.

هنر ایرانی دورۀ هخامنشی، هنری تألیفی و تلفیقی است. این هنر ترکیبی عالی و استثنایی از بسیاری عناصر مربوط به فرهنگهای ایرانی، یونانی، مصری، مادی، اورارتویی، سکایی و … می باشد. گفته می شود که قلمرو وسیع امپراتوری هخامنشی دارای 46 کشور و سرزمین مختلف با اقوام و نژادها و آداب و رسوم گوناگون بوده است.

البته این مهم را باید در نظر داشت که عناصر موجود در تزیین تخت جمشید، همگی حاصل تلفیق هنر سایر کشورهای تحت سلطۀ آن تمدن نیست، بلکه بسیاری از عناصر ایرانی بوده و ما نمونه های آنها را در سفالینه های سیلک کاشان، شوش و دیگر مناطق ایران مشاهده می کنیم.

سرستونهای تخت جمشید نیز که عبارتند از دو گاو یا دو شیر پشت به هم داده، در هیچ جای دیگر دنیا وجود ندارند. به نظر برخی، در سر ستونهای تخت جمشید، تأثیر هنر آشوریان به چشم می خورد. بابل جدید (کلده) و آشور، بیشترین تأثیر را بر هنر هخامنشی داشته اند.

با دقت در نقش برجسته های تخت جمشید، به شباهت آنها با آثار مصریان باستان پی می بریم. در این نقش برجسته ها نیز مانند آثار مصری، بدنها از روبرو و صورت و پاها از نیمرخ نشان داده شده اند. گاو بالدار مدخل تالار ورودی تخت جمشید نیز شباهت کامل با گاوهای بالدار آشوری دارد. مجسمۀ سنگی داریوش اول که در موزۀ ایران باستان (تهران) نگهداری می شود، به طور دقیق بر اساس مجسمه های مصر باستان (اصل تقابل یا روبرو نمایی) ساخته شده است.

مجسمۀ همه جانبی یا تندیس، به ندرت از دوران هخامشی به دست آمده است ولی مجسمۀ داریوش تنها پیکرۀ مستقل آدمی از این دوره است، که بزرگتر از اندازۀ طبیعی و بدون سر می باشد. این پیکره در سال 1350 شمسی از زیر خاک خارج گردید.

بیشتر بناهای تاریخی ایران، از همان ابتدا متأثر از مذهب بوده اند. در دورۀ هخامنشیان نیز بیشتر آثار تاریخی و هنری، حالت مذهبی دارند. پاسارگاد آمیزه ای از نمادهاست. فره وش، آتش، خورشید، درخت سرو، نیلوفر آبی، آفتابگردان و کوهها، همراه با جایگاه مقدس در محراب آتش و برج چهارگوش آتشکده، نمونه های بسیار عالی از این دست هستند.

در زمان هخامنشیان برای نخستین بار شرق به غرب پیوست. تمدن غرب دانش و فرهنگ هخامنشی را از طریق یونان کسب می کرد و کتابهای ارزشمند حکمت زرتشتی، به یونانی ترجمه می گردید. گفته می شود آکروپولیس در حدود 50سال پس از پرسپولیس (تخت جمشید) ساخته شده است.

هنر حجاری دورۀ هخامنشی، آمیزه ای از قدرت ، وقار و ظرافت، همراه با تجربیات هنری دوره های قبل است، که به درجه ای از کمال رسیده اند. در طرح و ساخت این آثار، تأثیرات هنر آشوری به روشنی به چشم می خورد.بدین معنی که نحوۀ ایستادن و آرایش سر و صورت در این آثار، مشابه آشوری است.

کاشیهای بسیار ظریف و زیبایی از مناطق شوش و تخت جمشیدبه دست آمده، که مربوط به دورۀ هخامنشی هستند. این آثار نیز با شیوۀ کاشی سازی بین النهرین تهیه شده اند. زیرا مردم بابل در آن روزگار در هنر کاشی سازی سرآمد روزگار بوده اند. برای نخستین بار در دورۀ هخامنشیان از کاشی و کاشیکاری در تزیین بناها استفاده شد.

آتشگاه مشهور به«کعبۀ زردشت» مربوط به دورۀ هخامنشی و در نقش رستم در مقابل آرامگاه داریوش قرار گرفته و درزمان کوروش بزرگ ساخته شده است. مصالح این بنای مکعب شکل، از سنگهای آهکی روشن می باشد.

استفاده از پنجره نما برای تزیین بنا، که در اصطلاح به «پنجرۀ کور» معروف است، از زمان مادها متداول شد، که نمنۀ آن را در معبد اصلی تپۀ نوشی جان می توان دید. در معماری دورۀ هخامنشیان نیز در دو مکان شاهد پنجره های کور هستیم. یکی در نقش رستم برروی بدنۀ کعبۀ زردشت و دیگری در پاسارگاد بر روی بنای معروف به قبر کمبوجیه. (زندان سلیمان و به اعتقاد عده ای آتشگاه)

از دورۀ هخامنشی کتیبه هایی برجای مانده که بیشتر آنها به سه خط پارسی باستان، عیلامی و بابلی نوشته شده اند. کتیبه هایی نیز وجود دارد که تنها به زبان پارسی باستان می باشند. کتیبه بیستون در نزدیکی کرمانشاه قرار دارد و از مهمترین کتیبه های دورۀ هخامنشی به شمار می رود. این کتیبه از کلیدهای خواندن خط میخی بوده و یکی از بهترین یادگارهای ادبی و تاریخی ایران می باشد که با سه خط میخی پارسی باستان، میخی عیلامی و میخی بابلی نوشته شده و دارای هزارها کلمه است.

کتیبه بیستون در ارتفاع 75 متری از سطح جادۀ کناری آن قرار دارد، به دستور داریوش اول ساخته شده و به شرح اقدامات این پادشاه هخامنشی در مورد سرکوب آشوبگران و مدعیان سلطنت از جمله موضوع «بردیای دروغین» (گئوتامای مغ) می پردازد.

به اعتقاد صاحب نظران، کتیبۀ آنوبانی نی پادشاه تمدن لولوبی در سرپل ذهاب الهام بخش داریوش در ساخت سنگ نگارۀ بیستون بوده است. رمز گشایی حروف و خواندن متن این کتیبۀ مهم که آن را می توان یک روزنامۀ سنگی نیز نامید، توسط محققانی مانند راولین سون، بورنوف و جرج کامرون صورت گرفت. در این کنیبه تصویر به اندازۀ طبیعی داریوش و دوازده تن دیگر نشان داده شده است. منطقۀ بیستون کرمانشاه در سال 1385 شمسی در فهرست میراث جهانی ثبت شد.

«شهر باستانی دهانل غلامان در کاوش های سال1375 شمسی به دست آمد، این شهر که در دو کیلومتری روستای قلعه نو از توابع شهرستان زهک زابل در استان سیستان و بلوچستانکشف شده، به اعتقاد بسیاری مربوط به دورۀ هخامنشیان است و مانند تخت جمشید، شوش و پاسارگاد،«کاخ شهر» نبوده است، بلکه تنها شهر کامل باقیمانده از دورۀ هخامنشیان می باشد، که در آن انواع خانه های شخصی و خصوصی مردم در کنار ساختمانهای دولتی، اجتماعی و مذهبی قرار داشته است. این شهر، برخلاف سایر شهرهای باستانی که در ابتدا روستای کوچکی بوده و در طی زمان بزرگتر شده اند، با برنامه ریزی و نقشۀ قبلی و هدف خاص ساخته شده است.»

به نظر محققان شهر دهانۀ غلامان پس از دو قرن فعالیت، به دلیل خشک شدن ناگهانی رودخانهای که مورد استفادۀ مردم بود، خالی از سکنه شد و به مدت حدود دو هزار سال در زیر تپه های شنی مدفون گردید.

دهکدۀ «جین جین» در فاصلۀ 6 کیلومتری مغرب فهلیان فارس و 12 کیلومتری نور آباد واقع است. در این دهکده، ویرانه هایی از دورۀ هخامنشی مشاهده می شود. درمیان این ویرانه ها،باقیماندهۀ یک بنای کوشک مانند وجود دارد، که به پادشاه اختصاص داشته و پایه ستونهای آن با گل لوتوس (نیلوفر آبی) آراسته شده اند، هنوز در محل دیده می شوند. این بنا با احتمال محل توقف و استراحت پادشاه هخامنشی در مسیر جادۀ شاهی تخت جمشید به شوش بوده است.

هنر هخامنشی پیش از هر چیز، هنر شاهنشاهی است، که در آن همه چیز مربوط به تجلیل شاه می باشد. مانند کاخهای عظیم و مجالس مربوط به تشریفات شاهنشاهی و تزیینات و صف نشدنی دیگر، هنر هخامنشی هنری است بین المللیف که نتیجۀ اختلاط هنر ملتهای گوناگون است و می توان گفت مهمترین عوامل تشکیل دهندۀ آن، هنر آشور و بابل در بین النهرین است. مانند استفاده از خشت خام برای ساختن دیوارها، لوحهای سنگی یا کاشی و نقش گاوههایی که دارای سر انسان هستند.

هنر مصری هم در تشکیل هنر هخامنشی بی تأثیر نبود. مانند تالارهای ستون دار با گیلویی مصری در بالای درها و پنجره ها، تأثیر هنر یونانی تنها در نشان دادن چین لباسها مشهود است،  تأثیرات هنر اورارتویی و مانایی را نیز در هنر هخامنشی می توان دید. این تأثیرات بیشتر در نقش های بالای دخمه ها و در ستونها و سرستونها و عوامل تزیینی دیده می شود.گنج نامۀ عباس آباد همدان مربوط به دورۀ هخامنشیان و شامل دو کتیبه یا سنگ نوشته در کنار یکدیگر است، که کتیبۀ سمت چپ مربوط به داریوش بزرگ و کتیبۀ سمت راست مربوط به پسرش خشایار شا می باشد. این کتیبه ها با سه خط میخی پارسی باستان، عیلامی و بابلی نوشته شده اند.

لوح«آریا رامنه» که مربوط به زمان هخامنشیان می باشد، قدیمی ترین خط میخی پارسی باستان است، که تاکنون پیدا شده است.

از آثار دیگر دورۀ هخامنشیان می توان به مغازۀ شیخ علی و قصر ابونصر (تخت مادرسلیمان) هر دو در حوالی شیراز در استان فارس اشاره کرد.

تاریخ معماری کاخ سازی در دورۀ هخامنشی را درسه دوره و به صورت زیر تقسیم کرده اند :

  1- دورۀ اول که از سال 550 پیش از میلاد و با طراحی یکی از کاخهای پاسارگاد نخستین پایتخت هخامنشیان با ایجاد تالار بزرگ مستطیل شکلی که درای سه معبر است، شروع می شود. در شمال غرب و جنوب غرب این تالار، دو اتاق برج مانند وجود دارد.

دورۀ دوم که از سال 520 پیش از میلاد شروع می شود، شامل بناهایی است که در دشت گوهر میان تخت جمشید و نقش رستم ساخته شده اند. تفاوت اساسی این بناها با بناهای دورۀ اول، در طبقۀ اول آنهاست. به ویژه می توان گفت که طرح تالار مرکزی آنها با تالارهای مربع شکل آپادانا در تخت جمشید و تالار شوش، تفاوت کامل دارد، بی آنکه نمای خارجی بناها با یکدیگر تفاوتی داشته باشد. با احتمال کاخ دشت گوهر در زمان سلطنت کمبوجیه ساخته شده است.

3- سومین نمونۀ شیوۀ معماری کاخ سازی دورۀ هخامنشی را در کاخهای آپادانای تخت جمشید و کاخ شوش می توان دید، که ابعاد آنها نزدیک به هم است. این بناها که هر دو از کاخ پاسارگاد و کاخ دشت گوهر بسیار بزرگتر هستند، دارای چهار برج برجسته نسبت به سایر قسمتها، در چهار گوشۀ خود می باشند. این کاخها در وسظ باغ ساخته نشده اند، بلکه ضلع جنوبی آنها به باغ راه دارد.

در هر دو کاخ آپادانا و شوش، اوج توسعه و تکامل هنرهای معماری هخامنشی را در تالارهای مربع شکل مرکزی آنها می توان دید. طرح کاخ آپادانا، نشان دهندۀ آن است که فضای تشریفاتی است، نه مسکونی.

موضوع نقوش مذهبی دورۀ هخامنشی، منحصر است به نقش یک پادشاه، که در برابر آتشدان در زیر تصویر نیم تنۀ اهورامزدا مراسم قربانی را به جای می آورد. از جمله در نقش های روی گور دخمۀ داریوش بزرگ، او را می بینیم که در حضور اهورامزدا و در برابر یک آتشدان مشغول انجام مراسم است.

در دورۀ هخامنشی، سه طبقۀ اصلی اجتماعی وجود دارد:

1- خاندان شاهی 2- روحانیون (که نگهبان آتش مقدس هستند) 3- جامعۀ عادی (که شامل کشاورزان و صاحبان صنایع و حرفه ها می شود.)

تمدن و هنر سلوکیان

اسکندر مقدونی که در سال 330 پیش از میلاد با شکست داریوش سوم هخامنشی و آتش زدن تخت جمشید به حکومت هخامنشیان پایان داد، خود نیز در سن 32 سالگی بر اثر تب شدید مالاریا در شهر بابل در بین النهرین و در سال 323 پیش از میلاد درگذشت. پس از مرگ اسکندر، بین سرداران او بر سر قدرت نبردی سخت و دراز در گرفت و عاقبت در سال 312 پیش از میلاد، سلوکوس سردار یونانی که به قول بعضی دورگه و از مادر ایرانی بود، بر دیگران غلبه کرد و فاتحانه وارد بابل شد و این آغاز سلطنت سلوکیان بود. سلوکیان حدود 67 سال بر ایران حکومت کردند و پایتخت آنها شهر سلوکیه در کنار رود دجله بود.

آثار باقیمانده از دورۀ سلوکی، با بیشتر تحت تأثیر هنر ایرانی و دنبالۀ هنر هخامنشی است، یا آمیزه ای از هن ایران و هنر یونان و یا با هنر و دنیای یونانی رابطۀ مستقیم دارد. از آثار این دوره می توان به پرستشگاه خورهه در نزدیکی محلات، آثار معبد دیانا در دینور کرمانشاه، ستونها و سر ستونهای معابدی (به نام آتنا وارتمیس) که به دست مهرداد اشکانی ویران شد، پرستشگاه «شمی» در ناحیۀ مال امیر خوزستان (ایذه) و معبد استخر اشاره کرد. تندیس سنگی «هرکول» در بیستون کرمانشاه را نیز به دورۀ سلوکیان نسبت می دهند.

به نظر باستان شناسان، شاید مهمترین هنر سلوکیان معماری و شهرسازی می باشد. زیرا اسکان مهاجران یونانی و مقدونی در ایران و نیز مصلحت های سیاسی و مذهبی و احداث بناها و معبدهای یونانی در این سرزمین موجب رواج و رونق این هنر در سرزمین های زیرسلطۀ سلوکیان بوده است.

 

تمدن و هنر اشکانی(پارتی)   

تیرۀ پارتوآ (پارت) یکی از شاخه های نژاد آریایی ایرانی است، که در کتیبۀ داریوش اول، سرزمین آنان «پرتو» نامیده شده است. همین نام بعدها به «پَهلَو» تبدیل شد و مرکز استقرار آنها خراسان امروزی بوده است. پارتها در هشتاد و دومین سال حملۀ اسکندر به ایران (حدود 250 پیش از میلاد) بر سلوکی های جانشین اسکندر شورید و سلسلۀ 475 سالۀ اشکانی را بنا نهادند.

آثار دورۀ اشکانی را می توان در معبد آناهیتا (شهر کنگاور)، کوه خواجۀ زابل، (در استان سیستان و بلوچستان) و کاخ شهر هترا (الحضر ) در نزدیکی موصل در کشور عراق مشاهده کرد. کاخهای آشور و نیپور نیز که آثار آنها در عراق موجود است، مربوط به دورۀ پارتیها هستند.

تعدادی از محوطه های تاریخی بسیار مهم پارتیان، امروزه خارج از مرزهای ایران قرار دارد. از جمله محوطۀ تاریخی «نسا» که در 18 کیلومتری عشق آباد (پایتخت جمهوری ترکمنستان ) قرار دارد، از مناطق مهم تمدن اشکانی به شمار می رود. این شهر نخستین پایتخت اشکانیان بوده است.

شهر هترا (الحضر) در دوره های اشکانی و ساسانی، مرز بین شاهنشاهی ایران و امپراطوری روم بود و نقش عمده ای در جنگهای بین ایران و غرب داشت. این شهر که در دورۀ اشکانی و در سال 117 میلادی ساخته شد، به سبب داشتن «نیایشگاه خورشید»، به شهر الهۀ خورشید نیز معروف است.

در معماری این مجموعه، تأثیر هنر هلنی که توسط یونانیان و پس از حملۀ اسکندر به ایران راه یافت، به وضوح دیده می شود. به سبب همجواری با تمدن روم، تأثیر هنر رومی نیز در آن پیدا است. شهر «هَترا» را خواهر شهر «پالمیر» در سوریه خوانده اند، زیرا این دو شهر، شباهتهای فراوانی با هم دارند.

شهرهای دورۀ اشکانی بیشتر به شکل دایره ساخته می شد. شهرسازی این دوره با الهام از شهرسازی عیلامی ها و یونانی ها صورت گرفته است. آثار معماری دورۀ اشکانی را درخارج از فلات ایران در منطقۀ بین النهرین به جز در الحضرا، در مناطق باستانی اوروک و آشور نیز می توان مشاهده کرد.

طبق خبر مندرج در صفحۀ 20 روزنامۀ جام جم به تاریخ روز یکشنبه بیستم خرداد سال 1386 شمسی، طی کاوش های صورت گرفته در محوطۀ سد گلابر زنجان،یک قلعۀ مربوط به دورۀ اشکانی کشف و مورد بررسی قرار گرفته است، که متأسفانه این قلعه، به همراه محوطۀ باستانی دیگر کشف شده در همین مکان، که مربوط به دورۀ مس و سنگ می باشد، با آبگیری سد گلابر به طور کامل به زیر آب فرو خواهد رفت.

پارتیان در زمینۀ معماری دو کار مهم انجام دادند:

1-دستیابی به گنبد روی گوشواره

2-تکوین ایوان طاق دار

این دو ابداع اشکانیان در دوره های بعد، نقشی حیاتی بازی کردند.

به طور کلی آنچه در معماری دورۀ اشکانی جالب توجه و چشمگیر است، وجود حیاط باز در میان ایوانهای عریض اطراف آن و نیم ستونهای چسبیده به دیوار است.

گچبری ها و نقاشیهای رنگارنگ از عناصر جالب توجه در معماری اشکانی است، که دارای ویژگیهای خاص خود می باشد.

استفاده از طاق گهواره ای، مشخص ترین عنصر معماری زمان اشکانیان بوده است. نقشۀ چهار ایوانی نیز که شالودۀ مساجد، مدارس و کاروانسراهای ایرانی دورۀ اسلامی را تشکیل می دهد، توسط پارتیها ابداع و مورد استفاده واقع شد.

اشکانیان(پارتیان ) در اصل یکی از قبایل سکایی بودند و ریشۀ آریایی داشتند و همانگونه که گفته شد، نخستین پایتخت آنها در نسا واقع در شمال شرقی ایران بود. اما آنها پس از پیشروی به سوی غرب و شکست و بیرون راندن سلوکیان، شهر تیسفون نزدیک بغداد را به پایتختی خود برگزیدند.

اشکانیان در حدود سال 250 پیش از میلاد بود که بر سلوکیان شوریدند و سلسلۀ اشکانی را تشکیل دادند. این سلسله تا سال 224 میلادی یعنی به مدت 474 سال حکومت کردند. در تاریخ 224 میلادی، اردشیر یکم ساسانی حکومت پارتیها را منقرض کرد. به اعتقاد مورخان، مهم ترین دلیل سقوط دولت اشکانی، فقدان قدرت مرکزی نیرومند بود.

در زمان پارتیان، زئوس یونانی (خدای خدایان یونان ) با اهورامزدا، آپولون یونانی با میترا، هراکلس یونانی (هرکول) با «ورثر غنه» (خدای پیروزی ایرانی) و آرتمیس یونانی با آناهیتا یکی پنداشته می شد، همچنین به جز یونان، آمیزش فرهنگی ایرانیان با تمدن بابل در بین النهرین سبب شده بود که اهورامزدا بابِعل، مهر با شمش (شاماش ) و آناهیتا با ایشتر یکی پنداشته شود. دورۀ اشکانی، دورۀ آزادی ادیان بوده است.

به اعتقاد رُمان گیرشمن باستان شناس فرانسوی، در زمان اشکانیان سه نوع هنر رواج داشت که عبارت بودند از :

1- هنر یونانی مآب (هلنی)

2-هنر یونانی – ایرانی

3- هنر خاص ایرانی

اشکانیان به سبب این که با سلوکی ها در گیر بودند، به تظاهر و تدبیر سیاسی و برای جلب یونانیان بسیاری که از زمان حملۀ اسکندر به ایران، در این کشور ساکن شده بودند، خود را «هلنوفیل» یعنی«دوستدار یونان» می نامیدند و بر روی اغلب سکّه های خود عبارت «یونانی دوست» را می نوشتند.

نخستین شاه اشکانی که خود را «دوست یونان» معرفی کرد، مهرداد اول و سر سلسلۀ اشکانیان بود. شهر سلوکیه نیز به دست همین پادشاه فتح و تبدیل به حوزه پارتیها گردید.

در نقش برجسته های پارتی، تأثیر هنر یونانی نسبت به نقاشیهای دیواری کمتر به چشم می خورد. در قدیمی ترین نقش برجستۀ زمان اشکانیان که مربوط به سال 80 پیش از میلاد است و در بیستون کرمانشاه قرار دارد،همان ویژگی های نقش برجسته های هخامنشی یعنی صلابت و ابهت خاموش و آرام به چشم می خورد.

در کاخ هترا (الحضر) در عراق نیز نقش برجسته ها و مجسمه های بسیاری از زمان اشکانیان به جا مانده، که مهمترین آنها نقش برجسته ای است که سه ایزد را نشان می دهد.

وجود زن در تصاویر مربوط به بناهای این دوره، به روشنی تأثیر هنر یونانی را بازگو می کند. زیرا تا پیش از آن در دورۀ هخامنشی نقوش و تصاویر زنان وجود ندارد.

در شوش هم نقش برجسته ای از زمان پارتیها وجود دارد، که موضوع آن فرمانی از اردوان پنجم اشکانی به ساتراب (استاندار) شوش است. برخی از صاحب نظران، حجاری های موجود در «تنگ سروک» (50 کیلومتری بهبهان) و «تنگ سولک» در کوههای بختیاری را نیز به زمان اشکانیان نسبت می دهند.

« به نظر می رسد که نقش برجسته های صخره ای و دیگر نقش برجسته های اشکانی، به وسیلۀ سنگ تراشان محلی تولید شده اند، که تعلیم زیادی ندیده اند.شباهت میان این کنده کاریها در ایران و طرحهای خراشیده بر دیوار خانه ها در «دورا اوروپوس» نشان می دهد که در سراسر این شاهنشاهی، پارتها علاقۀ خود را در صحنه های معین با ویژگیهای عمدۀ آنها، یعنی قربانی در برابر قربانگاه آتش، یا پادشاه که عده ای شخصیت مهم او را در میان گرفته اندو نیز صحنه های نبرد و شکار، متمرکز کرده بودند. این صحنه ها به دلیل در بر گرفته اند و نیز صحنه های نبرد و شکار، متمرکز کرده بودند. این صحنه ها به دلیل در بر داشتن اطلاعات تاریخی مربوط به زمان خود، از نظر بررسی های تحقیقی و تاریخی، ارزشمند هستند.»

موضوع نقش برجسته های اشکانی اجرای مراسم، تشریفات سلطنتی، بخشیدن منصب ها، تشریفات مذهبی در برابر آتشگاه، جنگ، شکار و … است. صورتها در این نقش برجسته ها، به حالت تمام رخ نقش شده اند و این شیوۀ تصویری در دیگر دوره های ایران باستان، تا آن زمان بی سابقه بوده است. شهر «نسا» در نزدیکی عشق آباد (پایتخت ترکمنستان) اولین پایتخت اشکانیان بود. دومین پایتخت آنها شهر صد دروازه درجنوب غربی دامغان بود به نام«هیکاتوم پلیس» می گفتند. این منطقه به قوش (کوش) معروف بوده است.

پس از مدتی اشکانیان سومین پایتخت خود را به نام «تیسفون» در ساحل رود دجله و در مقابل سلوکیه (پایتخت سلوکیان) ساختند. با توجه به کشف بقایای شهری در گرگان،بعضی از باستان شناسان ایرانی اعتقاد دارند که این منطقه شهر صد دروازه بوده است.

در «نسا» در دوران «دوستداری یونان» (اوایل حکومت پارتیها- سده های دوم و سوم پیش از میلاد)،برای پیکرسازی تنها از گل رس استفاده می شد ولی پس از چندی، موادگچی جانشین گل پخته شد. استفاده از گچ نیز برای تزیین بنا از دورۀ پارتیها آغاز شد. از ویژگیهای هنر پارتی می توان موارد زیر را نام برد :

تمام رُخ نمایی- خشکی و صلابت پیکره ها – آذین گری و پرداختن به جزییات جامعه ها و جواهرات. به طور کلی می توان گفت یکی از ویژگیهای مهم پارتی، توجه زیاد به چهره پردازی است.

لعاب سبز به ویژه درجات مختلف رنگ سبز، از سبز سیر گرفته تا آبی فیروزه ای، بسیار مورد توجه اشکانیان بوده است . در این دوره، سفالها نقش های متنوع و طرحهای گوناگونی نداشتند، امّا در مقابل دارای لعاب بودند و اغلب از هر دو طرف به ظرفهای سفالین لعاب داده می شد.

نوع سفال معروف به «کلینکی» یکی از مهمترین سفالهای زمان اشکانیان است، که در مناطق مختلف مربوط به دورۀ اشکانی از جمله در حفاریهای همدان(هگمتانه) تعداد زیادی از آنها از زیر خاک خارج شده است.(متخصصان ایرانی به جای واژۀ «کلینکی» از واژۀ «جرینگی» برای نامگذاری این ظرفهای سفالی استفاده می کنند.)

در دویست و چهلمین سال سلطنت اشکانیان در ایران، حضرت عیسی مسیح(ع) ظهور کرد.

چنین به نظر می رسد که هنر نقش برجسته سازی در دورۀ اشکانیان از نظر فنی، به سوی هنر بدوی باز گشته است. اما بهرحال از نقش برجسته ها و موضوع آنها چنین بر می آید که هنرمند خود را از چنگال آنچه که هلنسیم بر هنر ایرانی تحمیل کرده بود، رها کرده است و این خود حکایت از یک پیشرفت قطعی دارد.

چهار شهری که اشکانیان در جریان پیشروی به سوی غرب فلات ایران ساخته اند، طرح دایره هایی را دارد،که آنان در هنگام راه پیمایی های خود در استپ ها و محل سکونت اولیۀ خود،برپا می ساختند. علاوه بر این، عدم امنیت و ثبات ایران در دوران اشکانی، ساخت چنین شهرهایی را با تمهیدات ایمنی و نظامی توجیه می کند.

بنای معروف به طاق گرا و قلعۀ ضحاک (تل ضحاک ) در مغرب میانه (واقع در خاک استان آذربایجان شرقی) نیز مربوط به زمان اشکانیان هستند. در قلعۀ ضحاک آثار ماقبل تاریخ و دورۀ هخامنشی نیز وجود دارد، این بنا در برگیرندۀ مجموعه ای از جزییات معماری سده اول پیش از میلاد یعنی زمان اشکانیان است. این قلعه را «مینورسکی» نیز مورد مطالعه قرار داده است. قطعات از هم گسیختۀ آخرین بقایای بنا، تأثیر معماری روم بر معماری پارتی را نشان می دهد.

درجنوب مجموعه، یک قلعۀ مستحکم مربوط به دورۀ اسلامی نیز وجود دارد. کوشک پارتی موجود در این محل، به صورت یک برج روی فضای مربع شکلی قرار دارد، که از سه جهت باز است.

اگرچه در معماری دوره های قبل از پارتیان از پوشش های طاقی در ایران استفاده شده است، ولی به نظر می رسد که پارتها به سبب ضرورتهای مختلفی که در دورۀ آنها وجود داشته، به هنر و معماری قدیم، به ویژه معماری زمان مادها و حتی پیش از آن یعنی عیلامیها (بنای چغازنبیل) بازگشته و با توان بسیار پوشش هایی با دهنۀ بزرگ را از مصالح موجود پوشانده اند.

«طاق گرا» در کنار راه کرمانشاه به سرپل ذهاب، از آثار معماری زمان پارتهاست. در ساختمان این بنا، ترکیبی از طاقهای مسطح و گهواره ای (ضربی)به کار رفته است.

ساختمان غار «کرفتو» در 12 کیلومتری دهستان کرفتو در کردستان را به زمان اشکانیان و حدود سدۀ سوم میلادی نسبت می دهند. آثار دو بنا که در درون صخره ها حجاری شده است، در این غار مشاهده می گردد.

از بقایای ساختمانهای غار کرفتو، آثار دالان و رواق و اتاقهای سنگی و در و پنجره و روزنه ای برجا مانده است. در پایین تر از غار نیز، آثار آبادی های قدیم و باستانی، به چشم می خورد.

قدیمی ترین منارۀ ایران مربوط به زمان اشکانیان است. از جمله میل نور آباد فارس که به میل اژدها یا میل آزاده معروف است و ارتفاع آن 7 متر می باشد.

میل اژدها که در کنار راه میان بیشاپور و فهلیان در استان فارس، در 40 کیلومتری شمال شهر بیشاپور و در فاصلۀ 7 کیلومتری نور­آباد قرار دارد، در دره ای خالی از آبادی، در پای کوه پیر مرد، به صورت برج مکعب شکلی دیده می شود.

به نظر پرفسور گیرشمن، برج اژدها را باید با «زندان پاسارگاد» یا «کعبه زردشت» در نقش رستم مقایسه کرد. زیرا این برج نیز مانند دو بنای یاد شده، آتشگاه بوده و آتش مقدس را در آن نگهداری می کرده اند و سپس از آنجا به آتشدانها می برده اند.

در زندان پاسارگاد و کعبۀ زردشت، آتشدانها در نزدیکی آتشگاه بوده، ولی برج نورآباد (میل اژدها) که از آثار زمان سلوکیان یا اشکانیان است، در عین حال هم آتشگاه و هم آتشدان بوده است. قسمتی از بنا که در آن مراسم مذهبی انجام می گفته، تنها برای روحانیون باز بوده است، ولی آتشدان در بالای برج قرار داشته و نیایش کنندگان می توانسته اند آنرا ببینند.

در هنر پارتیها (اشکانیان) رایج ترین موضوع، «بخوردان و عودساز» است. در بسیاری از آثار تاریخی، شاهزاده یا پیشوای مذهبی و مردی پارسا، به صورت تنها یا در حالی که عده ای دور او را گرفته اند، مشغول انجام یک رسم مذهبی است.

شکار در هنر پارتی ها، جایگاه ویژه ای دارد. در «دورا- اروپوس» صحنه های شکار متعددی در نقاشیهای دیواری و طرحهای قلمی و گچبری های اشکانی به چشم می خورد. در سنت های اجدادی هنر لرستان، همواره ایرانی مسلح به کمان نشان داده می شود.

در ایران باستان ، نقش زد و خورد بین سوارکاران، عملی مذهبی تلقی می شود ومیان شاهزادگان، کشمکشی برای دستیابی و رسیدن به قدرت است. این موضوع هنری در دوران اشکانیان بسیار رایج بوده است.

در هنر صحرانشینان، هیچ موضوعی به اندازۀ تیرانداز اسب سوار که مشغول شکارحیواناتی است که به او حمله برده اند و یا آنها را دنبال می کند، مورد توجّه واقع نشده است. ایران در زماناشکانیان دارای دو نوع مجلس بوده است: مجلس شاهزادگان و مجلس بزرگان. جلسۀ مشترک این دو مجلس، «مهستان» نامیده می شد.

سردیس مرمرین ملکه موزا همسر رومی فرهاد چهارم اشکانی که از شوش به دست آمده، از جملۀ آثار با ارزش دورۀ اشکانی است. سفالینه های فراوانی نیز از محوطه های شوش، کنگاور، گرمی و گلیان از دورۀ پارتیها موجود است، که نشان دهندۀ هنر سفالگری این دوره می باشد. از ویژگیهای بارز دورۀ اشکانی، رونق گرفتن دوبارۀ هنر سفالگری است. مهمترین مجسمۀ آزاد دوران پارتی، پیکرۀ اندکی بزرگتر از اندازۀ طبیعی مفرغی مردی است که در ویرانه های «معبد شمی» در منطقۀ «مال امیر» پیدا شد. این شاهزادۀ پارتی که شانه هایی پهن و نیرومند دارد و بدون حرکت به نظر می رسد، لباس ایرانی به تن دارد و در یک حالت تمام رخ و رو به بیننده قرار گرفته است.

دربدر نشانده در حدود 20 کیلومتری شمال شرق مسجد سلیمان، سر یک مجسمه از دورۀ اشکانیان به دست آمده است.

در میان کارهای هنری کوچک، باید از نمونه هایی صحبت کرد که به شکل جانور کشیدۀ گربه سان، یوزپلنگ یا پلنگ ساخته شده اند. زیرا به نظر می آید که آنها مشخص ترین آثار هنری دوران پارتی هستند.

سبک های گوناگونی که در هنر دوران اشکانی مؤثر بوده اند، در این آثار هنری کوچک نیز قابل مشاهده است. این تمایلات سبکی عبارتند از :

1- طبیعت گرایی هنر یونانی- رومی که به طور خاصی در سر گربه سانان و در منحنی های با حالت بدن آنها بیان شده است.

2- تمایل مردم شمال ایران به باریک کردن بدن جانوران به دلایل قراردادی.

3-تمایل مردم خاور نزدیک باستان به ویژه ایران، به ترکیب یک شیئی جانور شکل و یک ظرف برای تزیین.

از دیگر کارهای کوچک هنری پارتی، می توان به پیکره های گلی کوچک و پلاکهایی از سوارکاران اشاره کرد، که از میان آنها تنها پلاکها شایستگی واقعی داند که به عنوان اثر هنری طبقه بندی شوند. زیرا پیکره های سه بُعدی گلی سوارکاران که با اقتباس از هنر هخامنشی ساخته شده اند، اغلب زیاده از حد ناپخته می باشند. البته پلاکها نیز به بوبۀ خود تا حدود زیادی متأثر از هنر یونانی – رومی هستند.

از آثار دیگر دورۀ پارتها، می توان از شیر سنگی همدان، خرابه های زرنج سیستان و چهار طاقی بدر نشانده در خوزستان را نام برد. برخی آتشکدۀ «بازۀ هور» در رباط سفید خراسان را نیز به زمان اشکانیان نسبت می دهند. آتشکدۀ رباط سفید کهن ترین نمونۀ آتشکدۀ گنبددار به شمار می رود.

طول مجسمۀ شیر سنگی همدان حدود 5/2 متر، عرض آن 15/1 متر و ارتفاع 20/1 متر می باشد.

 

تمدن و هنر ساسانی

بنیانگذار سلسلۀ ساسانی شخصی به نام اردشیر اول بود. ساسانیان بیش از چهرصد سال(از 224 تا 642 میلادی) بر ایران حکومت کردند. بیشتر آثار به دست آمده از این دوره، در بیشاپور (نزدیک کازرون)، طاق بستان (در کرمانشاه) و نقش رستم( در نزدیکی تخت جمشید)قرار دارند.

هنر ساسانی آخرین مرحلۀ هنر کهن شرقی و پیام آور یک قدرت جهانی و محصول یک رستاخیز شرقی است، که در برابر هنر پارتی قرار کی گیرد و میان تمدنهای کهن آسیا و تمدنهای جدید اسلامی و قرون وسطایی غربی، پلی برقرار می سازد. هنر ساسانی، هنرایرانی نو است، که سنت های هخامنشی و پارتی را در خود جای می دهد.

به اعتقاد صاحب نظران، هنر ساسانی در اساس با جهان بینی مذهبی همراه است و هرچند ادامۀ هنرهای قدیم ایران و هخامنشی و پارتی می باشد. امّا در عین حال ویژگی خاص خود را دارد. با همۀ شباهتی که بین آثار هخامنشی و ساسانی وجود دارد، یک نکته آنها را از هم متمایز می کند وآن ارجحیت روایتگری و تحرک در آثار ساسانی است. مقایسۀ نقش برجسته های بیستون دورۀ هخامنشی با نقش برجسته های ساسانیان در نقش رستم، گواه این گفته است.

امتیاز هنر توصیفی (روایتگر) ساسانی در این است که شکلهای نیمرخ و تمام رخ را با هم آورده است. در حالی که هنرهای دورۀ هخامنشی و پارتی، تنها یکی از این دو حالت را به کار می گیرد.

یکی از خصوصیات نقش برجسته های دوره ساسانی این است که در ابعاد بزرگتر و تعداد بیشتری ساخته شده اند.

در نقش برجسته های هخامنشی، وجه نمادین بیشتر است. در نقش برجسته های ساسانی، نمادگرایی کاهش یافته و در مقابل واقع گرایی تقویت شده است. در آثار ساسانی، حرکات طبیعی تر می شود و موجودات (اعم از انسان و حیوان) برخلاف نقش برجسته های هخامنشی که حالتی اسطوره ای و فوق طبیعی داشتند، زمینی تر و ملموس تر می باشند. آمیختگی عناصر اصیل و باستانی ایرانی با اشکال و نمادهای غربی، منحصر به نقش های انسانی و حیوانی دورۀ ساسانی نمی شود، بلکه در نقش های تزیینی این دوره نیز می توان ردپای این آمیزش را باز یافت. آمیزش هنر ایرانی و رومی را در معماری کاخ بیشاپور، طاق کسری (کاخ تیسفون)، عمارت خسرو(در قصر شیرین) و تزیینات داخلی آنها می توان به خوبی مشاهده کرد. در دورۀ ساسانیان به سبب ارتباط و تماس بیشتر با غرب، راه نفوذ و تأثیر فرهنگی روم بر ایران هموارتر شد.

شالودۀ هنر ساسانی در زمان مؤسس و بنیانگذار آن سلسله یعنی اردشیر اول ریخته شد. او تصمیم داشت با احیا و تقویت سنت های پارسی (هخامنشی)، تأثیرات پیشین یونانی- رومی را از هنر ایرانی پاک کند، اما جانشین او در عمل این کار را انجام ندادند. اگرچه تأثیرات هنر غربی بر هنر دورۀ ساسانی به وضوح مشخص است، امّا اساس هنر آن دوره را عناصر کهن ایرانی و آسیای غربی تشکیل داده اند. عناصری که از طریق رجوع به سنت های هخامنشی احیا شده بودند. هنر ساسانی از یک نیروی زندگی قوی برخوردار بود، که در دنیای معاصر خود درخشش خاصی داشت.

در هنر ساسانی، تأکیدی صریح برنظم و وضوح طرح به چشم می خورد. وجه شاهانه در هنر این دوره غالب است. زیرا بیشتر به بازنمایی پیکر شاه در حالاتی مانند پیروزی در جنگ و شکار، تاج گیری از اهورامزدا و جلوس بر تخت پرداخته است.

بیشتر نقش برجسته های مربوط به دورۀ ساسانی که در بیشاپور، نقش رستم، نقش رجب و طاق بستان قرار دارند، به شرح رویدادها یا نمایش عظمت و اقتدار شاهان ساسانی می پردازند و تنها در صحنۀ شکارگاه طاق بستان با جنبۀ عظمت نمایی روبرو نیستیم. مهم ترین نقش برجسته های ساسانی، یکی ادر بیشاپور قرار داردو صحنۀ غلبۀ شاپور بر والریانوس امپراتور روم رانشان می دهد و دیگری در نقش رستم (نزدیک تخت جمشید) قرار دارد، که نشان دهندۀ اعطای نشان سلطنت از اهورامزدا به اردشیر اول ساسانی است.

در زمان سلطنت بهرام اول، هنر نقش برجستۀ ساسانی به اوج رونق خود می رسد. امّا بزرگترین نقش برجستۀ ساسانی در شهر فیروز آباد(استان فارس) قرار دارد، که منسوب به اردشیر اول است. این نقش برجسته، صحنۀ پیروزی اردشیر را بر آخرین پادشاه اشکانی نشان می دهد. مجموعۀ نقش برجسته های شاپور با پیروزیهایش بر گردین سوم، فیلیپ غربی و والرین (امپراتوران روم) که مربوط به سه مرحله جنگ بین ایران و روم در طی 16 سال است، مهمترین شاهد رابطۀ بین کتابهای مصّور و هنرهای تجسمی است. سه نقش برجستۀ مهم نیز در نزدیکی شهر استخر در نقش رجب قرار دارند، که مربوط به اوایل دوره ساسانی هستند.

موضوع عمدۀ نقش برجسته ها و حجاریها و حتی نقاشیهای دوره ساسانی، شاه و تشریفات درباری و گاه شاه در برابر خدا بوده است. بسیاری از این نقش برجسته ها، به دو مضمون عمده محدود می شوند، که هر دو مضمون از دورۀ اردشیر یکم ساسانی باب شدند: یکی اعطای عنوان شاهی از سوی اهورامزدا به شاه و دیگری صحنه هایی از پیروزی شاه ساسانی بردشمنان. اعطای منصب شاهی، غلبه بر دشمن، موکب شاهی و خاندان سلطنتی، از موضوعات اساسی و مهم حجاری های دورۀ ساسانی می باشد.

از پایان سدۀ سوم هجری، صحنه های نشان دادن اعطای دیهیم شاهی (دیهیم ستانی) از اهورامزدا به حالت سواره، در نقش برجسته های ایرانی مرسوم شد. از آن جمله صحنه های دیهیم ستانی نرسی پسر شاپور اول را می توان نام برد، که دیهیم را از آناهیتا الهۀ ایرانیان باستان می گیرد. در این صحنه که در نقش رستم نشان داده شده، پسر نرسی هم در کنار اوست و ملازمی نیز او را همراهی می کند.

در نقش برجسته های ساسانی، نقش آناهیتا در مقام ایزد بانو، بنابر سنت ایرانیان باستان، بزرگتر از شاه نمایانده شده است. نقش برجسته ها در هنر ساسانی، تجلیلی از مقام شاه به شمار آمده اند.

نخستین بنای ساخته شده و به جامانده از دورۀ ساسانیان، کاخ اردشیر اول یا «رام اردشیر» است، که در فیروز آباد قرار دارد. این کاخ را اردشیر در زمانی ساخت، که هنوز یکی از فرماندهان اشکانیان به شمار می رفت و این بنا را به انگیزۀ سیاسی ساخت و از همانجا نیز شورش را بر علیه اردوان اشکانی آغاز کرد. تالار درونی کاخ اردشیر با گچبری های زیبایی تزیین شده است و کنبدهای این کاخ قدیمی ترین گنبدهای شناخته شدۀ ایرانی است، که بر روی دیوارهایی به عرض 4 متر قرار دارند.

در دورۀ ساسانی، برای تزیینات معماری کاخها و بناها، از روش های مختلفی مانند موزاییک کاری، نقاشی دیواری، گچبری و نقش برجسته استفاده می شد در این دوره گچکاری و گچبری پیشرفت و اهمیت فراوانی در تزیینات معماری داشت.

در معماری ساسانی، طاقهای هلالی و کنبدها بدعت جدیدی بود و به ویژه در بنای آتشکده ها به کار می رفت. ابداع شیوۀ چهارطاقی در بنا نیز، در دورۀ ساسانی اتفاق افتاد. در زمینۀ معماری، طرح چلیپا را برای اولین بار در کاخ بیشاپور و در اکثر آتشگاههای دورۀ ساسانی مشاهده می کنیم. بعضی از اصول معماری ساسانی، راه را برای ترقی معماری دورۀ گوتیک در اروپا باز کرد.

کابرد طاق، ایوان و گنبد در کاخ و معبد، از مختصات و ویژگیهای هنر معماری دورۀ ساسانی است. گوشه سازی ها و پوشش های گنبدی و طاقهای گهواره ای معماری ساسانی به معماری دورۀ اسلامی منتقل شد و معماری آن دوره را به اوج شکوه و زیبایی هنری و فنی رساند.

ساسانیان 418 سال (از سال 224 تا 642 میلادی) حکومت کردن د و آثار هنری و بناهای فراوانی از خود برجای گذاشتند. به اعتقاد رُمان گیرشمن فرانسوی، هنر ساسانی کوشش می کرد رآلیسم هنری را با ابتکارات تزیینی هماهنگ کند و هنر کشورهایی مانند گرجستان، ارمنستان و داغستان رابرای قبول ترکیبات تجریدی هنر اسلامی آماده سازد.

بعضی از بناها و محوطه های مهم دورۀ ساسانی به صورت زیر است:

قلعۀ دختر فیروز آبا، آتشکدۀ فیروز آباد، کاخ سروستان، شهر بیشاپور، شهر فیروزآباد، تخت سلیمان، ایوان مداین(کاخ تیسفون یا طاق کسری، که در خاک عراق قرار دارد، مهمترین یادگار دورۀ ساسانی است)، آتشکدۀ نیاسر در نزدیکی کاشان، (این آتشکده از جملۀ سالم ترین بناهای باقی مانده از دورۀ ساسانی می باشد). ایوان کرخۀ استخر (تخت طاووس)، نقش رستم، نقش رجب، تنگ آب فیروزآباد، بازۀ هور خراسان، جندی شاپور خوزستان، تنگ چوگان فارس، آتشکدۀ کرکوی سیستان، آتشکدۀ جرۀ فارس، آتشکدۀ کنار سیاه فارس و …

شاپور اول ساسانی انطاکیه را که در زمان سلوکیان پایتخت ایران بود و سپس به دست روم شرقی افتاده و پایتخت آن شده بود، دوباره به ایران برگرداند. این شاه ساسانی که پیوسته امپراتوران رومی را شکست می داد، پیروزیهایش را بر این امپراتوران در نقش برجسته های متعددی در مناطق مختلف بر صخره ها حجاری کرده و این پیروزی ها را جاویدان نموده است.

نقش برجستۀ پیروزی شاپور بر کوشانیان(همسایۀ شرقی امپراتوران ساسانی) که در بیشاپور قرار دارد، از نظر فنی بی چون و چرا منشاء نقاشی دارد.

مجسمۀ شاپور اول در ورودی یک غار که بر بلندی کوهی در چند کیلومتری شهر بیشاپور قرار دارد، دارای 7 متر ارتفاع می باشد. در این مجسمۀ بزرگ، قدرت مطلق شاهانه احساس می شود. این تندیس عظیم، یادآور هنر بودایی و حاصل ارتباط هنر ایران ساسانی با هنر امپراوری کوشان است.

از میان تمام شاهان ساسانی، بهرام دوم به حجاری بیشتر توجه می کرد. او تنها شاه ساسانی است، که نزدیکان خود یعنی ملکه و ولیعهد را در معرض دید قرار می دهد. از جمله می توان در یکی از نقش برجسته های نقش رستم، او را که در میان خانواده اش نمایانده شده است، مشاهده کرد. بهرام دوم دارای تاج مخصوصی بود، که دو بال عقاب بر آن قرار داشت و در نقش برجسته ها، تصویر او به آسانی قابل تشخیص است. شناسایی شاهان ساسانی از روی شکل تاجهای آنها صورت می گیرد.

در تصویر شناسی دورۀ ساسانی، صحنه های بزم، شاه نشسته بر تخت یا در حال رزم، شکار سواره یا پیادۀ حیوانات وحشی، موضوعاتی هستند که در هنرهای تزیینی ساسانیان همواره به کار گرفته شده اند.

«کرتیر» موبد موبدان دورۀ ساسانی و شخصی مذهبی و قدرتمند بوده، که همزمتن با دوران شاهی شاپور، بهرام اول و بهرام دوم زندگی می کرده است. تصویر او در نقش برجسته های ساسانی نشان داده شده است.

حکومت ساسانیان دارای دو خصوصیت بسیار مهم بوده است:

1-دارا بودن جنبۀ مذهبی 2- داشتن جنبۀ مرکزیت.

این ویژگیها موجب پیدایش نهادها و مراکز آموزشی مهمی در این دوره شد. در زمان ساسانیان گستردگی و اهمیت نهادها و تشکیلات اداری و کثرت تعداد دبیران چنان شد که طبقۀ واحدی پا به عرصۀ وجود نهاد.

در میان آثار دورۀ ساسانی، به جز چند نقش برجستۀ کتیبه دار، تنها سکه ها هستند که بررسی تصاویر شاهی را میسر کرده و سبب تشخیص و شناسایی شاهان آن دوره می گردند. زیرا هر کدام از پادشاهان این دوره، روی نقش سکه ها تاج مخصوص خود را دارد و ترکیب و ساختمان این تاجها نزدیک به سی بار تغییر کرده است. تاج هر یک از پادشاهان با نام شاه که بر روی سکه کنده شده و بر پشت آنها نیز تکرار گشته، معین و مشخص شده است. این موضوع به دانشمندان امکان می دهد که آنها را به طور دقیق تاریخ گذاری کنند. از سوی دیگر خود این سکه ها، پایه ای برای تاریخ گذاری آثار هنری دیگر و بزرگتر هستند. گاهی میان پیشرفت هنر ساسانی، و هنر سکه سازی هم آهنگی قابل ملاحظه ای به ویژه در آغاز این سلسله می توان مشاهده کرد.

در ساسانی، نقش های حیوانی که اغلب حالت ترکیبی دارند، مجموعه ای از جامها را تزیین می کنند. یکی از این حیوانات پرندۀ اساطیری ایرانی «سیمرغ» است که در ترکیب آن شیر، سگ، شاهین و طاووس با هم و در یک جا گرد آمده اند. این پرنده بنابر افسانه های حماسی ایرانی، پرنده ای نیکوکار است. در ظرفهای نقره ای اواخر دورۀ ساسانی و در طاق بستان بر روی حاشیۀ جامۀ شاه که سوار بر اسب است، نقش سیمرغ را می بینیم.

تزیینات در معماری ساسانی با تأثیر از هنر معماری آشور، به صورت روکش بنا انجام می شود. گچبری و نقاشی دیواری در تزیینات داخلی  بناها صورت می گیرد. (مانند کاخ تیفسون و ایوان کرخه ). در معماری ساسانی، موزاییک که از هنر رومی گرفته شده است، با ذوق و سلیقۀ ایرانی هماهنگ  می گردد. ابداع حقیقی معماری ساسانی، ساختمان کاخ با طرحی است که در آن طاق های گهواره، موازی وگنبدها در هماهنگی با قسمت های پذیرایی و بخش های اختصاصی ساختمان قرار می گیرد و آنها را به هم پیوند می دهند. در حالیکه در هنر هخامنشی این قسمتها از هم جدا بوده اند.

در معماری ساسانی، طاقهای هلالی و گنبدها بدعت جدیدی بود و به ویژه در بنای آتشکده ها به کار می رفت. گنبد عنصر اصلی معماری ساسانی بود و اغلب بر روی چهار پایه ای که به وسیلۀ چهار قوس به هم وصل می گردید، بنا می شد. ساختن گنبد روی چهار ستون، مربوط به دورۀ ساسانیان است.

شاپور اول پس از پیروزی بر «والرین» امپراتور روم، او را با چند هزار سرباز اسیر به ایران آورد. این اسیران رومی، در شوش از روی طرح یک اردوگاه رومی شهر جدید مستطیل شکلی با نقشۀ شطرنجی ساختند، که چون نقشه ای شبیه «انطاکیه» داشت، به راحتی خانه های خود را پیدا می کردند. طی کاوش ها و گمانه زنی ها یی که در سال 1950 توسط رمان گیرشمن فرانسوی در این محل صورت گرفت، بقایای بناهای مهم فراوانی به دست آمد، که یکی از آنها دارای ایوان و تزیینات نقاشی است. به گفتۀ صاحب نظران، این شهر همان «گندی شاپور» (شهر شاپور) است، که در سال 260 میلادی ساخته شد.

شهر باستانی جندی شاپور که در 10 کیلومتری جنوب شهر دزفول ( در استان خوزستان) و محدودۀ روستای شاه آباد بر سر راه دزفول به شوشتر قرار دارد، در زمان حکومت شاپور اول ساسانی (241-272 میلادی) ساخته شده است. این شهر که به اعتقاد برخی با الهام از شهر انطاکیه و با طرح مستطیل ساخته شده، از زمان ساسانیان محل نخستین دانشگاه و بیمارستان ایرانی بوده و رشته هایی مانند پزشکی و فلسفه توسط استادان ایرانی، هندی و یونانی در آن تدریس می شده است.

آرامگاه یعقوب لیث صفاری سردار بزرگ ایرانی و مؤسس سلسلۀ صفاریان در سیستان، در روستای شاه آباد در 10 کیلومتری دزفول قرار دارد، که در زمان خود، در شهر جندی شاپور قرار داشت. امروزه در کنار این آرامگاه، خرابه های جندی شاپور دیده می شود.

شاپور اول ساسانی، در سال 260 میلادی صنعت ابریشم را در ایران تأسیس کرد و کارگاههای پارچه بافی زیادی را در این شهر دایر نمود. این اقدام شاپور و ادامۀ آن توسط شاپور دوم، سبب شد تا هنر و صنعت نساجی این دوره وارد مرحلۀ جدیدی از تحول و پیشرفت شود. تا جایی که پس از گذشت مدتی، پارچه های ابریشمی تولید شده در کارگاههای ایران، در غرب خریداران فراوانی پیدا کرد و از مصر تا ژاپن همه را به تحسین و تقلید واداشت.

شکلهای بیضی و دایره مختص نقشۀ پارچه های زمان ساسانی است، که گاهی دایره های کوچکتر مماس بر یکدیگر، آنها را تکمیل می نمایند.

در دورۀ پارتیان (و همچنین در دوران اسلامی)، روش هنر گچبری به صورت کنده کاری بود. امّا در زمان ساسانیان به صورت قالب گیری انجام می شد. از ساسانیان آثاری نیز به صورت کنده کاری گچ باقی مانده است.

در دامنۀ کوهی با نام «نقش بهرام» یا «سراب بهرام» در شمال شرقی شهر بیشاپور، نقش برجسته ای به چشم می خورد که بهرام ساسانی را نشسته بر تخت نشان می دهد و در هر دو طرف او، دو خدمتگزار در حال احترام قرار دارند.

در «بازۀ هور» میان نیشاپور و تربت حیدریه، نیایشگاهی وجود دارد، که با احتمال مربوط به پیش از زمان ساسانیان است. این چهار تاقی بر روی تپه ای واقع شده و از ویژگی های آن گنبد سنگی آن است، که گوشه سازی در آن (تبدیل مربع به هشت ضلعی) توسط چوب صورت گرفته است. این نمونه که یکی از کهن ترین گنبدهای یافت شده در ایران به شمار می رود، از نظر فنی ابتدایی می باشد و شاید یک کار آزمایشی در زمینۀ گنبد سازی بوده است. آتشگاه «بازۀهور» که در منطقۀ رباط سفید خراسان قرار دارد، به نظر بسیاری، مربوط به زمان پارتیها می باشد.(بازه یعنی دره یا زمین هموار بین دو کوه و « هور» به معنی خورشید است.»

نقشه و ساختار آتشکده های ساسانی چنان ساده و پر هیبت بود، که تأثیری آشکار بر معماری شرق و غرب گذاشت. در سرزمین های بودایی،آتشکده آن قدر به معبد بودایی شباهت یافت که مورد قبول قرار گیرد و سبب فضای وسیع داخلش، مزایای فراوان داشت و به صورت «معبد مجوف» بودایی به کار گرفته شد، که داخل آن برای عبادت به کار می رفت و پر از پیکره های بودا بود.

انتشار نقشۀ آتشکده در غرب چشمگیرتر بود. مسیحیت در شاهنشاهی ساسانی جایگاه خاصی داشت، به ویژه در زمان خسرو پرویز، در نقاط بسیاری کلیسای مسیحی وجود داشت. این کلیساهای قدیمی با نقشۀ معروف به «صلیب چهارگوش»، در اصل چنان به برخی از آتشکده ها شبیه است، که مسیحیان و زردشتیان به تناوب از یک بنا استفاده می کردند و نیازهای آیینی هر دو گروه برآورده می شد. پذیرش نوع معماری ساسانی از سوی مسیحیان، یکی از راههایی بود که شکلهای هنری ایران را به اروپای سده های میانه رساند و تأثیر چشمگیری بر معماری روم شرقی گذاشت.

آتشکده ها جزء بناهای چهار طاقی ساده می باشند. از آتشکده های بزرگتر روستایی، می توان آتشکوه (نزدیک دلیجان )، آتشکده خرم دشت یا قلعه کهنه (نزدیک کاشان) و آتشکدۀ چهار قاپو در قصر شیرین را نام برد. بنای چهارطاقی این آتشکده ها، به وسیلۀ راهرو، ایوان یا دهلیز احاطه شده است.

آتشکده های فراش بند، نقارخانه، کازرون، باغ ملک، زاغ، قلعه قلی، ظهر شهر، نوردان و سلامت آباد در استان فارس، آتشکدۀ نیاسر در کاشان، آتشکدۀ بازه هور در خراسان (کنارراه مشهد- تربت حیدریه نزدیک رباط سفید) و آتشکدۀ قلعۀ دختر در قم قرار دارند.

آنچه در معماری کاخ سازی ساسانیان جلب توجه می کند، مدخل اصلی کاخها می باشد که به صورت ایوان با طاق هلالی در محور اصلی کاخ ساخته شده است. نمونۀ بارز و عظیم این نوع بنا را در طاق کسری می بینیم، که مهمترین قسمت کاخ را تشکیل می دهد. طاق بزرگ دارای 91 متر طول، 46 متر عرض و 48 متر بلندی بوده و در طرفین آنچهار تالار بزرگ هر یک به طول 23 متر و عرض 6 متر، که به یکدیگر ارتباط داشته اند، قرار داشته است.

معماری دورۀ اسلامی ایران، پیروی مطلق از معماری عهد ساسانی می باشد. نفوذ معماری ساسانی در بناهای مذهبی به درجه ای می رسد، که به تدریج اصول معماری اسلامی بر شالودۀ معماری زمان سامانیان پایه گذاری می شود. کیفیت بنای پایه ها و ستونها و به کار بردن مصالح ساختمانی و همچنین تزیینات آجری و گچبری در مساجدی مانند مسجد جامع زواره، مسجد جامع نایین، تاریخانۀ دامغان و مسجد جامع اصفهان، همانند دورۀ ساسانی است.

«ژان دومورگان» در محلی موسوم به «میل تپه» یک بنای مستحکم ساسانی مشاهده کرد، که در فاصلۀ چند کیلومتری مشرق چشمه علی نزدیک شهر «چال ترخان» (در جنوب تهران) قرار داشت.

برج «پایکولی» که خرابه های آن در نزدیکی مرز ایران و عراق، در خاک عراق قرار دارد، به علت کتیبه اش، از آثار مهم زمان ساسانیان به شمار می رود. این عمارت، معبد یا آتشگاه نبوده، بلکه بنایی است که «نرسی» پادشاه ساسانی به یادگار غلبه اش بر بهرام سوم، در محلی که بزرگان ایران، هنگامی که بهرام از ارمنستان عازم تیسفون بوده، به وی پیوستند، برپا ساخته است.

در نزدیکی چشمه علی ری، حجاری هایی از دورۀ ساسانی بر سنگ دیده می شود. در زمان قاجار و به دستور فتحعلی شاه، بر روی یکی از این حجاریها، تصویر این شاه قاجاری حک شده است. قلعۀ ضحاک (تل ضحاک) در سه کیلومتری جنوب فسا مربوط به دوران ساسانی است. ظروف سفالی ولعابدار فراوانی از این محل کشف شد.

مناطق باستانی ایران

تاریخ سکونت و زندگی انسان در فلات ایران، به بلندی تاریخ بشر است. باستان شناسان و محققان آغاز پیدایش و سکونت انسان در این منطقه را به چند صد هزار سال قبل نسبت می دهد و بر اساس شواهد موجود، به این نتیجه رسیده اند که از حدود 300 هزار سال پیش نوعی انسان در ایران می زیسته، که با انسان امروزی تفاوتهایی داشته است.

در پژوهش های هیأت باستان شناسی ایران و ژاپن طی سالهای گذشته، آثاری با قدمت بیش از 300 هزار سال از محوطۀ «گنج پُر» رستم آباد گیلان کشف شد. این آثار شامل مجموعه ای از ابزارهای جنگی مانند تبر،ساطور، شکافنده و نظیر آنها بود، که از محدوده ای به مساحت حدود نیم هکتار به دست آمد.

جمجمۀ یک دختر بچه 12 ساله نیز در غار کمربنددر نزدیکی بهشهر پیدا شده، که به اعتقاد صاحب نظران مربوط به نوعی انسان می باشد، که قبل از انسان امروزی می زیسته است. (انسان نئاندرتال)

تمدن یا فرهنگ«بردوستیان» (باردوستیان)نیز که مربوط به دورۀ سنگ (عصر حجر) می باشد و در کوههای زاگرس پیدا شده،یکی از قدیمی ترین فرهنگهای شناخته شده در جهان است.  

آثار به دست آمده از غار «شنیدار»، که مربوط به این دوره است، بر اساس سالیابی با روش کربن 14،دیرینه ای نزدیک به 38000 سال را نشان می دهد و تا 20000 سال پیش ادامه داشته است.(غار شنیدار یا شانیدر در کردستان عراق قرار دارد.) در منطقۀ خرم آباد لرستان، آثاری از دوران بردوستیان در سه غار به دست آمده است، که عبارتند از : غار پاسنگر، غار یافته و غار ارجنه. غار گنجی نیز که مربوط به دوره ای به نام «موستریان» است. در خرم آباد قرار دارد و دارای آثار حدود 60هزار سال پیش می باشد.

پیشینۀ زیاد زندگی و سکونت انسان در سرزمین ایران، سبب پیدایش آثار فراوان و گوناگونی شده، که انسان در دوره های مختلف تاریخ خود، بر اساس نیازهای موجود و برای بهبود زندگی و ادامه و استمرار حیات خویش مبادرت به تهیه آنها کرده و مورد استفاده قرار داده است. کارافزارهای سنگی و چوبی ساخته شده جهت شکار و یا کندن ریشه و پوست گیاهان، تهیۀ سرپناه های ابتدایی، ساخت ظروف سفالی و چوبی و سرانجام خانه سازی و ایجاد روستاها و شهرهایی برای سکونت جمعب و بسیاری از ساخته ها و بافته های دیگر از این قبیل اند.

طبیعی است که بیشتر آثار تهیه شده در دورانهای گذشته که جنس آنها از گل، چوب، الیاف گیاهان، استخوان و نظیر آنها بوده و به ویژه اشیایی که در شرایط مناسب آب و هوایی قرار نداشته اند، از بین رفته و به دست ما نرسیده اند. امّا اشیاء ساخته شده از سنگ و پاره ای از اشیاء مدفون شده در زیر خاک و نیز بیشتر اشیاء سفالی، بهتر و سالم تر به زمان ما رسیده و برملا کنندۀ حقایق فراوانی از آن دوره اند.

غنای باستانی سرزمین ایران، برهمگان عیان و آشکار است و قرنهاست که محققان، باستان شناسان، علاقه مندان به تاریخ و گذشته و مورخان و دانشمندان از شرق و غرب با اشتیاقی سیری ناپذیر از آثار و اشیاء تاریخی آن سخن می گویند، تحقیق و بررسی می کنند و مقاله و کتاب منتشر می نمایند. و بی تردید بودن در ایران، مشاهده، بررسی، شناسایی، کشف و کسب اطلاعات بیشتر و تازه های دیگر، آرزوی هر باستان شناسی، از هر نقطۀ جهان است.

سرزمین ایران در منطقه ای واقع شده است، که می توان گفت فصل وصل و پل ارتباطی بین شرق و غرب است. این عامل، به همراه شرایط نسبتاً خوب آب و هوایی و وجود سرزمین های حاصل خیز، سبب شده است که در طول تاریخ بسیاری از جنگجویان، فاتحان، فرصت طلبان و سرانجام ماجراجویان به طمع زمین و غنیمت و بهانه های مختلف دیگر،آن را مورد تهاجم و تاخت و تاز قرار دهند و بدیهی است که نتیجۀ این همه ستیز و گریز، جز خرابی و کشتار و آوار، چیز دیگری نخواهد بود.

بسیاری از تپه های باستانی که از لایه ها و دوره های مختلف تاریخی تشکیل شده و شکلی مانند کوه به خود گرفته اند، در واقع حاصل مرگ، شکست و انهدام فرهنگها و تمدنهای مختلف و خرد شدن و نابودی آثار و اشیایی هستند که آن جوامع در طول نسل ها ساخته و پرداخته اند و آرزوها، خواهش، آرمانها و بینش های خود را در آنها منعکس کرده اند.

هر تپۀ باستانی که انسان امروز آن را تنها به عنوان تلی از خاک می شناسد، خود کتاب قطوری از گذشتۀ مردم این کشور است. مردمی که بسیاری از آنها به سبب شبیخون، دچار مرگی ناخواسته شده و هزار آرزوی شیرین را در کام سرد تپۀ ناکامی کشیده اند. تپۀ شوش، تپۀ حصار، تپۀ گودین، تپۀ مارلیک، تپۀ گیان، تپۀ حسنلو، تپۀ یحیی و تپه های بسیار دیگر، که هر یک شهرزادی قصه گو از سرزمین ایران، سرزمین آرزوها، سرزمین بیم ها و امیدها و سرزمین مهر و نور است.

قصۀ سرزمینی که داستان تاریخ آن، تراژدی تلخ زندگی و حکایت هابیل و قابیل است. روزی آشور می تازد، روزی اسکندر و دیگر روز، چنگیز یا تیمور. و صد افسوس، که حتی در روز دفع دشمن و جشن پیروزی نیز، هرازگاه حاکمی به بهانه ای و برای نگهداری مقام یا تاج و تخت خود، به قتل عام موافق و مخالف، نزدیکترین کسان و حتی برادر و خانوادۀ خویش می پردازد و در ضمن آن، تپه ای دیگر به تپه های بیشمار باستانی افزوده می شود. تپه هایی که گویی هنوز زندگی در آنها جریان دارد و سکوت سبز فضای راز آمیزشان، بوی سادگی، ناکامی، صداقت، اصالت، امید و استمرار می دهد.

به جز دلایل یادشده، گاهی عوامل جوی و نیز بلایای طبیعی مانند سیل، زلزله، خشکسالی، قحطی و بیماری، سبب نابودی جوامع و یا حرکتهای تاریخی و جمعی آنها شده و در نتیجه منجر به پیدایش تپه های باستانی گشته است.

مردم یک روستا یا شهر، به هر دلیلی محل سکونت خود را ترک می کنند و راهی سرزمینی چنان دور می شوند، که دیگر امکان بازگشتی وجود ندارد. در گذر زمان، خانه های آنان فرو می ریزد و باقیماندۀ آثار آنها در دل خاک مدفون می شود. با دو باران و رسوبات اثری از سکونت باقی نمی گذارد و گیاهان و درختان بر آن سرزمین می رویند وتپۀ کوچک ایجاد شده، گویی هیچگاه مسکونی نبوده است.

در سده یا سده های بعد، آب و هوای مناسب، جویهای روان و درختان و گیاهان سرسبز، مردمی دامدار و کوچرو را به سوی خود می خواند و ساختن خانه بر بلندی تپه، که مشرف بر دشت مقابل می باشد، با امنیت بیشتری همراه است.

اینک دوباره مردمی تازه، بر قشری تازه و لایه ای دیگر از تاریخ زندگی، سرنوشت خود را رقم می زنند و تپۀ «گیان» (ژیان- جان- زندگی)، اینک مردمی تازه و جانها و زندگی های دیگری را به حوزۀ تاریخ و سرزمین افسانه ای خود فرا خوانده است.

مردم شهداد کرمان که در دوران اوج تمدن خود در منطقه ای خوش آب و هوا می زیستند، به دلیل گرم شدن بیش از حد منطقه در طی زمان، ناگزیر ترک دیار می کنند.

ساکنان شهر پیشرفتۀ دهانۀ غلامان به سبب خشک شدن آب رودخانۀ مورد استفادۀ خود، خانه و کاشانه را رها می کنند و به دنبال آب راهی سرزمین دیگر می شوند. و مردم تپۀ باستانی مرودشت، به دلیلی که در حال حاضر برما ناشناخته است، چنان ناگهانی و شتاب زده محل سکونت خود را ترک و اقدام به فرار می کنند، که سفالهی داخل تنور، در حال پختن و به طور ناتمام رها می شوند.

همۀ این آثار و نشانه ها وبسیاری از آثار کشف شده و کشف نشدۀ دیگر، پیام آور این واقعیت هستند، که انسان امروز وارث نسلهایی زحمت کشیده و رنجدیده است. و بر قلۀ کوه یا تپۀ بلندی قرار دارد، که بر پایۀ جانها و آرزوهای مردمی بیشمار شکل گرفته است.

مردمی که یافته های تاریخی و آرمانهای نامحدود خود را از طریق ذره ذره خاک این تپه ها به ما مخابره و هدیه می کنند و گویی که به گونه ای نهانی و راز آمیز از ما می خواهند که قداست آنها را پاس بداریم و صداقت اصالت آنها را باور داشته باشیم.

مناطق تاریخی و باستان ایران اعم از غارها، بناها،تپه ها و محوطه ها که تا امروز شناسایی و مورد بررسی واقع شده اند، متعدد و متنوع هستند و بررسی و معرفی کامل همۀ آنها نیاز به مطالعه و تخصص کافی و زمان و حجم مناسب دارد.

در این فصل به گونه ای ساده و منحصر به ارائۀ اطلاعاتی در مورد مکانها و تپه های باستانی ایران پرداخته می شود، که حاصل مطالعۀ کتابهای فراوان و تألیف و گردآوری مطالب مفید آنهاست. امید است که خواننده را در رسیدن به مقصود همراهی و کمک کند.بعضی از غارهای تاریخی ایران عبارتند از : میرملاس، دوشه، هُمیلان و لاخ مزار همگی در لرستان. غار شکارچیان در کوههای بیستون کرمانشاه، غار تمتمه در آذربایجان، غار خونیک در خراسان، غارهای کمربند و هوتو در نزدیکی بهشهر در مازندران غار میرملاس در 30 کیلومتری شهر کوهدشت در استان لرستان قرار دارد و نخستین غاری است که بر روی دیوار آن که قسمت هایی از آن نیز فرو ریخته است، نقاشیهایی را یافتند.

پاره ای از تپه های تاریخی ایران به صورت زیر است:

تپۀ شوش در خوزستان، تپۀ گیان در 16 کیلومتری جنوب غربی نهاوند.(این تپه به وسیلۀ هرتسفیلد کشف و حفاری شد.) تپۀ جمشیدی در 10 کیلومتری تپۀ گیان، تپۀ زاغه در 60 کیلومتری جنوب شهرستان قزوین، تورنگ تپه و شاه تپه هر دو نزدیک گرگان، تپۀ زیویه نزدیک شهر سقز در استان کردستان، تپه های باباجانی و نوشی جان هر دو در حدود 60 کیلومتری جنوب همدان (در استان لرستان)، تپۀ گوگد در اصفهان، تپۀ گودین در کنگاور، هفتوان تپه (بوتان تپه – تام تپه) در جلگۀ شهر سلماس و شمال غربی دریاچۀ ارومیه،تپۀ یانیق (یانیک- سوخته) در 32 کیلومتری غرب تبریز و شرق دریاچۀ ارومیه، تپۀ حصار در دامغان، تپۀ سنگ چخماق بر سر راه شاهرود به گرگان در منطقۀ بسطام، چشمه علی در ری، کرد لرتپه در غرب دریاچۀ ارومیه (در سیزده کیلومتری شهر ارومی)، تپۀ گوران در درۀ هلیلان در کرمانشاه تپۀ چغاگاوانه در اسلام آباد غرب (استان کرمانشاه )، تپه های حسنلو، دین خواه و گوی تپه، هر سه در جنوب غربی دریاچۀ ارومیه و در نزدیکی شهر نقده، گنج دره در هرسین(استان کرمانشاه )، تپه های سراب، دانش ور و آسیاب در کرمانشاه، تل ابلیس، شهداد و تپه یحیی هر سه در استان کرمان، دهانۀ غلامان در استان سیستان و بلوچستان،تپۀ مارلیک در مشرق شهر رودبار در استان گیلان، قبرستان کلورز در نزدیکی رودبار، تپۀ علی کش (تپۀ بزمرده یا تپۀ علی آباد) در درۀ دهلران و 5/2 کیلومتری تپۀ موسیان،حدود بیست تپۀ ماقبل تاریخی در حوالی تخت جمشید که در سال 1330 توسط بنگاه علمی تخت جمشید شناسایی شدند، که از جمله تپه های مرودشت، هفت تپه، تل کفتری، تل شقا، تل تیموران، تل قلعه و تل باکون را می توان نام برد، تپۀ سگز آباد در دشت قزوین که مردم محل به آن قره تپه می گویند و شهر سوخته در نزدیکی شهر زابل در استان سیستان و بلوچستان.

بعضی از بناها یا مجموعه های تاریخی ایران عبارتند از : تخت جمشید در استان فارس، تخت سلیمان در جنوب شرقی دریاچۀ ارومیه در نزدیکی شهر تکاب، شهر و کاخ بیشاپور، کاخ سروستان، کاخ فیروزآباد، قلعۀ دختر و ویرانه های شهر تاریخی کرخه همگی در استان فارس و مربوط به دورۀ ساسانی، طاق کسری (کاخ تیسفون – ایوان مدائی( در خاک عراق، معبد چغازنبیل در 30 کیلومتری جنوب شرقی شوش در استان خوزستان، بقایای آرامگاه «تپتی آهار» پاشاه عیلامی در هفت تپه، مجموعه بناهای کوه خواجۀ سیستان، معبد آناهیتا در کنگاور، کاخ نسا در خاک و شهر هترا (الحضر – معبد خورشید) و کاخ آشور در عراق، همگی مربوط به دورۀ اشکانیان، آرامگاه کوروش در پاسارگاد نزدیک تخت جمشید، آتشگاه کعبۀ زردشت در نقش رستم و کاخ آپادانا در شوش، هر سه مربوط به دورۀ هخامنشیان، معبد خورهه در نزدیکی محلات و پرستشگاه شمی در استان فارس مربوط به زمان سلوکیان، طاق گرا بر سر راه کرمانشاه مربوط به دورۀ پارتیان، طاق بستان در نزدیکی کرمانشاه مربوط به دورۀ ساسانی و کاخ خسرو پرویز در قصر شیرین که اکنون از بین رفته و مورخان زمانی آن را عجایب دنیا به شمار می آورند، مربوط به زمان ساسانیان.

 

غارهای کمربند و هوتو

در کاوش های سال 1949 در غار کمربند در نزدیکی بهشهر مازندران شش طبقه تشخیص داده شد، که روی هم قرار داشت و مجموع این شش طبقه به 28 قشر 20 سانتی متری تقسیم گردید. این طبقات از نظر تاریخی، میان دورانهای مزولیتیک و نئولیتیک (سنگ میانی و سنگ جدید) واقع شده است.

در هیچیک از نقاط ایران، اطلاعات گسترده ای دربارۀ تمدنهای گذشتۀ مردم این سرزمین، مانند اطلاعات به دست آمده از غارهای کمربند و هوتو حاصل نشده است.

آثار پیدا شده از این غارها، همه مکمل یکدیگرندو به ما امکان می دهد که در ناحیۀ مازندران تحوّل وجود انسان را از دوران یخبندان تا عصر حاضر مشخص و بررسی نماییم. در غار هوتو آثار تمدن دوران آهن و برنز و تمدن دوره های کالکولیتیک و نئولیتیک سفال موجود است. در این غار آثار دوران پالئولیتیک قدیم نیز وجود دارد و در طبقات آن استخوانهای مربوط به انسان آن دوران پیدا شده است.

در غار کمربند نیز شواهدی از دوران نئولیتیک سفال به چشم می خورد ولی در یکی از طبقات زیرین، آثار دوران نئولیتیک پیش از سفال و پیش از دوران کشاورزی هم وجود دارد. از کمربند، باقیماندۀ استخوانهایی به دست آمده، که یکی از آنها جمجمۀ یک دختر 12 ساله از نوع انسان «نئاندرتال» است. نمونه هایی از غلات و یک چنگال از جنس شاخ حیوان که مربوط به دورۀ نئولیتیک قدیم می باشد، در این طبقه پیدا شده است.

 

تپۀ سیلک کاشان

در نزدیکی شهر کاشان قراردارد و این تپه نیز مانند مارلیک، شاهد قبرهایی هستیم که در آنها ظروف، اسلحه و جواهرات مفرغین همراه با جنازه ها دفن شده اند. با این تفاوت که درتپۀ سیلک کمتر به مصنوعاتی از طلا و نقره بر می خوریم و این امر نشان دهندۀ آن است که مردم آن زمان مارلیک نسبت به مردم سیلک ثروتمندتر بوده اند.

هنر سیلک از جنبۀ زینتی شدید برخوردار است و اصلی که بر نقوش این تمدن حکمفرماست، «ترس از خدا» می باشد. هر نقش روی ظروف پیدا شده از قبرهای سیلک، نشانۀ مفهومی است، که با تشریفات مردگان مربوط می باشد.

شهرت سیلک بیشتر به سبب کوزه ها و دیگر ظرفهای سفالین رنگین و نقش داری است، که از حفاریهای آن به دست آمده است. ظروف، با نقش های هندسی یا نقش های حیوانی و یا تلفیقی از هر دو نقش یاد شده تزیین شده اند. در رنگ آمیزی ظرفها، از رنگهای سفید، خاکستری، طیف قرمز (از صورتی تا بنفش) استفاده شده است.

از میان تمدنهای مختلفی که در سرزمین ایران وجود داشته اند، سیلک اولین تمدن شناخته شده بود.

آثار باستانی سیلک، در دو تپۀ مجاور هم (تپۀ شمالی و تپۀ جنوبی) دیده می شود. در این تپه ها پنج طبقۀ دورۀ تمدنی از اواخر هزارۀ ششم پیش از میلاد تا سال 1200 پیش از میلاد شناسایی شده است.

در تپۀ سیلک دو قبرستان مورد حفاری و بررسی قرار گرفته اند. در یکی از آنها حدود 15 قبر که بیشتر آنها از نوع قبرهای ساده (چاله ای) هستند، شناسایی و کاوش شده اند. قبرهای لایۀ پایین سیلک که در قبرستان شمالی قرار دارند و قدیمی ترین دوران طبقۀ سیلک (سیلک اول) را معرفی می کنند، بیشتر در داخل منازل و در زیر خانه ها قرار دارند. بدن مردگان با پوششی از گل اخرا پوشیده شده و جسد اغلب بر روی یک طرف خوابیده و پاها خم شده است.

غیر از ظروف سفالی، اشیای دیگری نیز در قبرهای سیلک دیده می شود. از جملۀ آنها می توان پیکانها و سرنیزه های فلزی و داس های فلزی را نام برد. جالب توجه است که از قبرهای سیلک، برخلاف قبرهای همزمان در نقاط دیگر ایران، خنجر فلزی پیدا نشده است. تعدادی نیز زینت آلات فلزی نظیر انگشتر، سوزن، گوشواره و … و نیز مهره های رنگین سنگی و مهره های استوانه ای از قبرهای سیلک به دست آمده است.

اولین مرحلۀ حفاری تپۀ سیلک در سال1933 توسط هیأت باستان شناسان موزۀ لوور پاریس و به سرپرستی «رُمان گیرشمن» صورت گرفت زیرا در سال 1933 قوری هایی که دارای نقش حیوانی بودند، در بازار عتیقۀ تهران مشاهده شد، که مشخص شد مربوط به قبرستان سیلک هستند.

بر اساس مطالعات و نظرات گیرشمن، قدیمی ترین محل سکونت بشری که در دشت شناخته شده، سیلک کاشان است. به نظر این محقّق، عالی ترین و قدیمی ترین نمونۀ پیکره سازی در فلات ایران نیز، مربوط به سیلک است. این اثر، دستۀ چاقویی از استخوان است که مردی را نشان می دهد، که لنگی در بردارد و کمربندی بر کمرش بسته است.

به جز زیگورات چغازنبیل، آثاری مربوط به زیگورات در سیلک باقی مانده، که بسیار کهن تر است. گیرشمن در طی مطالعات و بررسیهای خود متوجه زیگورات بودن سیلک نشد و آن را تنها به عنوان یک «سازه» معرفی کرد و حتی برای اینکه از کابرد این بنا مطلع شود، اقدام به حفر یک تونل سراسری نیز کرد. در شمارۀ506 روزنامۀ جام جم مطلبی با تیتر « قدیمی ترین زیگورات جهان سربرآورد»، در این زمینه چنین نوشته شده است:

«دکتر صادق ملک شهمیرزادی سرپرست هیأت باستان شناسی سازمان میراث فرهنگی کشور گفت: در سال 1312 شمسی رُمان گیرشمن باستان شناس فرانسوی نخستین کاوشهای  باستانی خود را در تپۀ جنوبی سیلک به پایان رساند و ضمن خاکبرداری از ساختمان خشتی عظیمی، آن را با عنوان «سازه» معرفی کرد.

باستان شناسان در خصوص انجام طرح بازنگری آوابرداری و باز پیرایی بخشی از این سازۀ عظیم، به بقایای زیگورات متعلق به دورۀ آغاز ایلامی و اواسط دوران آغاز نگارش دست یافتند.

به گزارش واحد اطلاع رسانی سازمان میراث فرهنگی کشور، برای ساخت زیگورات سیلک بیش از یک میلیون خشت در ابعاد متوسط 15 در 35 در 25 سانتی متر به کار رفته و تاکنون در وسعت 2500 متر مربع، سه طبقه از این ساختمان به همراه برج و پاگردهای خشتی ساسانی شناسایی شده است.

گفتنی است با کشف زیگورات سیلک که قدیمی ترین نمونه در ایران به شمار می رود، بناهای زیگورات چغازنبیل و هفت تپه ( و جیرفت که هنوز به خوبی شناسایی نشده) در مراتب بعدی قرار دارند.»

کشفیات جدید باستان شناسان ایرانی بر روی تپۀ سیلک کاشان، نشان می دهد که این تپه در اصل یک زیگورات و نوعی معبد هرم شکل بوده است.

وجه مشترک بیشتر ظروف سفالی که از مناطق سیلک و شوش به دست آمده، کاربرد یک رنگ به ویژه رنگ سیاه در ترسیم آنهاست. نقش های به کار برده شده روی سفالینه ها، عبارتند از شکلهایی از حیوانات و طبیعت، که به گونه ای بسیار ساده و هندسی تصویر شده اند.

بر روی سفالهای پیش از تاریخ ایران، پس از نقش های سادۀ هندسی که شامل خطها و سطحهای مختلف و ساده است، نقوش گیاهی و سپس نقش های حیوانی بیشتر به چشم می خورد.

شاید بتوان ادعا کرد که تمدن سیلک از دو قوم تشکیل شده بود: اول آنهایی که درای سفال با رنگ باز نخودی بودند و دوم آنهایی که سفال قرمز رنگ مشخصۀ هنر سفال سازی آنها بود.

مُهرهای پیدا شده از منطقۀ سیلک کاشان دارای نقش هایی هستند که شباهت تصویری زیادی با نقوش یافت شده از تپۀ باستانی شوش دارند. این امر نشان دهندۀ نوعی رابطه میان تمدنهای سیلک و شوش در روزگار خود بوده است.

سیلک تنها مکان تاریخی در فلات ایران است، که مدارک مکتوب از دوران پیش از هخامنشی در آن پیدا شده ولی خطی که همزمان با آغاز تاریخ در عیلام به وجود آمده بود و بانام «پروتو عیلامی» شناخته شده است، پس از رها شدن این مکان تجارتی، از میان رفت.

 

تپه گیان نهاوند

تپۀ گیان نیز یکی از مناطق بسیار مهم  باستانی ایران است که آثار و شواهد موجود در آن اطلاعات فراوانی را از تاریخ گذستۀ ایران در اختیار ما قرار می دهد. این تپه در سال 1926 میلادی به وسیلۀ هر تسفلد کشف و حفاری شد، در 16 کیلومتری جنوب غربی شهر نهاوند قرار گرفته است.

بر اساس آثار موجود و ویژه مطالعه و مقایسۀ سفالینه های پیدا شده از تپۀ گیان، پنج دورۀ تمدنی و سکونت در این محل شناسایی شده است، که دورۀ زمانی اواسط هزارۀ پنجم تا آغاز هزارۀ اول پیش از میلاد را در بر می گیرد، در مجموع 122 قبر از این تپه شناسایی و مورد بررسی قرار گرفته است، که به جز ظروف سفالی، اشیای مفرغی نیز در بین آنها به چشم می خورد.

در سال 1932 رمان گیرشمن نیز به سرپرستی یک هیأت حفاری موزۀ لوور فرانسه، حفاریهایی در این تپه انجام داد. در تپه گیان سه لایۀ مهم از آثار معماری وجود دارد.

اطلاعات باستان شناسی مربوط به تپۀ گیان، بیشتر از حفاری قبرهای آن به دست آمده است. این قبرها به صورت گودال ساده و بیضی شکلی در خاک حفر شده اند. مردم این منطقه نیز بر اساس اعتقاد به جهان دیگر، وسایلی را همراه مردگان دفن می کردند.

زیورآلات همراه مرده عبارت بودند از بازوبند، گوشواره و سنجاقهای فلزی مخصوص نگهداری لباس. در بعضی از قبرها نیز به جز ظروف مفرغی و سفالی، آلات جنگی مانند تبر، پیکان، سرنیزه و گرز فلزی قرار داده شده است. تعداد زیادی اسکلت بچه نیز از داخل خُمره های بزرگ از تپۀ گیان پیدا شده است.

نفوذ فرهنگ گیان از حدود 1900 پیش از میلاد گسترش زیادی پیدا کرد و شامل بیشتر قسمتهای لرستان شد. مناطق مهمی که فرهنگ و تمدن گیان در آنجا بیشتر رایج بوده، عبارتند از :تپۀ گیان، تپۀ جمشیدی، گودین تپه، چشمه ماهی، چغاسبز، سرخ دم و تپه گوران. طبقۀ پنجم تپۀ گیان، عمیق ترین و قدیمی ترین طبقۀ باستانی آن است و سفالهای به دست آمده از این طبقه همزمان با طبقات دوم و سوم سیلک می باشد. سفال نخودی در اواخر این طبقه دیده می شود.

نکتۀ خیلی مهم این است که در طبقۀ پنجم گیان، یعنی پایین ترین و قدیمی ترین لایه، پی های سنگی برای عمارت دیده می شود. این مطلب تازگی دارد و در هیچ نقطۀ ایران دیده نشده است و ثابت می شود مردم گیان در این دوره از پیشرفت بیشتری نسبت به مرم سایر نقاط ایران بر خوردار بوده اند.

مشخص ترین موضوع در نقاشیهای روی سفالهای بدست آمده از تپۀگیان، نقاشی از کاکل پرندگان است، که مایۀ اصلی سبک معروف هنر بین النهرین یعنی عقاب در حال گرفتن طعمۀخود می باشد.

در طبقۀ دوم تپۀ گیان (و نیز در بین النهرین) سفالی شبیه به سفال طبقۀ2 «تل تیموران» پیدا شده، که به «سفال خابور» معروف است. (تل تیموران از تپه های باستانی حوالی تخت جمشید است و دریک کیلومتری غرب دهکدۀ کوشک از توابع ارسنجان قرار دارد.)

در تپۀ سیلک، وقفه و شکافی در حدود 2000 سال ما را از هر نوع اطلاع محروم می دارد، در حالی که در گیان، زندگی جامعه بدون تغییرات عمیق ادامه یافت. فن کوزه گری به شکل ظروف سفالین منقوش که بسیار نزدیک به ظروفی است که در شوش پیدا شده و معروف به «سبک دوم» است، ادامه می یابد.

 

تمدن چشمه علی

این تپۀ باستانی در جنوب شرق تهران نزدیک شهر ری قرار دارد و حفاری آن به وسیلۀ پروفسور «اشمیت» انجام گرفت. تمدن چشمه علی یکی از نخستین سکونتگاههای انسان در ایران بوده و زمان شکل گیری آن به دورۀ تمدن سیلک کاشان مربوط می شود، با این تفاوت که تمدن چشمه علی دیر شروع شده و حاصل تأثیر و تبدیل تمدن سیلک بوده است. به عبارت دیگر آثار مربوط به اواخر تمدن تپۀ سیلک کاشان در چشمه علی به دست آمده است.

در تمدن چشمه علی، اصلاحاتی در تکنیک و ادوات و وسایل به چشم می خورد. خانه های مسکونی به جای سنگ و گل با خشت خام ساخته شده اند. از درفش های فلزی به جای درفش های استخوانی استفاده شده و وجود نوعی مته های منشور متبلور که برای سوراخ کردن مواد سخت به کار می رفته، در این دوران تازگی دارد.

اگرچه سفال چشمه علی همان سفال قرمز رنگ دوران سیلک و در واقع ادامۀ همان دوره است، ولی اصلاحاتی در هنر سفال سازی این دوره دیده می شود. این اصلاحات به سبب کنترل حرارت وارد بر کوره می باشد و گرنه، جنس و نوع کوره ها یکی بوده است.

در تزیین ظروف ساخته شده در تمدن چشمه علی، بیشتر از تصاویر پرندگان و حیوانات استفاده شده و احتمال دارد این شیوۀ تزیین تحت تأثیر یک تمدن دیگر در این ناحیه رواج یافته باشد. سفالهای قرمز منقوش با رنگ سیاه درخشان در دوران چشمه علی بسیار رایج بوده است.

نقش حیوانات اهلی مانند گوسفند، خوک، سگ وشاید اسب در این دوره به چشم می خورد. می توان گفت که درحقیقت مردم تمدن چشمه علی، هم در ساختن آلات و ادوات زندگی و هم از نظر زیبایی هنری، برتمدن سیلک برتری داشته اند.

به نظر دکتر عزت الله نگهبان، اقوام تمدن چشمه علی از ناحیۀ دورافتاده ای و به طور ناگهانی وارد این سرزمین شده اند. آنها در اصل نژاد قدیمی ایرانی، مدیترانه و آلپی بودند، که به نحو دیگری به تمدن خود ادامه دادند.

مردم چشمه علی مانند دوران سیلک، برای رفع احتیاجات خود به ناحیه محل زندگی خویش اکتفا نکردند،بلکه به سرزمین های دورتری نیز دست اندازی نمودند.

قره تپۀ شهریار هم جزو حوزۀ تمدن چشمه علی و همزمان با آن بوده است. تمدن «آنو» نیز همدورۀ چشمه علی بوده، که از شمال شرق به چشمه علی ری، از غرب به ساوه و از جنوب به کاشان وصل می شده است.

درضمن، نزدیکترین تمدن به چشمه علی،تمدن تپه گیان در نزدیکی نهاوند بوده است و تپۀ گیان، شرایط زندگی تا حدودی مشابه چشمه علی داشته ولی دارای پیشرفتی مانند آن نبوده است. می توان گفت تمدن چشمه علی همزمان با تمدن «تل حلف» در بین النهرین می باشد. (تمدن قوی تر عبید، بعدها جای تمدن حلف را در بین النهرین می گیرد.) به نظر باستان شناسان، تمدن تل باکون (باکوم) فارس نیز همزمان با تمدن چشمه علی بوده است.

 

تمدن شوش

نخستین آبادی شوش،در حدود 4000 سال پیش از میلاد با وسعتی نزدیک به 10هکتار در کنار رود شائور شکل گرفت. این روستا در آغاز بیش از 1000 نفر جمعیت داشت.پس از گذشت چند نسل، ساکنان آن، صفۀ عظیمی به اضلاع بیش از 80متر در میان روستا ساختند، که بر روی سکوئی قرار داشت. این بنا با 50000 متر مکعب خاک و خشت، مهم ترین بنایی است که تاکنون به دست بشر ساخته شده است. این صفه که از فاصلۀ بسیار دور دیده می شد، علامت مشخصۀمنطقه و شهر شوش است.

شوش را برخی«مادر شهر» و یکی از کهن ترین شهررهای جهان می دانند. این منطقۀ باستانی،سابقۀ سکونت بیش از 6000 سال دارد و دارای 27 دورۀ سکونت می باشد. دورۀ اول و مربوط به لایۀ نخست یعنی «شوش یک»، باتجمّع جامعۀ انسانی و معبد بزرگی که به مرکزیت بیشتر این منطقه کمک می کند، شروع می شود. این لایه به نام «تپۀ ارگ» یا «آکروپل» مشهور است.

در مراحل بعدی، شوش ابتدا به دورۀ پیدایش خط و سپس به مرکزیت و پایتخت تمدن عیلام و یکی از چند پایتخت مهم هخامنشی منتهی می گردد و پس از این دوره هاست که به عنوان یکی از مراکز فرهنگی و انسانی، نقش مهم خود را در این قسمت از فلات ایران ایفا می کند.

آخرین لایۀ تمدن شوش، مربوط به مسجدی از دورۀ المهدی خلیفۀ عباسی است و پس از آن است که شهر شوش اعتبار و رونق خود را از دست می دهد. آثار یک کورۀ آجرپزی مربوط به دورۀ سلجوقیان نیز در شوش پیدا شده است. آرامگاه «دانیال نبی» در شهر شوش قرار دارد.

قبرستان مربوط به تمدنهای اولیۀ شوش نشان می دهد که اجساد دارای «دفن ثانویه» بوده اند. یعنی اجساد را در معرض هوا قرار می داده اند تا گوشت آنها خشک شود و سپس آنها را در قبر می گذاشتند. این رسم و عادت بعدها در مذهب زردشت مورد اقتباس قرار گرفت.

آثار مسی نشان دهندۀ آن است که پایین ترین طبقۀ شوش، مربوط به « دوران مس» بوده است. ( یادآوری می شود که از هزارۀ پنجم پیش از میلاد، فلز مس در فلات ایران شناخته شده و مورد استفاده قرار گرفته بود.) سفالهای بسیار زیبای این دورۀ شوش، نشانۀ قرنها ساخت و تحول آنهاست. رنگ این سفالینه ها زرد است، که روی آنها با رنگ سیاه نقاشی شده است.

بیشترین درصد سفالینه های پیدا شده از شوش، بر خود نقش «بز» دارند. نقش صلیبی مانند « اسوا استیکا» که به اعتقاد برخی از صاحب نظران همان «گردونۀ خورشید» نقش مشهور ایرانیان باستان است، روی سفالینه های طبقه 1 شوش دیده می شود. این نقش بر روی سفالهای مربوط به هزارۀ سوم پیش از میلاد که از «تپۀ گیان» نهاوند نیز پیدا شده اند، دیده می شود.

به اعتقاد محققان نقش « اسوا استیکا» در تمدنهای باستانی نماد مادینگی و تمثیلی برای خورشید بوده، که در دوره های مختلف بسیار مورد توجه قرار داشته و تحولات زیادی را پشت سر هم گذاشته است. در سرزمین های چین، هند، ژاپن، ایران، اروپا و سرخپوستان نخستین آثار این نقش پیدا شده است.

« اسوا استیکا» نقشی اسرار آمیز و از شگفتی های تمدن بشری است، که در چنین نماد کامیابی و خوشبختی و در ایران و هند و دیگر سرزمین های آریایی نشین، مظهر و نشانۀ خورشید به شمار می رفته است.

این طرح تا پیش از دوران هخامنشی بازوان خمیده و منحنی داشت و بعدها خطوط و اضلاع آن مستقیم و هندسی و زاویۀ آن قائمه شد. « اسوا استیکا» که در ایران صلیب شکسته نامیده می شود، در شبه قارۀ هند سمبول اصلی تفکر برهمایی به شمار آمده و در واقع قدیمی ترین نشان آریایی ها بوده است.

در تفکر و جهان بینی برهمایی، این نقش نمادی از گردش جهن و ایجاد حرارت و انرژی حاصل از این گردش است. به عبارت دیگر، اسوا استیکا در باور آریایی های هند، مظهر گردش فلک و سمبول حرکت و انرژی می باشد. بدین معنی که این جهان حرکتی دارد و مجموعۀ انرژی موجود در جهان، حاصل این حرکت است.

از نظر هنری، مهمترین آثار باقیمانده از دورۀ هخامنشیان در شوش، می توان به دو حاشیۀ تزیینی به نامهای «حاشیۀ شیران» و « حاشیۀ تیراندازان» اشاره کرد، که هر دو از آجر لعابدارساخته شده اند.

در حاشیۀ شیران، کنارۀ حاشیه با نقش های مثلث و گل « لوتوس» تزیین شده است. حاشیۀ تیراندازان نیز سربازان «گارد جاویدان» را نشان می دهد، که به حالت سلام ایستاده و نیزه های خود را با هر دو دست در مقابل خویش نگاه داشته اند.

مجسمۀ برنزی بدون سر «ملکه ناپیرآسو» همسر « اونتاش گال»پادشاه مشهور عیلامی از معبد «نینهور ساگ» در شوش به دست آمده است. این مجسمه که ارتفاع فعلی آن 39/1 متر و وزن آن 1750 کیلوگرم است، از نظر نوع لباس زنان سرزمین ایران در سدۀ 13 پیش از میلاد، دارای اهمیت بسیاری است.

یادآوری می شود که تأثیر مذهب عیلامیان بر هنر آنها، در مجسمه های پیدا شده آن دوره در منطقۀ شوش، به خوبی پیداست. بیشتر این مجسمه ها به صورتی نشان داده شده اند، که گویی در برابر کسی ادای احترام می کنند. بدین معنی که دستهای مجسمه ها به حالت احترام روی سینه قرار گرفته اند.

این ویژگی در مجسمۀ مفرغی به دست آمده از شوش، که به «مرد نیایشگر» معروف شده است، به وضوح دیده می شود.

از منطقۀ شوش مجسمه های کوچکی پیدا شده است، که سازهایی در دست دارند. این پیکره ها که مربوط به حدود سه هزار سال پیش هستند، به «نوازندگان» معروف می باشند.

آثار تمدنهای گذشتۀ شوش، در چهرتپۀ آن به دست آمده است. تپۀ نخست که شهر حقیقی و قلعۀ مرکزی بوده، 38 متر ارتفاع دارد. تپۀ دوم که در شرق قرار گرفته، مکانی است که قصر داریوش هخامنشی درآن قرار داشته است. تپۀ سوم در جنوب، مربوط به خرابه های شهر عیلامی و تپۀ چهارم، خانه های معمولی محل سکونت مردم می باشد.

به بیان دیگر، اهمیت باستانی منطقۀ شوش، که می توان آن را آزمایشگاه دوره های مختلف تاریخ و قسمت مهمی از پیشینۀ فلات ایران دانست، بیشتر به سبب این است که در تپه های چهارگانۀ آن یعنی آکروپل، آپادانا، شهرشاهی و شهر صنعت گران، نزدیک به شش هزار سال گذشتۀ ایران به گونه ای روشن و قابل تفکیک به چشم می خورد.

تمام قطعه سنگهایی که در منطقۀ شوش پیدا شده و دارای نقش برجسته می باشد، مربوط به کاخ «آپادانا» (کاخ داریوش بزرگ) است. این بنا که مهم ترین اثر معماری هخامنشیان در منطقۀ شوش می باشد، دارای دیوارهای آجری بوده، که روی آنها را با کاشی پوشانده اند.

کاخ داریوش در شوش، نمونه­ی بی نظیری از معماری هخامنشی و شاخص مهمی در روند معماری سلطنتی خاورمیانه است. این بنا که با افتخارات پادشاهان بزرگ هخامنشی پیوند خورده، یکی از معروف ترین کاخ­های دوران باستان است. تورات و بسیاری از نوشته ها و متون قدیمی از آن نام برده اند. این کاخ روی یک سکوی مصنوعی بنا شده، که مساحت آن در حدود مساحت سکوی تخت جمشید (11 هکتار) و ارتفاع آن 15 متر است.تالار آپادانا یا تالار تشریفات این کاخ، از تالار تشریفات تخت جمشید کمی بزرگتر است. «دیولافوا» باستان شناس و مهندس فرانسوی، به اتفاق همسرش از سال 1884 تا 1886 کاخ آپادانای شوش را از زیر خاک خارج کرد.

به طور کلی آثار بازمانده از شهر هخامنشی در شوش، بر سه تپه ای که باستان شناسان آنها را «آکروپل»، شهر شاهی و آپادانا نامیده اند، بر محوطه ای به وسعت حدود صد هکتار گسترده است.

تمدنهای دشت خوزستان به نام تمدن شوش (سوزیانا) خوانده شده و به پنج دورۀ الف تا ﻫ، طبقه بندی گشته اند. دورۀ «ﻫ» آخرین و جدیدترین دورۀ تمدن شوش و حد اعلای آن است.

از دوران اشکانیان نیز کتیبه ها، مجسمه ها، نقش برجسته و ظروف سفالی چندی باقی مانده است. سردیس مرمرین ملکه موزا همسر رومی فرهاد چهرم و نقش برجستۀ اردوان پنجم، که بر تخت حکومت نشسته و فرمانی را به ساتراپ (استاندار) شوش می دهد و تعدادی قمقمۀ سفالی، از آن جمله است.

اولین گمانه هایی که در شوش زده شد، توسط شخصی به نام «لفتوس» و در خلال سالهای 1851 تا1853 بود. ولی کاوش های اصلی در این منطقۀ تاریخی، در سال 1884 شروع شد و تا امروز ادامه دارد. تنها وقفه های کوچکی در این میان رخ داده، که اولین آنها به علت وقوع جنگ جهانی بوده است.

در کاوش های شوش، چند اثر مربوط به تمدنهای بین النهرین نیز کشف شد، که پادشاهان شوش آنها را به عنوان غنیمت جنگی با خود به این شهر آورده اند. قانون حامورابی که بر روی سنگ سیاه نوشته شده، لوح پیروزی «نارام سین» و چند سنگ موسوم به «کودورو» که کاربرد آنها تعیین حدود مزارع بوده و اغلب رنگ سفید داشته اند، از آن جمله می باشند. چند مجسمۀ سومری مربوط به «اشنوناک» نیز در شوش پیدا شده است.

بر سفال های به دست آمده از محوطۀ شوش، نماد «سه گوش» به نشانۀ «اوج بهشت»، «شانه» به عنوان نمادی از «باران»، خطوط زیگزاگ به نشانۀ «امواج دریا» و دایره به عنوان مظهری از «ماه» دیده می شود.

 

تپۀ جعفرآباد

تپۀ جعفرآباد در هفت کیلومتری شمال تپۀ شوش، در کنار رود شائور قرار گرفته و مربوط به تمدنی است که سابقۀ تاریخی 7000 ساله دارد، از تمدن جعفرآباد آثار فراوانی شامل ابزار اولیۀ کشاورزی، تندیسک های سفالی، ظروف سفالی نقش دار و بقایای بناهای که از خشت دراز ساخته شده اند، موجود است، که بازگو کنندۀ نوع زندگی مردم آن زمان ساکن در این سرزمین هستند.

به نظر محققان و با توجه به آثار موجود، روستای جعفرآباد، در طول زمان تغییر ماهیت داد و تبدیل به کارگاه سفالگری شد.

در همین زمان، روستای چغامیش نیز که در دشت شوش و در 40 کیلومتری جنوب شرقی دزفول قرار دارد و قدیمی تر از سایر روستاهای منطقه بوده است، بیش از حد گسترش یافت و وسعت آن به حدود 18 هکتار رسید. حفاری تپۀ چغامیش ابتدا توسط مؤسسۀ شرقی شیکاگو و سپس با همکاری دانشگاه کالیفرنیا به سرپرستی پروفسور «دلوگاز» و خانم دکتر «کنتور» در سال 1961 صورت گرفت.

به گفتۀ باستان شناسان، تپۀ چغامیش دربرگیرندۀ اطلاعات کاملی از دوران مربوط به هفتمین هزارۀ پیش از میلاد، تا پیدایش و شکوفایی کامل تمدن شوش می باشد.

تپه های دیگری در نزدیکی شوش قرار دارند که در کاوش های صورت گرفته توسط هیأت های خارجی یا ایرانی، آثار باستانی فراوان و ارزنده ای از آنها به دست آمده است. از جملۀ این مناطق باستانی، می توان به موارد زیر اشاره کرد:

تپۀ بندبال در یازده کیلومتری شمال تپۀ شو، تپۀ بوهلان در یازده کیلومتری شرق تپۀ شوش، تپۀ دویسیه در سه کیلومتری شمال تپۀ شوش، تپۀ حلوی ماش واقع در دشت شوش، تپۀ ابوفندوا در 9 کیلومتری جنوب شرقی شوش و تپۀ جوی در هفت کیلومتری شمال شهر شوش.

تپۀ موسیان

این تپه در منطقۀ دهلران در حدود 150 کیلومتری شمال غربی شوش در نزدیک مرز ایران و عراق قرار دارد. هیأت فرانسوس در سال های 3-1902 به سرپرستی پرفسور گوتیر و پروفسور لامپر این تپه را حفاری کرد. بر روی سفالهای به دست آمده از این محل نقش های بسیار زیبایی وجود دارد.

نقش های روی سفالینه های تپۀ موسیان با سفالهای لایۀ 1 شوش و نیز تمدن تپۀ عبید در بین النهرین شباهت دارد.

تپه های خزینه، علی آباد، محمد جعفر و مرادآباد نیز همگی در نزدیکی تپۀ موسیان قرار دارند. که در اوایل سدۀ بیستم توسط هیأت باستان شناسی فرانسه حفاری شده اند.

 

تپۀ مرودشت

در حوالی تخت جمشید قرار دارد و قدمت آن به 7000 سال پیش نسبت داده شده است. در کوره های سفال پزی این تپه، سفالهایی از داخل کوره به دست آمده، که در حال پختن و به طور ناتمام رها شده اند و گویا ساکنان این آبادی بر اثر طوفان یا تهاجم مجبور به ترک محل شده و دیگر به آنجا باز نگشته اند.

سفالهای بسیار ظریفی در این منطقه پیدا شده، که به سبب ظرافت به «سفالهای پوست تخم مرغی» شهرت یافته اند.

 

تل باکون(بکیون-بکوم)

در دو کیلومتری جنوب غربی تخت جمشید در مرودشت فارس، دو تپه به نام «تل باکون» وجود دارد، که در آنها آثاری از دورۀ نوسنگی به دست آمده است. در تپۀ اول سفال دوران نوسنگی به رنگ زرد مایل به قهوه ای بسیار دیده می شود. اقوام ساکن در «باکون» دارای وسایل مناسب و کاملی برای کارهای هنری زمان خود از جمله سفال سازی بوده اند. مهرهای آنها به خوبی نشان دهندۀ تمایل زیادی است که آنها به مالکیت شخصی داشته اند. این تپه توسط مؤسسۀ شرق شناسی دانشگاه شیکاگو به سرپرستی پرفسور هرتسفلد حفاری شد.

 

هفت تپه

مجموعه آثار باستانی هفت تپه در حدود 10 کیلومتری جنوب شرقی تپۀ شوش قرار گرفته و از 14 تپۀ بزرگ در نزدیکی هم تشکیل شده است. حفاری این تپه به وسیلۀ ادارۀ کل باستان شناسی دانشگاه تهران به سرپرستی دکتر عزت الله نگهبان از سال 1345 شمسی آغاز شد.

آرامگاه «تپتی آهار» پادشاه عیلامی که مربوط به بین سالهای 1505 تا 1350 (به اعتقاد برخی 1357) پیش از میلاد است، در هفت تپه قرار دارد. این بنای عیلامی، دارای قدیمی ترین طاق هلالی ایران است، که نیمی از این طاق آجری، همچنان پابرجاست. در کنار این آرامگاه، معبد بزرگی نیز جهت نگهداری و مراقبت از آرامگاه وجود داشته است. معبد دارای قسمتهای مختلف مانند سالنها، راهروها و حیاط مرکزی وسیع بوده است.

دو کتیبۀ سنگی بزرگ نیز از این معبد به دست آمده است. آرامگاه تپتی آهار از آجر و ملات و گچ و آهک ساخته شده و محل دفن شاه و ملکۀ عیلامی و افراد دیگری بوده است.آرامگاه دیگری نیز در جوار آرامگاه تپتی آهار در هفت تپه وجود دارد، که 23 نفر در آن در کنار یکدیگر دفن شده اند. با احتمال این افراد، قربانیانی بوده اند، که طبق اعتقاد و سنت آن زمان، جهت خدمت به تپتی آهار در دنیای دیگر، در جوار آرامگاه او دفن شده اند.

در سالنهای معبد هفت تپه که از خشت خام ساخته شده است، آثاری از تزیینات و نقاشی بر دیوار باقی مانده، که نشان دهندۀ مهارت و رواج هنری در آن زمان است.

در قسمت شرقی ساختمان معبد، آثار کارگاه بزرگی به چشم می خورد، که برای ساختن آثار فلزی و سفالی و لوحه های کنده کاری و نقش شده با خط میخی مورد استفاده قرار داشته است.

سفال هفت تپه از سفالهای ساده ای است که در اواسط هزارۀ دوم پیش از میلاد در این ناحیه رایج بوده و دارای رنگهای مختلفی مانند قرمز، آبی، زرد و سیاه است ظروف سنگی، سنگهای وزنه، ادوات و اشیای مفرغی، سلاحهای مفرغی و مهرهای استوانه ای از دیگر اشیاء یافت شده از تپه های متعدد هفت تپه می باشد. چند مجسمۀ بسیار جالب، یک ماسک گلی و جواهرات و مدالهای قیر طبیعی نیز از دیگر یافته های این منطقه هستند.

سه کتیبۀ بزرگ سنگی به دست آمده از هفت تپه، که با خط میخی عیلامی نوشته شده اند. اطلاعات ارزنده ای در مورد تپتی آهار و این محل به دست داده و مشخص کرده است که هفت تپه آثار و بقایای یکی از مراکز اصلی و بزرگ عیلامی و با احتمال یک محل مذهبی بوده است، که نام باستانی آن «کاهیناک» می باشد. این مرکز مذهبی، ساختۀ دست تپتی آهار است.

 

تپه حصار دامغان

در سال 1880 میلادی در شهر دامغان، به طور اتفاقی سفالهای منقوشی به دست آمد. قسمتی از این سفالها وارد موزۀ احمد شاه در تهران شد و قسمت دیگر به موزه های فرانسه و انگلستان رفت. آقای هرتسفلد مرکز این کشفیات را تپۀ معروف به «حصار» تشخیص داد. از قطعات مختلف زمین این منطقۀ باستانی اشیاء مختلفی به دست آمده است. ظروف سفالی که در طبقات پایین تپۀ حصار کشف شده اند، همگی از گل رس قرمز می باشند و بر روی آنها اشکال هندسی با رنگ سیاه نقش بسته است.

حفاری تپه حصار در سال 32-1931 به وسیلۀ یک هیأت آمریکایی به سرپرستی دکتر اریک اشمیت انجام شد. دوران تمدن حصار، یکی از باشکوه ترین دورانهای ماقبل تاریخ ایران به شمار می رود.

از طبقۀ بالاتر تپۀ حصار چنین بر می آید که سفالگران چرخ کوزه گری را شناخته و از آن استفاده کرده اند. سفالهای این طبقه به جای قرمز، به رنگ قهوه ای روشن  یا نخودی می باشد. به جز ظروف سفالی دیگری نیز از این ناحیه به دست آمده، که همگی به رنگ خاکستری و سیاه هستند. مانند انواع تنگ و گلدان و ساغرهای پایه دار.

 همچنین در گورستان تپۀ حصار اجسام آهنی بسیاری نیز به دست آمده، که تعداد آنها نسبت به تپۀ سیلک کاشان، بیشتر است. یک میلۀ مفرغی در تپۀ حصار دامغان پیدا شده، که همراه با آثار مربوط 3000 پیش از میلاد بوده است. این میله مخصوص ریسندگی و بافت نخهای نازک بوده و نشان دهندۀ پیشرفت پارچه بافی در آن زمان است.

فرهنگ و تمدن حصار، در تپه های حفاری شده شاه تپه، تورنگ تپه، یاریم تپه و نیز تپه های حفاری نشدۀ دیگر که در دشت گرگان قرار دارند، دیده می شود. زمان استقرار تپه های یاد شده، بیشتر مربوط به اواخر هزارۀ سوم پیش از میلاد می باشد.

به استثنای تورنگ تپه، استقرارهای دیگر مربوط به فرهنگ حصار، به طور ناگهانی در آغاز ورود به دورۀ آهن از بین رفته اند. (یادآوری می شود که سال 1200 پیش از میلاد، زمان ورود مردم فلات ایران به دورۀ آهن می باشد.)

از نظر صنعت فلزکاری و تزیین فلزات، بین اشیای فلزی تپۀ حصار و اشیای فلزی تپه های سگزآباد (در دشت قزوین) و مارلیک (درگیلان) شباهتهایی وجود دارد. از نظر قدمت، تاریخ تقریبی 1900-1800 پیش از میلاد برای پایان فرهنگ حصار برآورد و پذیرفته شده است، که البته به دلایلی قبول این تاریخ با مشکلاتی همراه می باشد.

در طبقه 2 تپه حصار مجسمه های گلی انسان و حیوانات یافت شده که به خصوص مجسمه های زنان در نهایت زیبایی و تناسب ساخته شده اند. مجسمه حیوانات بیشتر شامل قوچها، بزهای کوهی، گاو و مرغابی است، که ار گل،مس، سنگ و طلا ساخته شده اند. در این زمان سفال منقوش دوران ماقبل یعنی حصار یک به تدریج متروک و سفال خاکستری جایگزین آن شده است. سفال خاکستری داغدار سفال خاص دورۀ حصار دو می باشد.

آثار و اشیاء تزیینی زیادی مانند گردن بند و مهره از تپۀ حصار پیدا شده، که نشان دهندۀ علاقۀ مردم آن تمدن به تزیینات می باشد. هم مرد و هم زن گردن­بند و کمربندهایی ساخته شده از مهره داشته اند. زنها از دستبند و گاهی هم از پابند استفاده می کردند. در قبر زنان و مردان دگمه های تزیینی و کوزه ها و ظرفهای محتوی آذوقه قرار داده شده است.

در میان نقش های روی سفالینه های تپه حصار، مهمترین موضوع شامل نقش مرغهای آبی و بزهای کوهی و ببرهاست. در میان شاخهای بز کوهی، یک گل پنج پر قرار دارد.

از وسایل دفن شده به همراه مردگان، مشخص می شود که ساکنان آن زمان تپۀ حصار بسیار غنی و مرفه بوده اند. ظروف تزیینی بسیار جالب از سرب، نقره، طلا، سنگ مرمر و ادوات فلزی به صورت اشیاء و اسلحه و دیگهای فلزی، خنجرها، چاقوها، کلنگ ها، سرگرزها، سنجاقها، دستبندها، گوشواره ها و اشیاء فراوان تزیینی دیگر از مس، مفرغ، نقره، طلا و سرب، از جملۀ دیگر وسایل کشف شده از تپه حصار دامغان هستند.

دکتر«اریک اشمیت» در محل تپۀ حصار به جستجوی شهر گمشدۀ «صد دروازه» پایتخت اشکانیان پرداخت، ولی نتیجه ای نگرفت. امّا از زمان ساسانیان آتشگاهی در این محل پیدا شده، که مربوط به قباد اول ساسانی می باشد و نقاشیهای بسیار زیبایی روی دیوارهای آن به چشم می خورد.

در «شیرنشان» واقع در 15 کیلومتری مغرب دامغان و محل تاریخی «نریشان» در سه کیلومتری شمال شرقی دامغان نیز آثاری از دورۀ باستان باقی مانده، که نظیر آثار موجود در تپه حصار دامغان می باشند.

 

تورنگ تپه

این محوطۀ باستانی در دشت گرگان قرار دارد. کاوش های صورت گرفته در این محل به سرپرستی «ژان دِهه» نشان دهندۀ آن است که در حدود 4500 سال پیش، صفۀ عظیمی با دو طبقۀ پلکانی شکل، بر تمامی شهر که نزدیک به چهل هکتار وسعت داشته، مسلط بوده است. این بنای بلند، دارای 15 متر ارتفاع و 80 متر طول بوده و نمای آن را اندودی به رنگ های قهوه ای و سفید تزئین می کرده است. احتمال دارد این بنا یک مرکز مذهبی و یا یک محل مراسم جمعی بوده باشد.

از گورهای تورنگ تپه، سفالهای خاکستری رنگی مشابه سفالهای تپۀ حصار دامغان به دست آمده است. در آغاز هزارۀ دوم پیش از میلاد، یعنی حدود 4000 سال پیش، این محوطه به دلایل نامعلومی متروک شد. همانگونه که پیش تر گفته شد، این تپه و سایر تپه های دشت گرگان مانند شاه تپه و یاریم تپه، جزو فرهنگ و تمدن تپه حصار دامغان می باشند.

 

تپۀ زاغۀ قزوین

این تمدن که در دشت قزوین کشف شده، بقایای یک دهکدۀ باستانی و 12 لایه و طبقۀ استقراری و سکونت انسانها را نشان می دهد.

مصالح ساختمانی تپۀ زاغه، چینه و خشت خام بوده است. اتصال همۀ خانه ها از طریق یک معبر به میدان روستا، اتاق های کوچک 2×2 متری با تیرهای چوبی سقف، وجود محلی برای پختن نان و یک اتاقک انباری در انتهای منزل از ویؤگیهای معماری این تپۀ باستانی است.

ساختمان مرکزی تپۀ زاغه که نسبت به خانه های کوچک و معمولی مردم آن دوره بسیار بزرگ و مجهز است، به اعتقاد صاحب نظران محلی برای گردهم آیی و تشکیل اجتماعات و انجام مراسم مذهبی اقوام دورۀ نئولیتیک (نوسنگی) بوده است.

وجود تعداد زیادی مجسمۀ گلی کوچک زنان باردار که هر کدام بیش از چند سانتی متر ارتفاع ندارند و نیز مجسمۀ کوچک زنی که فرزندش را روی سینه نگاه داشته است، می تواند نظریۀ معبد بودن آن را تأیید کند.

علاوه بر نقش های تزیینی روی دیوارهای این ساختمان که با گل اُخرا و رنگهای سیاه و سفید رنگ آمیزی شده اند، دیوارهای این سالن با نصب سرهای بز کوهی تزیین شده است،که به اعتقاد محققان هنر، تنها جنبۀ تزیینی نداشته اند، بلکه احتمال دارد مربوط به عقاید مذهبی و دیدگاههای سنتی مردم آن منطقه بوده است. ساختمان منقوش تپۀ زاغه، به ویژه از نظر رنگ آمیزی و تزییناتی که در آن به کار رفته، از نظر بررسی تاریخ نقاشی فلات ایران، اهمیت زیادی دارد.

بر اساس مطالعات و بررسی های صورت گرفته، قدمت ساختمان منقوش تپۀ زاغۀ قزوین مربوط به حدود اواخر هزارۀ هفتم و اوایل هزارۀ ششم پیش از میلاد( حدود 8000 سال پیش) می باشد. این تپه از نخستین سکونت گاههای انسان در ایران شناخته شده است.

 

تپۀ سگز آباد (قره تپه)

تپۀ سگزآباد نیز در دشت قزوین قرار دارد که توسط گروه باستان شناسی دانشگاه تهران بین سالهای 1349-1356 به سرپرستی دکتر عزت الله نگهبان حفاری شد. آثار پیدا شده از این منطقۀ تاریخی به اواخر هزارۀ دوم پیش از میلاد تا دورۀ هخامنشیان مربوط است و در قبرهای این منطقه آثار مربوط به استقرار عصر آهن یافت شده است.

اشیای ساخته شده از آهن در میان آثار به دست آمده از سگزآباد بسیار کمیاب است اما از برنز و مفرغ به فراوانی استفاده شده و آثار زیادی موجود است. در این اشیای مفرغی، برای تزیین فلز از قلمزنی استفاده کرده اند. از این روش تزیین قبلاً در ظروف مفرغی تپه حصار استفاده شده است.

بیشتر سفالینه های رنگارنگ سگزآباد نخودی و با پوشش رقیق قرمز و سطح داغدار هستند، که بخش لبۀ آنها با رنگی کرمی تزیین شده است. نقش روی این سفالها اغلب هندسی است و با رنگ سیاه و قهوه ای، بر روی زمینه ای از قرمز یا کرم شکل گرفته اند. برای فرهنگ سگزآباد تاریخی بین 1600-1400 پیش از میلاد را در نظر گرفته اند، همان گونه که گفته شد، مردم منطقه به این تپه نام «قره تپه» (سیاه تپه ) داده اند.

تپۀ «خوروین» که در نزدیکی قزوین قرار دارد، منطقۀ نسبتاً وسیعی را دربرگرفته و از جمله مناطقی است که آثار و اطلاعات زیادی از دورۀ باستان را در اختیار ما قرارمی دهد. درقبرستان آن معروف به «گنج تپه» آثار مفرغی زیبایی کشف شده است، که مربوط به هزارۀ اول پیش از میلاد می باشد. بیشتر سفالهای خوروین که مربوط به عصر آهن هستند، خاکستری و سیاه می باشند و هیچ سفال منقوشی از این محوطۀ باستانی به دست نیامده است. زیرا در این منطقه برخلاف بسیاری از مکانهای قدیمی دیگر، هنرمندان به جای نقش روی ظرفها، به فرم و شکل کلّی آنها اهمیت می داده اند.

تپۀ «موشلان» اسماعیل آباد (بین کرج و هشتگرد) در سالهای 1337 و 1338 شمسی توسط آقای مهندس علی حاکمی حفاری شد و قدمت تمدن آن به هزارۀ چهارم و پنجم پیش از میلاد می رسد. در «قره تپۀ» شهریار هم حفاری های کمی انجام شده، که تمدن آن قابل مقایسه با تمدن اسماعیل آباد است.

 

 

 

شهداد کرمان

از محوطۀ باستانی شهداد (خبیص) که در دشت لوت قرار دارد، سفالهای قرمز رنگی پیدا شده، که روی آنها تعداد زیادی خطوط و علامات نشانه ای دیده می شود. تعداد سفالهایی که در این ناحیه یافت شده و دارای علایم مختلف تصویری می باشند، بیش از 700 عدد می باشد. این خطوط نشانه ای که در قسمت زیر ظرف، زیر دهانه و گاهی روی لبۀ آن نوشته شده اند، اطلاعات تازه ای را در زمینۀ پیدایش خطهای ابتدایی اقوام ماقبل تاریخ در نواحی شرق ایران در اختیار مردم امروز قرار می دهد.

وجود خط نشانه ای بر روی ظروف قرمز رنگ شهداد کرمان که تاریخ آنها به هزارۀ سوم پیش از میلاد برمی گردد و نیز کتیبۀ کوتاهی که در سال 1348 شمسی به خط پیش عیلامی بر لبۀ خمرۀ کوچکی در شهداد به دست آمد، بیانگر آن است که وجود خط و گسترش آن در هزارۀ سوم پیش از میلاد، تنها محدود به مناطق غربی ایران و سرزمین بین النهرین نبوده است. بلکه همزمان با تمدن شهداد و علایم کشف شده از آن، خط در غرب ایران مراحل تکامل اولیۀ خود را پیمود و خطوط کهن ایلامی بر روی الواح گلی و سنگی معمول شد. در سومر نیز خط تصویری جای خود را به خطهای دوران بعدی و سپس به خط میخی داد.

به جز شهداد، تپه های باستانی دیگری نیز نظیر تل ابلیس و تپۀ یحیی در استان کرمان قرار دارند، که از نظر بررسی و شناخت فرهنگها و تمدنهای موجود در شرق فلات در دورۀ باستان، دارای اهمیت فراوانی می باشند.

 

تمدن شهر سوخته

منطقۀ تاریخی شهر سوخته در استان سیستان و بلوچستان در کنار دلتای رود هیرمند و در چند کیلومتری شهر زابل قرار گرفته است و از مهم ترین مراکز مربوط به «دوران مفرغ» در شرق ایران به شمار می رود.

در کهن ترین لایۀ شهر سوخته، گل نوشته ای پیدا شده، که مربوط به دورۀ عیلام است و قدمت آن به 3200 پیش از میلاد می رسد. (این تاریخ که توسط محققان «دورۀ پیدایش خط» نامیده شده است، اوج تشکیل اجتماعات در فلات ایران و ظهور نخستین سازمانهای اداری و سیاسی از جمله در منطقۀ شوش می باشد.)

باستان شناسان دوره های سکونت انسان در شهر سوخته را به چهار دوره و یازده لایۀ گوناگون و متمایز طبقه بندی کرده اند و طبق بررسی های انجام شده، شهر سوخته بین سالهای 3200 تا1900 پیش از میلاد، به مدت بیش از 1000 سال شهری مسکونی، پر جمعیت و آباد بوده، ولی هنوز معلوم نشده که در حدود 4000 سال پیش، این تمدن بزرگ و شهرآباد، به چه دلیل سوخته و به شکل ویرانه ای رها شده است؟

هنگامی که دانشمندان باستان شناس ایتالیایی، با همان روش هایی که در شهرهای ایتالیایی پمپئی و هرکولانیوم (که قرنها پیش در زیر لایۀ خاکستر آتشفشان مدفون شده بودند)، به کاوش و حفاری در شهر سوخته پرداختند، متوجه شدند که روی این منطقۀ باستانی را پوسته ای به ضخامت20 سانتی متر پوشانده است، این پوسته سبب شده بود که در طول 4000 سال گذشته، ویرانه های این شهر قدیمی، دست نخورده و به نسبت سالم باقی بماند.

جالب این که مردم محل، در این مدت طولانی، فراموش نکرده بودند که این تپه، باقیمانده ای از تمدنی پیشرفته بوده و در نتیجۀ آتش سوزی از بین رفته است. آنها این منطقه را از پدر به پسر در طی نسل ها تحت نام شهر سوخته شناخته و سینه به سینه نام آن را به نسل های بعد از خود منتقل کرده اند.

مهم ترین آثار معماری به دست آمده از شهر سوخته را شاید بتوان خانه های موسوم به«پلکانی» وبنای کاخ سوخته دانست، که مصالح اصلی آنها از خشت خام بوده است. یکی از نکاتی که در معماری شهر سوخته رعایت می شده، پوشاندن سطح دیوارها با نوعی از اندود بوده، که از گل و مواد آهکی درست شده است.

آب رسانی به وسیلۀ لوله های بزرگ سفالی (تنبوشه ) وجود شواهد و آثار مربوط به فعالیت های صنعتی مانند سنگ تراشی، سفالگری، حصیر بافی، بافندگی و بازرگانی، پیدا شدن دهها نمونه پارچه و نمونه های مختلفی از دانه های غلات، از جملۀ ویژگیهای مربوط به تمدن شهر سوخته و بیانگر پیشرفت شهرنشینی و توانمندیهای بالای مردم آن فرهنگ در روزگاران بسیار دور بوده است.

در سفال به دست آمده از تمدن شهر سوخته، وحدت و یکنواختی خاصی دیده می شود. سفال این منطقه را از نظر رنگ و زمینۀ سفال می توان به سه نوع تقسیم کرد: 1- سفال با نقش های سیاه رنگ 2- سفال خاکستری با نقوش سیاه رنگ 3- سفال قرمز با نقش سیاه. این ظروف سفالی بسیار ساده هستند و بدون دسته و لوله و مشخصات خاص دیگر ساخته شده اند.

از حفاری شهر سوخته، اشیاء بسیار دیگری مانند مجسمه های گلی، اشیاء ساخته شده از سنگهای نیمه قیمتی، مهرها، ابزارهای سنگی و استخوانی و نیز اشیاء فلزی به دست آمده است. این اشیاء، با اشیاء به دست آمده از حفاریهای پاکستان و افغانستان رابطۀ زیادی دارند.

در کاوش های انجام شده در شهر سوخت، جمجمۀ دختر بچه ای به دست آمده، که اثر انجام عمل جراحی بر آن دیده می شود. دانشمندان قدمت این جمجمه را 4800 سال برآورده کرده اند.

نخستین تصویر متحرک جهان نیز به نظر بسیاری از باستان شناسان مربوط به منطقۀ شهر سوختۀ سیستان است و آن تصاویر متحرک بزی است که بر روی ظرف سفالی کوچکی کشیده شده و در پنج حرکت به سوی نقش درخت زندگی که بر روی آن سفالینه قرار دارد، نزدیک شده و احساسی از حرکت را ایجاد کرده است.

این ظرف که دهانۀ آن 8 و ارتفاع آن 10 سانتی متراست، در یکی از قبرهای این محوطه در کنار یک اسکلت که به قولی شاید تصویر گر همان جام بوده است، پیدا شد. این ظرف سفالین به رنگ نخودی و دارای تصویر یک درخت و یک بز است و همانگونه گفته شد، تصویرگر در 5 تصویر، بز را به حرکت درآورده و به درخت نزدیک کرده است. این اثر مربوط به 4900 سال پیش می باشد.

به نظر باستان شناسان ایرانی و بسیاری از صاحب نظران دیگر، بز در ایران باستان نمادی از برکت، زندگی، باروری و حیات بوده و مهم ترین و شاید تنها حیوانی بوده که تغذیه و معیشت انسان را تأمین می کرده است. تنها بز می تواند در شرایط سخت و مناطق کوهستانی و صعب العبور، به راحتی زندگی و تولید مثل کند.

از نظر متخصصان و باستان شناسان ایرانی و با توجه به ظروف موجود و کشف شده از منطقۀ شهر سوختۀ زابل که قدمتی در حدود 5000 سال دارند، نقش «بز» و «ماهی» بیش از هر نقش دیگری مورد استفادۀ مردم این فرهنگ بوده است. زیرا بز و ماهی دو حیوانی هستند که بیش از سایر حیوانات در معاش و ادامۀ حیات مردم آن تمدن مؤثر بوده اند.

طبق گفتۀ دکتر سید منصور سید سجادی سرپرست هیأت حفاری شهر سوخته در مصاحبه با روزنامۀ همشهری (در سال 1382)، شناسایی بزرگترین بنای این شهر با وسعت 1000 متر مربع، کشف صدها پیکرۀ گلی انسان و جانوران، نخستین جراحی متعلق به 4800 سال پیش، قدیمی ترین نمونه های معرق کاری سطح مربوط به 5000 سال پیش، دهها رقم پارچه یک رنگ، سنگهای صیقل خورده، نمونه های جالب و بدیع زیورآلات و نیز حجم انبوه سفالینه ها به همراه یک نمونه بافتنی دو رنگ و … از جملۀ کشفیات این محوطۀ باستانی طی 6 فصل کاوش بوده است.

گنچ درۀ هرسین

این منطقه از قدیمی ترین مکانهای باستانی مسکونی در فلات ایران به شمار می رود و سابقۀ سکونت در آن به حدود ده هزار سال پیش می رسد. به همین سبب محققان آن را جزو اولین سکونت گاههای مردم ایران می دانند. برای نخستین بار انسان فلات ایران در این منطقه مستقر شد و به کاشتن غلات و اهلی کردن حیوانات پرداخت.

دیوارهای چینۀ گلی، ورودی های تنگ خانه ها، انبار آذوقه در انتهای اتاق، وجود خُمره های بزرگ برای نگهداری آذوقۀ خانواده و ظروف سفالی که دست ساز و بدون تقارن هستند، از ویژگیهای تمدن گنج درۀ هرسین در استان کرمانشاه است.

ظروف سنگی، داس سنگی، وسایل کوبیدن و خرد کردن غلات و تعداد زیادی مجسمه های کوچک انسان و حیوانات اهلی شده نیز در کاوش های این منطقه به دست آمده و ثابت شده است که کهن ترین محل سکونت اجتماعات انسانی در فلات ایران گنج دره بوده است. طبق گفتۀ محققان، قدیمی ترین قطعۀ سفال ایران، از محوطۀ گنج دره به دست آمده است.

از دهکده های پیش از تاریخ دیگر، «تپۀ سراب» کرمانشاه و ساکنان اولیۀ روستایی به نام «گوران» در ارتفاعات زاگرس را می توان نام برد، که نوع زندگی آنها نظیر مردم گنج درۀ هرسین بوده است.

 

 

 

تپۀ گوران    

تپۀ گوران در سال 1962 به وسیلۀ یک گروه باستان شناس دانمارکی کشف و حفاریشد. این محوطه باستانی در درۀ حاصل خیز هلیلان قرار گرفته و نسبت به سطح زمین های اطراف، دارای 8 متر بلندی است.

 براساس نتایج به دست آمده، استقرار اصلی این تپه، مربوط به دورۀ نوسنگی بوده ولی پس از یک شکاف زمانی، در اواخر دورۀ مفرغ، دوباره مسکونیشده است. در دوره های نزدیک تر تپۀ گوران، شاهد سفالینه های چرخ ساز و منقوش و نیز ظروف سفالی تک رنگ استوانه ای هستیم، که قابل مقایسه با سفالینه های ساخته شده در تپۀ گیان نهاوند می باشند.

 

 تپۀ سراب کرمانشاه

این تپۀ کوچک باستانی در 7 کیلومتری شمال شرق کرمانشاه قرار گرفته است و بر روی برخی از سفالهای به دست آمده از آن، نقش بچه قورباغه های قبل از دگردیسی به چشم می خورد.

از تپۀ سراب کرمانشاه، مجسمه های گلی بسیاری پیدا شده، که نشان دهندۀ مهارت هنرمندان دوران باستان این منطقه در ساخت مجسمه های گلی و کار سفالگری بوده اند. یکی از این مجسمه های گلی که مربوط به «الهۀ مادر» و به «ونوس سراب» شهرت یافته است، از شاهکارهای هنر سفالگری به شمار    می آید.

دومین پیکره از تپۀ سراب، گرازی را نشان می دهد که بر خلاف پیکرۀ ساده و خلاصه شدۀ ونوس، به طور بسیار طبیعت گرایانه ساخته شده است.

تپۀ «دانش ور» در هفت کیلومتری شرق کرمانشاه قرار گرفته و سفالهایی از آن به دست آمده است که مربوط به آغاز دورۀ خط (دورۀ اوروک) می باشد. از این محوطۀ باستانی که به نظر محققان قدمت آن به 5500 سال پیش می رسد، ادوات سنگی بسیاری هم از زیر خاک درآمده است.

تپۀ آسیاب نیز در 5 کیلومتری مشرق کرمانشاه در نزدیکی رود قره سو قرار دارد، که آثار و اشیایی از تمدنهای گذشتۀ ساکن در آن منطقه از آن به دست آمده است.

 

نقش برجستۀ کورنگون (کوه رنگان)

این نقش برجستۀ خاص، که مربوط به دورۀ عیلام و حدود4000 سال پیش است، بین شوش و تخت جمشید (در شمال غرب شهر فهلیان و نزدیک دهکدۀ سه تلو) قرار داردو به دلیل قرار داشتن در ارتفاع زیاد و پرتگاه، تا سالها به جز کشاورزان و شبانان کسی از وجود آن خبر نداشت.

رسیدن به این نقش برجسته، تنها از طریق پلکانی مقدور است، که برای این کار ساخته شده است. این نقش برجسته در سال 1924 توسط هرتسفلد کشف شد.

در نقش برجستۀ «کورنگون» رب النوعی با همسرش دیده می شود، که بر تختی ساخته شده از مارها نشسته و جامی رد دست دارد، که آب زندگانی از آن به سوی پیروانش جاری است. این رب النوع و ربه النوع هر دو دارای تاج شاخ دار هستند.

از نظر هنری، مهمترین ویژگی این حجاری، این است که تمام انسانهای نقش شده، به صورت نیمرخ می باشند و این نوع نمایش افراد، در نقاشیها و حجاریهای این دوره در سرزمین های مجاور و حتی مصر، وجود نداشته است.

به جز افراد زیادی از زن و مرد که در نزدیک این خدا و الهه هستند، در چند قدم پایین تر از صخره، تصویر چهل خدمه نیز دیده می شود که همگی دامن هایی تا زانو دربر دارند و دارای موهای تابیده در پشت سر هستند. این حجاری شباهت زیادی به آثار حجاری «هیتی»ها که در آسیای صغیر به دست آمده اند، دارد.

 

معبد چغازنبیل

این معبد در سدۀ سیزدهم پیش از میلاد (1250 پ.م) به دستور«اونتاش–گال» پادشاه عیلام برای خدای «اینشوشیناک» ساخته شده و در 30 کیلومتری جنوب شرقی شوش در کنار رود دز از شعبه های رود کارون واقع شده است. این شهر که تنها در زمان حکومت اونتاش- گال آباد بود، به نام سازنده اش «دور- اونتاش» نامیده می شد. «دور- اونتاش» در اساس شهری مذهبی و محوطه ای در حدود 100 هکتار را در برمی گرفت و در مرکز آن، زیگورات بزرگ قرار داشت.

سرچشمۀ کشف چغازنبیل به اواخر سدۀ نوزدهم و زمانی بر می گردد که هیأت باستان شناسی فرانسوی در 30 کیلومتری آن یعنی در شوش به کاوش های مفصلی دست زدند. مهندس «دیولافوا» و همسرش در این تاریخ طبق قراردادی که با ناصر الدین شاه بستند، اشیاء بسیاری را از شوش کشف و به فرانسه حمل کردند.

سالها بعد، به اعتقاد برخی، مهندس رولان دومکنم (در سال 1935) که از همکاران دومورگان بود، شهر دوراونتاش را کشف کرد و خود به گمانه زنی پرداخت. سپس رمان گیرشمن از سال 1951 آنجا را حفاری کرد و نام رمان گیرشمن با نام چغازنبیل آمیخته شد. چغازنبیل بنای عظیم آجری 5 طبقه ای است، که به صورت هرم طبقه طبقه یا پله پله ای (به شکل مکعب) روی هم قرار گرفته و هر طبقه بر روی طبقۀ پایین تر، اما از کف زمین ساخته شده است. طبقۀ اول از بقیه بزرگتر و اندازه های بیرونی آن حدود 103×103 متر (به شکل مربع) می باشد.

بالاترین طبقۀ زیگورات به خدای اینشوشیناک تعلق داشته و دارای اتاقکی مخصوص قربانی خدایان بوده است.(زیگورات که در عربی به آن «زکوره» گفته می شود، به معنی معبد و نیایشگاه است.)

اینشوشیناک خدای بزرگ عیلامی ها بوده است. در زبان محلی، «چغا» به معنی «تپه» می باشد. مانند چغامیش در 30 کیلومتری دزفول، چغاگاوانه در اسلام آباد غرب، چغاپهن در کوهدشت لرستان، چغابردینه در لرستان و چغاسبز در درۀ سیمره.

محوطۀ کلی چغازنبیل با دیوار عظیمی که دور تا دور آن قرار دارد، مشخص و محصور شده و ابعاد این دیوار بیرونی، 800×1200 متر می باشد. دور تا دور ساختمان مرکزی را نیز دیوار داخلی دیگری در بر گرفته، که ابعاد آن 400 × 400 متر است و محوطۀ حیاط اطراف ساختمان را به وجود می آورد. در قسمتهای مختلف ای دیوار، 7 دروازه وجود دارد،که حیاط های اطراف ساختمان را با محوطۀ اطراف زیگورات مربوط می سازد.

بزرگترین دروازه از دروازه های هفتگانۀ چغازنبیل، دروازۀ شماره 4 است، که در جنوب شرقی معبد قرار دارد و رُمان گیرشمن آن را «دروازۀ شاهی» نامیده است.

از 5 طبقه ساختمان اصلی زیگورات، امروزه دو طبقۀ بالایی آن ازبین رفته و بقایای معماری 3 طبقۀ آن، هم اکنون از آجر برپاست. در حال حاضر، باقی ماندۀ نیایشگاه چغازنبیل 25 متر بلندی دارد ولی ارتفاع اصلی و اولیۀ آن 53 متر بوده و طبقات آن به وسیلۀ پلکان به مصالح اصلی معبد چغازنبیل آجر پختۀ بسیار مرغوب است، که با ملات محکمی به هم پیوسته است و برای پر کردن درون دیوارها، خشت خام را به کار برده اند. (دیوارها از خشت خام و با روکش آجر پختۀ مرغوب است.)

چغازنبیل هم مکان مذهبی (نیایشگاه) بوده و هم از بالای آن کاهن ها ستاره ها را مطالعه می کردند. آخرین طبقۀ این بنا، شامل اتاقکی مخصوص قربانی خدای اینشوشیناک بوده است.

شهر دوراونتاش و معبد چغازنبیل و همچنین شهر شوش در سال 640 پیش از میلاد به فرمان آشور بانی پال ویران شدند.

از محوطۀ باستانی معبد چغازنبیل اشیای فراوانی به دست آمده که از جملۀ آنها می توان به لوحهای گلی مربوط به نوشته های ایلامی و اکدی، مهرهای استوانه ای شیشه ای و میله های شیشه ای که برای تزیین و نورافشانی ساختمان به کار رفته اند، اشاره کرد.

از معبد چغازنبیل هزاران میلۀ شیشه ای سیاه و سفید پیدا شده، که امروزه در موزۀ ایران باستان نگهداری می شود.کاربرد این میله های رنگی ، بازتاب و انعکاس نور در فضای نیایشگاه عیلامی بوده و با آیین ها و اعتقادات مردم آن زمان ایران، پیوند داشته است. چنانچه« اونتاش – کال» چغازنبیل را روشنایی جهان می نامیده است.

او در یکی از کتیبه های آجری، پس از معرفی خود چنین نوشته است:         «… روشنایی جهان را ساختم به خدای «گال» و خدای اینشوشیناک یعنی خدای این مکان مقدس هدیه کردم ….برای همین روشنایی جهان را ساختم …. باشد تا در این معبد خوشبختی را بیابم.»  

اطلاعات باستان شناسی بر اساس کاوش ها و یافته های جدید، پیوسته در حال تغییر، افزونی و تکامل است. تا چند سال پیش اعتقاد بر این بود که قدیمی ترین طاقهای قوسی ایران ( از نوع طاق گهواره ای) در معبد چغازنبیل قرار دارد. این طاقها که بدون تیزه و مانند قسمتی از کمان (گهواره ای) هستند، در بنای زیگورات و در سقف پله های آن به چشم می خورد.

اما کشف آرامگاه یک پادشاه عیلامی به نام « تپتی آهار» در هفت تپه (نزدیک تخت جمشید) که مربوط به تاریخ بین سالهای 1505 تا 1350 پیش از میلاد است، اطلاعات و اخبار جدیدی در اختیار مردم امروز قرار داده است. این بنای عیلامی دارای قدیمی ترین طاقهای هلالی در ایران بوده و نیمی از طاق آجری آن همچنان پابرجاست.

«رُمان گیرشمن» کاشف معبد و بنای باستانی چغازنبیل در مقدمۀ جلد اول کتاب چهار جلدی نفیس خود را به نام « چغازنبیل» Tchoga zanbil  که پس از 27 سال از انتشار آن به زبان فرانسه، در سال 1375 در تیراژ 1000 نسخه در ایران نیز منتشر شد، چنین نوشته است: « چغازنبیل شهر کهنی که مرکزی برای اجرای مراسم بزرگ مذهبی بوده، در اثر کمک«دست اندر کاران نفتی» به «باستان شناسان» کشف شد.

بدین معنی که حدود نیم قرن پس از شروع عملیات باستان شناسی در منطقۀ شوش، یک زمین شناس شرکت نفت مورگان فرانسه، آجر کتیبه داری را که از منطقۀ چغازنبیل به دست آورده بود، به هیأت باستان شناس مستقر در شوش نشان داد. خواندن این کتیبه سبب کشف شهری شد که توسط اونتاش-گال پادشاه عیلامی ساخته شده بود.

یکی از آثاربه دست آمده از چغازنبیل، مجسمۀکوچک بدون سر یک مرد نیایشگر از دورۀ عیلام است، که از جنس خمیر شیشه می باشد و بر روی دامن بلند لباس آن، تزییناتی از نقوش هندسی وجود دارد.

از معبد چغازنبیل مهر ها و مجسمه های بسیاری پیدا شده، که بیشتر آنها را باستان شناسان فرانسوی از ایران خارج کرده اند. مجسمه های کوچک متعدد، مجسمۀ یک مرد و زن، زنی در حال شیر دادن به فرزند، مجسمه های انواع حیوانات مانند میمون، لاک پشت، شیر، کبوتر، بزکوهی، عقرب و … از جملۀ این آثارند.

باستان شناس در مجموع از معبد چغازنبیل 127 مهر پیدا کرده اند، که 125 مهر آنها استوانه ای بوده است. در این مهرها، سهم نوشته نسبت به تصویر کمتر است و درآنها بیشتر از تصویر، به ویژه یک یا چند تصویر مربوط به موجودات آسمانی (یا مشابه انسان) به چشم می خورد.بعضی از تصاویر نیز، شاید مربوط به مراسم و آیین های ایران کهن باشند.

به اعتقاد باستان شناس، چون بیشتر این مهرها در دو نیایشگاهی پیدا شده اند که مقابل پلکان زیگورات چغازنبیل قرار دارند، این مهر ها در هنگام نیایش زائران و صعود آنها به معبد بالا مورد استفاده قرار می گرفته و لمس آنها در کف دست، همراه با خواندن اوراد و دعاهایی بوده است.

یکی از ویژگیهای بسیار مهم بنای چغازنبیل، این است که برای نخستین بار در تاریخ ایران، از لعاب کاشی استفاده شده است.

در جریان کاوش های انجام شده، مجسمۀ سفالی لعابدار یک گاو نر در نصف اندازۀ طبیعی (حدود یک متر) از چغازنبیل بدست آمده، که در کمال مهارت و زیبایی ساخته شده است.

بر روی گُردۀ این مجسمه، کتیبه ای به خط عیلامی در 16 سطر مربوط به وقف مجسمه به معبد وجود دارد. این مجسمه امروزه در موزۀ ایران باستان نگهداری می شود.

 

تپۀ مارلیک(چراغعلی تپه)

در چهرده کیلومتری شرق رودبار در استان گیلان قرار دارد، این منطقه به سبب حاصلخیزی و مناسب بودن آب و هوا، به اعتقاد بعضی، محل سکونت طبقات ممتاز و حکمران در زمان خود بوده است. در این تپه که از سال 1340 شمسی به سرپرستی دکتر عزت الله نگهبان حفاری شد، ظروف فلزی اعم از برنز، طلا و نقره، بسیاری به دست آمده، که همۀ این آثار، مربوط به دورۀورود آریایی ها به فلات ایران است.

تپۀ مارلیک، یکی از تپه های پنجگانه ای است که در درۀ گوهر رود قرار دارند. این تپه مربوط به بقایای یکی از قبرستانهای سلطنتی قوم آریایی بوده، که در حدود اواخر هزارۀ دوم تا اول هزارۀ اول پیش از میلاد در این منطقه حکومت می کردند و دارای 53 آرامگاه بزرگ و کوچک می باشد.

دو نوع سفالینۀ قرمز و خاکستری از تمدن مارلیک به دست آمده، که بر روی آنها تصویر مرغ ماهی خوار که هنوز هم در درۀ گوهر رود و سفیدرود وجود دارد، به چشم می خورد. همچنین شکل زیبای لاله های سه شاخۀ وحشی این منطقه، سفالگر را تحت تأثیر قرار داده، و او را وادار به ساختن گلدانهای سه شاخه کرده است، که در کمال تناسب و زیبایی ساخته شده اند.

بیشتر آثار مفرغی، زرین و سیمین به دست آمده از قبرهای مارلیک را جامها، پیاله ها و تندیس های کوچک انسان و جانوران تشکیل می دهند ظروف فلزی فراوان یافته شده از مارلیک، نشان دهندۀ آن است که مردم مارلیک نسبت به مردمسایر مناطق ایران از جمله سیلک کاشان، ثروتمندتربوده اند.

ظروف سفالی زیادی نیز با طرح گاو کوهاندار از مارلیک به دست آمده است، که چون این گونه ظروف ابتدا در «املش» به دست آمده اند، به «گاو املش» به دست آمده اند، به «گاو املش» مشهورند.

در آثار سفالی مارلیک، نوعی پیوند میان سفالگری و پیکر سازی به چشم می خورد، به طور مثال، یک کوزه با یک پیه سوز، ممکن است به شکل انسان یا حیوان باشد. قبرستان مارلیک مربوط به دوران آهن  است. قبرستان کلورز نیز در منطقۀ رودبار گیلان قرار دارد.

یک جام طلا مربوط به هزارۀ اول پیش از میلاد (800 ق. م) از تپۀ مارلیک گیلان موجود است که دارای نقش اساطیری گاو بالدار و درخت تزیینی می باشد. کف این جام زرین، با نقش ترنج تزیین شده است. ظرف زرین دیگری نیز با نقش اسب شاخدار از مارلیک به دست آمده است.

در ضمن حفاری، هیچ گونه آثار نوشته و خط به جز دو عدد مهر استوانه ای شکسته که بر روی هر کدام چند حرف باقیمانده بود، به دست نیامد. به نظر می رسد اقوام مارلیک یکی از گروههای اولیۀ هندو ایرانی بودند، که بعدها در اسناد تاریخی از آنها با نام «مارد» ها یا «امارد»ها ذکر شده است.

به اعتقاد برخی این قوم در نیمۀ دوم هزارۀ دوم پیش از میلاد به ارتفاعات دامنه های شمالی البرز در جنوب دریای خزر وارد شد و در مناطق کوهستانی مستقر گردید. این اقوام حکومت مقتدر و پیشرفته ای را از نظر هنر و صنعت تشکیل دادند و از تپۀ مارلیک به عنوان محل آرامگاه سلطنتی خود، از سدۀ چهاردهم تا سدۀ دهم پیش از میلاد استفاده کردند.

تأثیر سبک و شیوۀ اقوام مارلیک برهنر و صنایع دوره های بعد، یعنی مادها و هخامنشیان به خوبی به چشم می خورد.

اشیای متنوع فلزی به دست آمده از تپۀ مارلیک، با اشیاء مشابه پیدا شده از تپۀ حسنلو در آذربایجان غربی، از نظر مهارتهای هنری به کار رفته در آنها و نیز مواد متنوعی که در ساخت آنها به کار رفته، به طور کامل قابل مقایسه می باشند.

 

پیله قلعه

پیله قلعه (پیلاقلعه) یکی دیگر از پنج تپۀ باستانی موجود در درۀ گوهررود است، که در حدود نیم کیلومتری شرق مارلیک قرار دارد. در جریان حفاریهای صورت گرفته توسط هیأت حفاری ایرانی به سرپرستی دکتر عزت الله نگهبان، بقایای برج و باروری ساخته شده از خشت، از زیر خاک خارج گردید و نشان دهندۀ آن است که این قلعۀ مستحکم که بر بالای تپۀ بلندی قرار دارد، در جریان یک آتش سوزی از بین رفته است.

ویرانه های این منطقه در برگیرندۀ آثار معماری دورۀ ساسانی نیز می باشد. همچنین قطعات سفال یافت شده مربوط به سدۀ هفتم هجری، نشان می دهد که پیله قلعه تا آن زمان هم مورد استفاده بوده است.

تمدن املش

آثار پیدا شده از «املش» نشان دهندۀ آن است که کوزه گر و پیکره ساز این منطقه، علاقۀ فراوانی به اندام انسان و حیوانات داشته است. گاو های سفالی کوهاندار پیدا شده از این تمدن، بسیار استادانه ساخته شده اند و بیانگر روحیۀ ابتکاری فوق العاده ای هستند.

نکته جالب توجه در سفالهای به دست آمده از منطقۀ املش این است که همۀ آنها بدون نقش هستند. البته روی ظروفی، نقش اندازی به صورت صیقل دادن، مهر زدن و کنده کاری صورت گرفته و در مواردی نیز بعضی از آنها با مادۀ قرمز یا حتی سفید رنگ شده است.

واژۀ «املش»، علاوه بر انواع سفالینه های دارای شکل و رنگ و اسلوب تزیینی مختلف، دربرگیرندۀ ظرفهای گوناگون و جالبی است، که شکل انسان یا حیوان دارند.

ظرفهای جانورسان، اغلب به شکل نره گاو کوهان دار، گوزن با شاخهای پراکنده، گوسفند و بز با شاخهای گرد و گره دار هستند. پیکره های انسانی به شکل زن و مزد هستند و بیشتر به صورت برهنه اند. آثار املش مربوط به عصر آهن می باشند.

اگر چه از نظر باستان شناسی معنای ناقصی دارد، امّا سفالگری گیلان ( وتا اندازه ای مازندران) به طور کلی تحت عنوان «املش» شناخته شده است. زیرا بیشتر اشیاء، از این منطقه به دنیای خارج راه یافته اند.

 

تمدن کلاردشت

در سال 1313 شمسی، تعداد بیست عدد ظرف سفالی با یک اسکلت و تعدادیظرف ساخته شده از طلا، نقره و مفرغ به طور اتفاقی در کلاردشت از زیر خاک بیرون آمد، که آنها را مربوط به نیم، دوم سدۀ هشتم پیش از میلاد و تمدن ماد می دانند.

در مرحلۀ دوم کاوش که در سال 1333 در همان محل صورت گرفت و نیز در منطقۀ گرمابک در ده کیلومتری کلاردشت، آثار دیگری به دست آمد که بعضی از آنها تا حدی به آثار تمدن مارلیک شباهت داشتند.

تعداد سی گور جمعی گِلی در گرمابک کشف شد، که در هر یک از آنها تعدادی اسکلت و ظرفهای سفالی به صورت پیکرۀ حیوانات وجود داشت. از جملۀ این اشیاء می توان ریتونی به شکل بز  ونیز ظرف سفالی به صورت پرنده را نام برد، که از سفال سیاه ساخته شده است.

ظروف سفالی به دست آمده از کلاردشت مازندران، نظیر بیشتر ظروف پیش از تاریخ نواحی شمال ایران، قرمز­رنگ می باشد. شکل این ظرفها متفاوت بوده و بیشتر به صورت دسته­دار هستند و با احتمال همواره آنها را به ­جایی می آویخته اند، زیرا به دلیل گرد بودن کف، نمی توان آنها را روی زمین قرار داد.

تمام اشیاءکشف شده از کلاردشت، مربوط به یک گورستان بوده است و همدوره می باشند و می توان آنها را مربوط به فاصلۀ زمانی بین هزار تا هشتصد پیش از میلاد دانست. در میان آثار هنری کلاردشت، خنجری از طلا و نیز جامهایی از طلا وجود دارد، که بسیار قابل توجه می باشند. نقش های جام طلای کلاردشت، شباهت فراوانی به هنر «هیتی»ها دارد و در سه طرف آن سه شیر به سبک هنر «هیتی» نقش شده، که سرهایشان به صورت برجسته از جدار خارجی ظرف بیرون آمده است.

در قبرستان تاریخی کلاردشت همچنین چند جام بدون پایه با پیکر گوزن از جنس گل پخته پیدا شده، که به منزلۀ پیش قراول جامهای زرین بدون پایۀ دورۀ هخامنشی است. ظروف گلی دیگری در این محل به دست آمده، که بیشتر آنها به شکل کوزه های کوچک دسته دار و کوزه های کوچک نوک دار شبیه قوری از گل پختۀ قرمز رنگ می باشند و به ظروف سفالین گورستان B تپۀسیلک کاشان شباهت دارند.

از دورۀ ساسانیان نیز یک جعبۀ فلزی از ناحیۀ کلاردشت کشف شد، که حاوی اشیاء نقره و طلا بود. روی دو جام زرین به دست آمده، شاه قباد اول ساسانی (531-488 میلادی) سوار بر اسب نشان داده شده است و مشغول شکار گورخر می باشد.

روی دو جام دیگر، شیری داخل دایره ای دیده می شود. بر روی جامی دیگر، نقش عقاب وجود دارد، که در میان یک دایره تصویر شده است. در شش دایرۀ دیگر نیز، نقش شش خروس قرار دارد.

دو تنگ نقره نیز از دورۀ ساسانی در همین محل یافت شده، که دارای نقش های قابل توجهی هستند. در روی جدار خارجی یکی از آنها نقش گل لوتوس در میان دو ترنج دیده می شود و در هر ترنج، تصویر یک خروس قرار گرفته است. زمینۀ تنگ دیگر، طلایی است و روی آن رقاصه هایی که در زیر چهار طاقنما قرار دارند، به صورت برجسته نقش گردیده اند. از طاقنماها، شاخه های درخت مو و خوشه های انگور آویزان است. در کنار رقاصه ها و نوازندگان، انواع حیوانات مانند روباه، کبک و بلدرچین و ببر به چشم می خورد.  

     

تپۀ زیویه

در استان کردستان نزدیک شهر تاریخی «سقز» قرار دارد. گنجینۀ آن به طور اتفاقی و در سال 1947 توسط نوجوان چوپانی در نزدیکی روستای زیویه پیدا شد. تمدن زیویه، گذشته از شواهد و مدارک باستان شناسی و تاریخی، حکایت از وجود تمدن سوار کارانی جنگنده در این قسمت از فلات ایران دارد. این گنجینه شامل قبری از یک شاه نیرومند «سَکایی» است، که برطبق رسوم و عادت سکاها به خاک سپرده شده است.

پس از دفن شاه در یک اتاقک کوچک، یکی از همسران شاه را خفه کرده و با او دفن می نمودند. گذشته از این، ساقی، آشپز، میر شگار، مستوفی و اسبهای شاه را نیز می کشتند و با او دفن می کردند. همچنین نمونه هایی از اشیاء مورد استفادۀ شاه را نیز به همراه او در قبر می گذاشتند.

ظروف طلایی تنها مخصوص شاه سکایی بود و در کنار خدمتگزاران، تنها ظروف سفالی قرار دارد. در تپۀ زیویه، اسلحه های زیادی مانند خنجر، نیزه، پیکان و نیز اشیای برنزی و سفالی پیدا شده است.

بهترین قطعات این تپه، ظرفهای لعابدار و جامهایی شبیه به شاخ با سر انسان و حیوان است. تأثیر هنر «اورارتو» در اشیاء مهم گنجینۀ زیویه به وضوح دیده می شود. در سالهای اخیر نیز یک تبر در این تپه پیدا شده است، که روی آن پیکر انسان و حیوان دیده می شود.

آقای « فالکنر» عقیده دارد که گنجینۀ زیویه مربوط به سدۀ هفتم پیش از میلاد می باشد و این زمانی است که سکاها در آن ناحیه حکومت داشته اند. به نظر او، سینه بند بزرگ که رابطۀ زیاد با هنر مادها دارد، از همان زمان است.

قسمتی از تپۀ زیویه در سال 1947 در نتیجۀ طوفان فرو ریخت و آثار بنای کهنی را آشکار ساخت. در آنجا تغار یا تشتی از جنس برنز، به صورت تابوتی، از عهد آشور قرار داشت، که در آن ظرف، اشیای قیمتی متعددی پنهان شده بود. کشاورزان منطقه به آن گنجینه دست یافتند و آن را بین خود تقسیم کردند.

در لبۀ پهن این تغار بزرگ، نقش افسران آشوری و خراج گزاران ایرانی حک شده است. در پهلوهای آن نیز نوارهای عمودی مفرغی، غزالها و گلهای رُزت به چشم می خورد. خراج­گزاران بر لبۀ ظرف، لباسهای خالدار بلندی با لبۀ ریشه دار پوشیده و روی سرشان کلاه های نوک داری وجود دارد. بیشتر آنها با خود یک شاخ بز کوهی حمل می کنند، که شاید جنبۀ نمادین داشته باشد. دو نفر نیز ماکت شهرهایی را در دست دارند.

پس از اطلاع آندره گدار از این موضوع، ( که در آن زمان رییس ادارۀ کل باستان شناسی ایران بود) قسمتی از این گنجینه جمع آوری شد و موزۀ ایران باستان آن را خریداری کرد. با این همه، بسیاری از آن اشیاء نیز از ایران خارج گردید و وارد مجموعه های اروپا و آمریکا شد. ظرف یا تشت برنزی زیویه، مزین به نقش تعدادی جنگجوی آشوری و شامل اشیایی از جنس طلا، نقره و عاج بود.

پرفسور رمان گیرشمن در اشیاء گنجینۀ زیویه سه دستۀ متمایز تشخیص داده است:

یک دسته اشیای آشوری و دیگری آثار هنرمندان سکایی و سومی اشیای آشوری که در آن موضوعهایی مربوط به فنیقی ها و سکاها دیده می شود. به همراه اینها، اشیایی نیز وجود دارند، که به طور کامل دارای رنگ محلی می باشند.

رُمان گیرشمن بر این باور است که این اشیا مربوط به مادهاست که از 675 تا 625 پیش از میلاد در آن ناحیه حکومت کرده اند. در واقع مادها در این ناحیه جانشین «مانایی» ها شدند و هنر آنها ترکیبی از هنر ماناها و آشوری ها و سکاها بود

گنجینۀ زیویه برای مطالعۀ سرآغاز و منشأ هنر «ایران بزرگ» یعنی دورۀ هخامنشی بسیار اهمیت دارد. در واقع ریشه های هنر هخامنشی را می توان در هنر برنزکاری لرستان و در هنر گنجینۀ زیویه و هنر اورارتو جستجو کرد، نه در هنر بابل و آشور.

 

تپۀ حسنلو

این تپه به پهنای متوسط 270 متر و بلندی 20 متر، در استان آذربایجان غربی، بر سر راه نقده به ارومیه و در درۀ«سُلدوز» قرار دارد. به دلیل سند تاریخی و بی نهایت جالب و ارزنده اش «جام زرین حسنلو» از نقاط باستانی درجه یک جهن به شمار می رود. این جام منقوش و زیبا امروزه در موزۀملی ایران نگهداری می شود.

تپۀ حسنلو ابتدا در سال 1313 شمسی به وسیلۀ یک هیأت تجارتی ایرانی و سپس به وسیلۀ یک باستان شناس انگلیسی در سال 1315 کاوش شد. پس از چند مورد کاوش دیگرتوسط دانشمندان ایرانی، در سال1334 یک هیأت مشترک ایرانی و آمریکایی به سرپرستی «دکتر دایسون» در تپۀ حسنلو مشغول حفاری شد.

به نظر دکتر دایسون ده دورۀ سکونت در تپۀ حسنلو وجود دارد، که از قدیم به جدید یعنی از دورۀ دهم شروع و به دورۀ یکم که آخرین دورۀسکونت است، ختم می شود. دکتر دایسون تاریخ تقریبی سکونت در دورۀ دهم حسنلو را به شش هزار سال پیش از میلاد نسبت می دهد.

لایه ای از تمدن حسنلو که آتش سوزی در آن صورت گرفته، مربوط به چهارمین دورۀ سکونت در آن منطقه است، که تاریخ آن بین 1300 800 پیش از میلاد و دربرگیرندۀ دورۀ زمانی 500 ساله است. در این دوره، کلیۀ ساختمانهای حسنلو از سنگ بوده است. امّا در دورۀ پنجم سکونت در این تپه، ساختمانها از خشت و گل بوده و تنها در پی آنها مقدار کمی سنگ به کار رفته است.جالب ترین مظاهر و آثار حسنلو، از «بناهای سوختۀ» لایۀ چهارم آن به دست آمده است. ناحیه ای که حسنلو در آن واقع شده است، در اوایل هزارۀ اوّل پیش از میلاد، (قبل از ورود تمدن ماد به آن منطقه) مرکز حکومت تمدن «مانا» (مانایی) بوده است.

در عمق 4 متری این تپه قبری پیدا شده، که مرده به حالت چمباتمه دفن شده و به جز اشیاء مورد نیاز مردگان، استخوانهای سه اسب نیز در کنار او دیده می شود. این اسبها مربوط به گردونۀ متعلق به شخص مرده بوده اند.

وجود این قبر که یکی از خصوصیات گورستان حسنلو است، برای نخستین بار در ایران، ما را در برابر سنت قربانی کردن اسب به هنگام تدفین مرده قرار می دهد و این رسم قربانی کردن اسبها در هنگام خاکسپاری مردگان، از سنن مردم «سَکایی» بوده است. میان سکاها و مادها در جنوب دریاچۀ ارومیه، تماس و ارتباط نزدیکی وجود داشته است.

از منطقۀ تاریخی حسنلو سفالهای لعابداری به دست آمده، که اکنون در موزۀ ایران باستان نگاهداری می شوند. این ظرفها از نظر رنگ آمیزی متنوع هستند و در آنها رنگهای آبی، فیروزه ای و زنگاری بیشتر به چشم می خورد. به علاوه، رنگهای زرشکی و قهوه ای نیز در رنگ آمیزی آنها به کار رفته است.

«ریتون»ها از جملۀ ظریف ترین و مهم ترین آثار پیدا شده از تپۀ حسنلو می باشند. این جامها که به شکل سر حیواناتی مانند قوچ یا اسب هستند، از مفرغ یا مس ساخته شده اند. ریتون طلای به دست آمده از حسنلو که به شکل سر قوچ است، برخلاف سایر انواع ریتون، دارای سوراخی برای جاری شدن آب نیست، بنابراین می توان آن پیاله یا جامی به شکل سر قوچ دانست.

ریتون حسنلو که شکلی شبیه سر اسب نیز دارد. فاقد سوراخ است. هر دو ظرف مذکور، مانند شاخهایی هستند، که در دوران قدیم تر برای آشامیدن به کار می رفتند. شاخهایی که ریتونها از نسل آنها هستند.

حفاریهای صورت گرفته در تپۀ حسنلو و تپۀ دین خواه، (در نزدیکی حسنلو) یک فرهنگ محلی را نشان می دهد که با سفالهای منقوش و نقش کنده مشخص می شود. این سفالها بیشتر دست ساز و اغلب به شکل فنجانهای کوچک و ظروف ته دگمه ای هستند. رنگ آنها مایل به زرد بوده و بر اثر حرارت متمایل به قرمز و سبز شده است. ظرفها اغلب با خطهای موازی یا ترکیبی از خطها و مثلث های هاشور زده، نقش پردازی شده اند. نقش پرندگان نیز روی آنها به چشم می خورد.

تپۀ حسنلو مهمترین محوطۀ باستانی عصر آن در فلات ایران است. از این تپه اشیاء فلزی بسیاری نظیر نعل اسب، شمشیر، پیکان، داس، چاقو، سرنیزه و انواع ظروف به دست آمده است. از مجموع 2000 اشیای آهنی پیدا شده از تپۀ حسنلو، به ترتیب 700 پیکان، 500 سرنیزه، 70 شمشیر، 90 داس و 90 چاقوی کوچک به دست آمده، که استفادۀ وسیع از آهن در ساخت جنگ افزارهای نظامی را نشان می دهد. به این ارقام باید تعداد زیادی چاقوی مورد استفادۀ مردم و تعداد بسیاری نعل آهنی نیز اضافه کرد.

  از این نظر که نظیر نعل های آهنی موجود در حسنلو در سایر مناطق به دست نیامده اند، می توان گفت این نعلها در همین محل تولید شده اند. سدۀ 9 پیش از میلاد، دوران استفادۀ وسیع از آهن در فلات ایران بوده و در این زمان اشیای فلزی بسیاری از آهن و مفرغ ساخته شده است.

حجم زیاد اشیای آهنی پیدا شده از تپۀ حسنلو و استفاده از سنگ آهن در پی ساختمانهای این تپه، می تواند نشان دهندۀ فعالیت های ذوب آهن در این مکان باشد. اگرچه تاکنون مدرک مستندی در این مورد در تپۀ یادشده به دست نیامده است.

یکی از نتایج مهم حفاری های تپۀ حسنلو، کشف آثار و بقایای معماری مربوط به سدۀ 9 پیش از میلاد است. این آثار شامل دروازه، حیاط، جاده های ورودی قلعه و اتاقهای متعدد است.

ساختمانهای مربوط به این دوره، بر اثر آتش سوزی ناگهانی از بین رفته اند. این آتش سوزی که با احتمال توسط مهاجمان صورت گرفته، به گونه ای بوده است که ساکنان حسنلو فرصت تخلیۀ ساختمانها را نداشته اند. در نتیجه، هزاران شیء در زیر آوار این ساختمانها مدفون شده است. جام مشهور زرین حسنلو از جملۀ این اشیاء است.

شواهد نشان می دهد که در زمان وقوع آتش سوزی، بر سر تصاحب این جام ارزنده، درگیری ایجاد شده و شخصی، در حالی که آن را سخت بر سینۀ خود می فشرده، از بالای بنا به پایین سقوط کرده و جام حسنلو در زیر بدن او مدفون شده است. فرورفتگی روی بدنۀ این جام نیز، ناشی از همین حادثه است. جام طلای حسنلو در تابستان 1958 به وسیلۀ رابرت دایسون کشف شد.

تپۀ حاجی فیروز در چند کیلومتری جنوب شرقی حسنلو در استان آذربایجان غربی (جنوب دریای ارومیه) قرار دارد و جزو محوطه های دوران نو سنگی می باشد. از تپۀ حاجی فیروز چند قبر مربوط به عصر آهن پیدا شده است.

تپه دین خواه در همین منطقه و در 24 کیلومتری تپۀ حسنلو واقع شده است بیشتر آثار تپۀ دین خواه مربوط به دوره های مفرغ و آهن می باشد.

 

تخت جمشید

در نزدیکی شهر مرودشت در 65 کیلومتری شمال شرقی شیراز، روی سکویی بر دامنۀ«کوه رحمت» قرار دارد. مساحت کل تخت جمشید 135000 متر مربع بوده است. ساختمان تخت جمشید در زمان داریوش اول و حدود سال 518 پیش از میلاد شروع شد و ساخت و ساز بناهای آن تا زمان اردشیر سوم(359-338 ق.م) همچنان ادامه یافت. تنها راه ورود به تالارهای تخت جمشید، ورود از جبهۀ غربی صفره است.

هنر و آثار موجود در تخت جمشید، همچون سایر هنرهای دورۀ هخامنشی، حاصل ترکیب هنر و کار هنرمندان ملتهای مختلفی است، که تحت حکومت امپراطوری هخامنشی گرد آمده بودند. بنابراین در مورد هنر هخامنشی می توان گفت که هنری است تألیفی و التقاطی.

 تخت جمشید که نام اصلی آن «پارسه» بوده، برای هخامنشیان جنبۀ مقدس داشته است. (یونانیان به تخت جمشید پرسپولیس یعنی شهر پارسی می گفتند.) و همانگونه گفته شد، تخت جمشید پایتخت نمادین، تشریفاتی، آیینی و دینی هخامنشیان بوده، در حالی که شوش پایتخت اصلی و رسمی و سیاسی به شمار می رفته است.

به اعتقاد محققان، جشن سال نو یعنی مهمترین رویداد مذهبی ایرانیان، همه ساله در تخت جمشید برگزار می شد و در ایام نوروز، شاه هخامنشی بار عام می داد و سران کشورهای زیر سلطه را به حضور می پذیرفت.

آثار به جا مانده از تخت جمشید، بیشتر نقش برجسته می باشد. بهترین نمونه های هنر حجاری هخامنشی را می توان در نقش برجسته های این مجموعه بناها جستجو کرد. در این نقش برجسته ها، تصاویر انسانی با تأثیر از شیوۀ مصریان باستان و با رعایت « اصل تقارن» یا « اصل برابری» شکل گرفته اند. یعنی بدن و چشم از روبرو و پاها و صورت از نیمرخ.

دو مشخصه «عظمت نمایی» و«رعایت کامل تقارن» از ویژگی های آثار موجود و به جا مانده از تخت جمشید است و این دو ویژگی را در همۀ آثار این مکان باستانی می توان به وضوح دید.

نقش برجسته های تخت جمشید، حالت تزیینی، نمادین و اسطوره ای دارند. تنها نقش برجستۀ منحصر به فرد روی دیوار تخت جمشید،«متظلّم مدّی » است، که حالت «روایتگر» دارد. این نقش برجسته، یک نفر مادی را نشان می دهد که به حضور داریوش رسیده و از ظلمی که به او رفته است، شکایت می کند. نقش برجستۀ دیگر دورۀ هخامنشی که حالت روایتگر(بازگو کننده) دارد، در بیستون کرمانشاه قرار گرفته و موضوع آن شکست دادن دشمنان توسط داریوش است.

در نقش برجسته های هخامنشی نسبت به آثار هنری آشوری، ظرافت بیشتری در پرداختن به جزییات صورت گرفته است.

مجموعه تخت جمشید بزرگترین معماری سنگی در ایران است. دیوارهای این مکان باستانی از خشت خام بوده است. قسمت عمدۀ تخت جمشید به دست داریوش کبیر و پسرش خشایارشا ساخته شده است.

 تخت جمشید آشکارا نمایندۀ دولت هخامنشی بود و –هنر آن به راستی هنری بود که به نژادها و ملتهای بسیار، این حس اطمینان و افتخار را بخشیده بود، که همگی اعضای یک جامعۀ بزرگ بوده اند.

در تخت جمشید، سردر بزرگ قصر خشایارشا به «دروازۀ ملتها» معروف است. در طرفین این سردر، مجسمۀ دو گاو بالدار با سر انسان (لاماسو- اسفنکس) به تقلید از آشوری ها ساخته شده اند.

در سرستونهای تخت جمشید نیز، تأثیر هنر آشوریان پیداست. به طور کلی معماری تخت جمشید و طرح عمومی آن، یادآور کاخهای آشور است.

پس از مرگ کوروش و کمبوجیه پادشاهی به داریوش اول رسید. او ابتدا کاخ سلطنتی خود (آپادانا) را در شوش بنا کرد و سپس به همان معماران کاخ شوش دستور داد که بنای مجموعۀ تخت جمشید یا پرسپولیس را نیز آغاز کنن.  پس از داریوش، خشایارشا و ادشیر دراز دست در توسعه و تکمیل بناهای تخت جمشید کوشیدند و هنگامی که اسکندر در سال 330 پیش از میلاد تخت جمشید را به آتش کشید، این مجموعه هنوز در حال گسترش و تکمیل بود.

کاخ شورا در تخت جمشید بر فراز سکویی به ارتفاع حدود 60/2 متر از سطح حیاط ساخته شده و بنای عظیم و باشکوه آپادانا نسبت به این تالار، در سطح بالاتری قرار گرفته است. تالار شورا نه تنها به خاطر مشاورتها ساخته شده بود، بلکه جشنهای بزرگ پادشاهی و اجتماع بزرگان کشور در حضور شاه، در این تالار صورت می گرفته است. در ضمن، این بنا موجب ارتباط حیاط های شمالی تخت جمشید و ساختمانهای عظیم همگانی با کاخهای مسکونی شاهان هخامنشی نیز بوده است.

کتیبۀ تخت جمشید مربوط به زمان داریوش اول و دارای 200 کلمه است. در این کتیبه، داریوش از کشورهایی نام برده، که جزو سرزمین وسیع ایران بوده اند.

در تنگۀ سوئز نیز کتیبه ای از داریوش وجود دارد که دارای 80 کلمه است و مربوط به حفر کانال کنده شده بین دریای احمر و یکی از شعبه های رود نیل است.

در میان آثار موجود در تخت جمشید، پنج کتیبه از خشایار شا به دست آمده، که روی هم دارای 250کلمه است. این کتیبه ها مربوط به ساختمان قسمت های مختلف تخت جمشید است، که توسط خشایار شا ساخته شده اند.

مضمون کتیبه های موجود در تخت جمشید، همگی از حضور روح دینی و تکیه بر اهورامزدا در انجام امور مملکتی حکایت دارد.

در میان جانورانی که موضوع آثار هنری دورۀ هخامنشی قرار گرفته اند، شیر، بز و گاو از همه مهمترند. شیوۀ نمایش این آثار و نیز جانوران اساطیری دیگر در هنر هخامنشی، خلاقانه و تحسین برانگیز است. در اینجا نیز تأثیرات هنر آشوری – همانند حجاریهای مربوط به تصاویر انسانی و چگونگی ایستادن و آرایش سو و صورت – به خوبی پیداست.

سقف کاخهای تخت جمشید، تیر پوش و مسطح بوده است. برای این کار از چوب درختان سرو، که از مناطق دور آورده می شد، استفاده می کردند. سیاحی به نام «دلافوآ» آثاری از سرو سوخته را در خرابه های تخت جمشید به دست آورده است. این سقف های مسطح، با لایۀ ضخیمی از کاهگل و غیره پوشانده می شده اند.

گرچه درها و پنجره های تخت جمشید از سنگ یکپارچه است، ولی دیوارها از خشت خام بوده اند. این دیوارها در تالار صد ستون از 180 تا 270 سانتی متر ضخامت داشته اند. بی تردید روی این دیوارها با کاشی پوشانده می شده است. سردر درهای تخت جمشید نیز، به شیوۀ مصریها با «نی» آرایش می گردید. قرار گیری کاخهای تخت جمشید بر صفه یا سکو نیز، متأثر از سبک معماری و کاخ سازی آشوریان بوده است.نکتۀ قابل توجه در نقش برجسته ها و فضای مطرح در تخت جمشید، تأکید بر عظمت نمایی و القای قدرت حاکمه است. آثار تخت جمشید اِشِل انسانی ندارد. ستونهای تخت جمشید با ارتفاع 8/21 متر، از بلندترین ستونهای ساخته شده در بناهای دنیا به شمار می آیند.

مهمترین کاخ تخت جمشید از نظر وسعت و بلندی و هنر و معماری «کاخ آپادانا» یا «کاخ داریوش بزرگ» است. که در سال 515 پیش از میلاد ساخته شد. این بنا دارای 36 ستون 12 متری با سرستونهای مرکب از سرو سینۀ گاو یا شیر است. این ستونها در شش ردیف شش تایی قرار گرفته اند.

مساحت تقریبی تالار آپادانا 3240 متر مربع می باشد. در این کاخ، کلافهای در و پنجره نیز از سنگ ساخته شده است. شکلهای این کلافها از معماری مصری گرفته شده است. زیرا داریوش تحت تأثیر معماری آن سرزمین قرار گرفته بود. تالار آپادانا «یکی از زیباترین ساختمانهای جهان باستان» شناخته شده است.

کاخ «هدیش» از کاخهای اختصاصی خشایارشا در تخت جمشید است، که در سمت جنوب صُفه، بر بالای صخره ای طبیعی قرار دارد. بزرگترین کاخ پذیرایی تخت جمشید از نظر وسعت، تالار صد ستون سنگی خشایارشاه می باشد، که به آن «تالار تخت» نیز گفته می شود. وسعت فضای داخلی این تالار حدود 4900 متر مربع (70×70 متر) می باشد.

کاخ تچر در تخت جمشید، در جنوب کاخ آپادانا واقع است و به سبب صاف و صیقلی بودن سنگ های به کار رفته در آن، به «تالارآینه» نیز مشهور می باشد. کاخ تچر که توسط خشایارشا ساخته شده، به سبب داشتن کتیبه هایش، به موزۀ خط نیز شهرت یافته است.

پایه ستونهای تخت جمشید به شکل جام وارونۀ نیلوفرآبی است، که مظهر کمال و نیروی حیات بخشی می باشد. اکثرسرستونهای تخت جمشید به شکل جانورانی است که پشت در پشت هم قرار دارند و تیرهای بزرگ چوبی سقف ساختمان در گودی پشت دو حیوان قرار می گرفت.

هنرمندان هخامنشی برای ستونهای کاخهای تخت جمشید چهارنوع سرستون انتخاب کردند، که عبارتند از :

1- شکل شیر 2- شکل گاو 3- شکل گریفین 4- شکل اسفنکس(لاماسو)

گریفین griffin (شیردال)، جانور افسانه ای با بدن و دست و پای شیر و سر و بال عنقا، که در هنر همۀ تمدنها، با اندک تفاوتی، به تصویر درآمده است.

به نظر برخی، سرستونهای بی نشیر هخامنشی با تأثیر از لاماسوهای بین النهرین و نیز حیوانات افسانه ای موجود در هنر اورارتوها ساخته شده اند.

سنگ چینی دیوارهای مربوط به پلکانهای تخت جمشید بسیار عظیم بوده و اتصالات آنها به شکل دم چلچله ای آهنی صورت می گرفته است.

معبد آناهیتا

معبد آناهیتا در شهر کنگاور، استان کرمانشاه به همدان قرار گرفته است. این معبد در زمان اردشیر دوم هخامنشی با توسل به الهۀ آبها (آناهیتا) پی افکنده شد، تا انجام مراسم نیایش در این پرسشگاه، موجبات خشنودی الهۀ آبها و فراوانی آب و نعمت و برکت فراهم شود.

قسمت اصلی معبد کنگاور دورۀ اشکانیان (پارتها) ساخته شد. معبد آناهیتا برصُفّه یا سکویی به بلندی 7 متر از سطح زمین قرار گرفته و راه ورود به معبد مانند تخت جمشید پلکانی دو طرفه است، که هر طرف 60 پلۀ سنگی دارد.

بنیان مذهبی معبد آنهایتا که در زمان هخامنشیان نهاده شد، بر روی صخره ای شکل گرفت و مراسم پرستش آتش، در بلندترین نقطۀ آن یعنی در هوای آزاد، انجام می گردید.

به موجب مدارک و آثار موجود، در زمان اشکانیان، بر پی و شالودۀ صُفّه و با به کارگیری سنگ و حجاریهای پاکتراش و احیای سنت های معماری و حجاری دورۀ هخامنشی، پرستشگاهی بر آن استقرار یافت.

پس از اقدامات ساختمانی اشکانیان در بنای معبد کنگاور، در دورۀ ساسانیان نیز از این «بنای مقدس»برای انجام مراسم مذهبی استفاده می شده است که در ضمن آن، بازسازی ها و دگرگونیهایی در معبد انجام گردید.

پلان معبد آناهیتا، مانند مجموعۀ تخت جمشید و ستونهای آن نیز همگی از سنگ تراشیده است. این بنا فاقد هرگونه نقش برجسته و تزیینات دیگر بوده است.

 

 

 

دکان داود

در فاصلۀ 3 کیلومتری جنوب شرقی سرپل ذهاب در استان کرمانشاه، در دامنۀ کوه، قبری به صورت دخمه وجود دارد، که به «دکان داود» معروف است. مقابل این دخمه، دروازۀ مستطیل شکلی وجود دارد، که لبۀ آن با نقش سرنیزه ها تزیین شده و در داخل دخمه قسمت بالا آمده ای دیده می شود که روی آن تابوت را قرار داده بودند.

در هر طرف دروازه یک سرستون و یک پایه ستون دیده می شود ولی ساقۀ ستون شکسته و از بین رفته است. در قسمت پایین دخمه، در محلی که برای ایجاد نقش برجسته ای تراشیده شده، مجلسی دیده می شود که مربوط به تشریفات مذهبی است و مردم آن را «کیل داود» یا «سنگ یادگار داود» می نامند.

در این نقش یک روحانی با یک پرستنده، تاج ایرانی بر سر دارد و لباس او عیلامی قدیم است و بَرسمی در دست گرفته است. (بَرَسم دسته ترکه هایی است، که در تشریفات مذهبی به کار برده می شود.) این قبر با احتمال مربوط به دوران مادها(سدۀ 6 تا 7 پیش از میلاد) است.

نزدیک «دکان داود» و در مجاورت «دیرا»، قبر دیگری وجود دارد، که«اطاق فرهاد» نامیده می شود. این قبر که به دکان داود شبیه می باشد، ناتمام باقی مانده است.

در 35 کیلومتری جنوب شهر قصر شیرین در استان کرمانشاه، در محلی موسوم به «سرپل» (در منطقۀ حلوان) چند نقش برجسته وجود دارد، که مهمترین آنها مربوط به «آنوبانی­نی» پادشاه «لولوبی»هاست.

در این نقش، پادشاه یک پای خود را روی بدن دشمن که روی زمین افتاده، قرار داده است. ربه النوع « نی نی» در مقابل او ایستاده و تاجی که علامت خدایی اوست، بر سردارد و لباسش از پوست یا پارچۀ منگوله دار می باشد. او یک دست خود را به سوی شاه بلند کرده و با دست دیگر دو اسیر را که با طنابی بسته شده اند، همراه می آورد.

در پایین نقش برجستۀ «آنوبا نی­نی»، نقش برجستۀ دیگری وجود دارد، که مربوط به دوران اشکانی است. کتیبۀ آن غیر خوانا است ولی می توان تشخیص داد که به خط پهلوی اشکانی است.

در همین ناحیه و به فاصلۀ 20 کیلومتری سرپل ذهاب، نقش برجستۀ هارون شیخ خان وجود دارد. پادشاه یا امیری مانند آنوبا نی­نی، که کمان و زوبینی در دست دارد و به طرف دو دشمن به پیش می رود. دشمنان مغلوب شده و به زانو درآمده اند و درخواست ترحم و عفو دارند. همراه این نقش، دو کتیبۀ اکدی وجود دارد، که غیر خوانا می باشند.

 

پاسارگاد (شهر مادر سلیمان)

کوروش پس از رسیدن به حکومت، به عنوان نخستین نمایش قدرت خود، اقدام به ساختن مجموعه کاخها و معابدی در شهر پاسارگاد کرد. این شهر که در 43 کیلومتری تخت جمشید واقع شده، نخستین پایتخت هخامنشیان بوده است.

پاسارگاد یا شهر مادر سلیمان در بین راه اصفهان و شیراز قرار دارد و در دورۀ خود باغی بوده که بناها و کاخها در آن قرار داشته اند. پاسارگاد مرکز دینی ایرانیان در دورۀ هخامنشی بوده و تاجگذاری شاهان ایرانی در آن محت باشکوه و جلال فراوان جشن گرفته می شده است.

نام اصلی و قدیم پاسارگاد با احتمال«پارسه گد» (به معنای اردوگاه پارسی­ها) بوده است. معلم اسکندر نیز که آناکسیمن نام داشته، در کتاب خود از این شهر با نام «پارسه گرد» یاد کرده است. حکومت هخامنشی در سال 559 پیش از میلاد در همین شهر و توسط کوروش آغاز شد.

آرامگاه کوروش که می توان گفت سمبول و مینیاتوری از یک زیگورات است، در پاسارگاد قرار دارد. این بنا از نظر سبک معماری و به ویژه پلان، با زیگورات چغازنبیل قابل مقایسه می باشد. در پوشاندن سقف مقبرۀ این بنا نیز معماران هخامنشی متأثر از روش کار معماران «اورارتو» بوده اند. زیرا معابد تمدن «اورارتو» سقف شیب دار داشته اند.

این سقف شیروانی مانند، با پنج تخته سنگ بسیار بزرگ پوشیده شده است. مصالح آن از تخته سنگهای تراشیدۀ بزرگ از جنس آهک سفید بسیار زیبا شبیه به مرمر سفید است.

مزار کوروش دارای 6 پله است، که رو به بالا از ارتفاع و ابعاد آنها کاسته می شود. پیداست که حتی برای نخستین شاه هخامنشی نیز، شکل نمادین کوه، به اندازۀ تمدنهای بین النهرین اهمیت و ارزش داشته است.

کوروش به مدت 20 سال (از سال 559 تا539 پیش از میلاد) سلطنت کرد. او در جنگ با اقوام شمال شرق ایران کشته شد و جسدش را به پاسارگاد برگرداندند و در آرامگاهش که در سال 539 به دست او بنا شده بود، دفن کردند. مساحت کل بنای مزار کوروش 156 متر مربع (13×12 متر) می باشد. ارتفاع مقبره از رأس تا سطح زمین حدود 11 متر است و می توان گفت در کل دارای هفت طبقه است.

از یکی از کاخهای پاسارگاد که در قسمت شرق آن قرار دارد و به«دروازۀ «پاسارگاد» مشهور است، دیواری باقی مانده که نقش برجستۀ معروف«انسان چهار بال» بر آن حجاری شده است. این نقش برجسته که قدیمی ترین حجاری دورۀ هخامنشی به شمار می آید، به نظر عده ای مربوط به کوروش، بنیانگذار سلسلۀ هخامنشی و سازندۀ شهر پاسارگاد بوده است.

به نظر پرفسور گیرشمن، پاسارگاد جلگۀوسیعی از هنر ایرانی می باشد، که نخستین گامهای آن هنوز بر ما مجهول است.

بنایی به نام «گوردختر» در استان فارس وجود دارد، که به نظر محققان آرامگاه «چیش پش» یا کوروش اول فرمانروای بزرگ «انشان» و از اجداد کوروش است. این بنا، در واقع نسخۀ اول آرامگاه کوروش در پاسارگاد (شهر مادر سلیمان) است. این دو بنا، گواه نفوذ معماری معبد عیلامی چغازنبیل در معماری هخامنشی می باشند.

 

زندان سلیمان (برج پاسارگاد)

بقایای بنایی به نام «زندان سلیمان» در نزدیکی کاخ کوروش در پاسارگاد وجود دارد، که نمنۀ مشابه و سالم آن، بنای کعبۀ زردشت در نقش رستم است. بر اساس تحقیقات « استروناخ» باستان شناس آلمانی، این بنا آرامگاه نبوده، بلکه در هنگام مراسم مذهبی مورد استفاده قرار می گرفته است.

برج پاسارگاد یا زندان سلیمان که برخی از باستان شناسان آن را آرامگاه کمبوجیه و عده ای آتشگاه یا معبد و بالاخره تاریخ نویسان بعد از اسلام زندان سلیمان نامیده اند، در مرکز زمین مربع شکلی قرار گرفته، که شاید زمانی محوطۀ محصوری بوده است. از این بنا که در حدود500 متری شمال کاخ اختصاصی قرار گرفته، تنها دیوار ضلع غربی آن باقی مانده است.

پلکان آزادی که در جلوی دیوار باقیمادۀ زندان پاسارگاد قرار دارد، به در ورودی اتاق بالا منتهی می گردد. این پلکان همانند پلکان ساختمان کعبۀ زردشت در نقش رستم می باشد. آنچه مسلم است، این دو بنا به یک منظور و شاید همزمان ساخته شده اند. به اعتقاد برخی نیز این بنا به طور قطع از کعبۀ زردشت قدیمی تر می باشد.

همانگونه که در معماری اولیۀ هخامنشی، به کار بردن سنگ سیاه در میان سنگهای سفید جزو تزیینات معماری بوده است، در بنای زندان سلیمان نیز علاوه بر این نوع تزیین، از فرو رفتگی مستطیل شکلی در سنگها استفاده شده است.

بنا به حدس دکتر گیرشمن و گروهی از باستان شناسان، این محل و آثاری مانند آن، همگی آتشکده بوده اند، ولی افروختن آتش بر بالای این بنای بلند که فاقد پلکان است و همچنین نگهداری آتش در اتاق بدون منفذ فوقانی که به وسیلۀ یک در سنگی مسدود گشته، ممکن نبوده زیرا آتش آن خاموش می شده است.

پرفسور «والتر هینگ» اعتقاد دارد که برج پاسارگاد که مانند کعبۀ زردشت ساخته شده است، مکان مقدس و پرستش و محل نگهداری اسناد و فرمانها و احکام و کتابهای مذهبی بوده است. این نظریه به حقیقت بیشتر نزدیک است تا نطریۀ دکتر گیرشمن و دیگران.

به هر حال در مورد کاربرد برج پاسارگاد تاکنون نظرات گوناگونی ارایه شده است. بعضی آن را برج آرامگاهی دانسته اند، برخی دیگر به سبب شباهت این بنا با برجهای نورآباد فارس و نقش رستم، آن را آتشکده ای از دورۀ هخامنشی می دانند و عده ای نیز آن را مکان مقدسی جهت پرستش و نیز نگهداری کتابهای مذهبی و اسناد و فرمانها به شمار می آورند. در فاصلۀ یک کیلومتری پاسارگاد، عبادتگاهی بوده است که دو آتشدان آن هنوز برجاست. این آتشدانها روی پله هایی نظیر آتشدانهای نقش رستم قرار کرفته اند، ولی آتشدانهای نقش رستم در میان کوه تراشیده شده است، در حالی که آتشدانهای پاسارگاد را با سنگهای تراشیده ای که روی هم قرار داده شده، بنا کرده اند.

 

معبد خورهه

به نظر باستان شناسان، تنها اثر معماری که از شیوۀ یونانی در ایران موجود است، بنای «معبد خورهه» در نزدیکی محلات است، که به اشتباه آتشکده نیز نامیده می شود. ستونهای به کار رفته در این معبد از نوع یونیک (ایونیک) است. به اعتقاد برخی، احتمال دارد این معبد به دست جانشینان اسکندر (سلوکیان) ساخته شده باشد، اما در هر حال نوع پلان آن مربوط به آتشکده نمی باشد.

 

کعبۀ زردشت

آتشگاه یا آتشکدۀ«کعبۀ زردشت» مربوط به دورۀ هخامنشی می باشد و در نقش رستم در مقابل آرامگاه داریوش اول قرار گرفته و از بناهای ساخته شده در زمان کوروش کبیر است.

مصالح بنای مکعب شکل کعبۀزردشت، که محل نگهداری آتش مقدس و مکانی برای نیایش مردم دورۀ هخامنشی بوده، از سنگهای آهکی روشن می باشد. در ساخت این بنا که 11 متر بلندی و 7 متر پهنا دارد، به نظر دکتر محمد کریم پیرنیا از «کلاوه» های کردی الگو گرفته شده است.

به نظر برخی، عملکرد بنای کعبۀ زردشت هنوز به درستی مشخص نشده است، ولی به سبب شباهت کاملی که با بنای معروف به قبر کمبوجیه (زندان سلیمان) در پاسارگاد دارد، احتمال دارد در آغاز دورۀ هخامنشی برای آرامگاه بنا شده بود.

گفته می شود در دورۀ ساسانی کتاب مقدس زردشت (اوستا) که روی 12000 پوست گاو نوشته شده بود، در این مکاننگهداری می شده است. در زمان شاپور اول ساسانی، کتیبۀ بزرگی در مورد فتوحات او در قسمت پایین بدنۀ این بنا نوشته شد.

نظریۀ دیگری نیز وجود دارد، که بر اساس آن این بنا عبادتگاهی مربوط به آناهیتا الهۀ ایرانیان باستان بوده است و در آن محل مجسمۀ رب النوع آبها را قرار می دادند و پرستش این الهه سبب اتحاد تمام ملتهای زیر سلطۀ شاهنشاهی هخامنشی می شد. داخل بنای کعبۀ زردشت، تنها یک اتاق وجود دارد، که ابعاد آن 30/5×75/3 متر می باشد.

نقش رستم   

قبرهای صخره ای نقش رستم که در نزدیکی تخت جمشید قرار دارد، مربوط به چهار تن از شاهان هخامنشی می باشد که عبارتند از : اردشیر اول، خشایارشا، داریوش بزرگ و داریوش دوم. آرامگاه داریوش بزرگ قدیمی تر از بقیه و دارای کتیبه ای است که به شرح جنگ او با بردیای دروغین (گئوتامای مغ) می پردازد. آرامگاههای دیگر کتیبه ندارند. نقش رستم مرکز مذهبی و مراسم تدفینی هخامنشیان بوده است.

در هیچ منطقه ای نمی توان تداوم تاریخ ایران را بهتر از نقش رستم بررسی کرد. زیرا در این محل آثار مربوط به دوره های عیلام، هخامنشی و ساسانی در کنار هم دیده می شوند. مقابر صخره ای چهارگانۀ نقش رستم در خلال سالهای 550 تا400 پیش از میلاد در دل کوه کنده شدند و همگی به شکل صلیب و دارای ارتفاع یکسان از سطح زمین می باشند.

طرح صلیبی شکل و نقش های زیبای حجاری شده آرامگاههای صخره ای نقش رستم، به پیروی از طرحی است که توسط داریوش بزرگ ابداع گردید. حجاریهای زیر آرامگاهها مربوط به سدۀ سوم میلادی و زمان امپراتوری ساسانیان است.

در نقش رستم دو آتشدان هم شکل وجود دارد، که در کنار هم قرار گرفته اند و مربوط به زمان ساسانیان می باشند. این دو آتشدان از سنگ کوهستان تراشیده شده اند و به خود کوه متصل می باشند. اندازۀ ابعاد آنها متفاوت است و به شکل چهار پهلویی کی باشد که پایین آنها پهن تر است.

در چهر طرف هر یک از این دو آتشدان، قوس های هلالی شکل کامل به صورت برجسته کنده شده و این قوس ها روی ستونهای کوچکی قرار دارند و روی مجموع آن صفحۀ چهارگوشی از سنگ گذاشته شده، که لبۀ آن دندانه دار است.

در میان صفحه حفره ای وجود دارد، که در آن آتش مقدس را مقابل پرستندگان قرار می دادند و تشریفات لازم را به عمل می آورند. آتش این آتشدانها از ساختمان دربسته ای (آتشگاه) تأمین می شد.

 

  نقش رجب

در چند صد متری غرب استخر، بر سر راه شیراز به اصفهان، صخره ای وجود دارد که بر روی آن نقش برجسته هایی از زمان ساسانیان دیده می شود. این محل که دامنۀ کوه رحمت قرار دارد، «نقش رجب» نامیده می شود و دارای سه نقش برجستۀ مهم مربوط به دورۀ یاد شده است.

به اعتقاد باستان شناسی به نام «زاره» (F.Sarre )، نقش رجب به عنوان مکانی مقدس، محل تاجگذاری شاهان ساسانی بوده است.ژ موریه و اوزلی در سالهای 1811 و 1812 میلادی موفق به شناسایی سه نقش برجسته در نقش رجب شدند. اولین نقش برجستۀ نقش رجب، تاجگذاری اردشیر اول (241-224 م) را نشان می دهد. نقش برجستۀ دوم که در کنار نقش اردشیر است، مربوط به پیروزی شاپور اول بر امپراتور روم می باشد.(272-241 م) و نقش برجستۀ سوم نیز تاجگذاری شاپور اول را نشان می دهد.

 

 

 

 

تخت رستم  

در فاصلۀ 600 متری نقش رستم، در محلی معروف به «تخت رستم» ویرانه هایی به چشم می خورد، که به اعتقاد پرفسور هرتسفلد خرابه های آرامگاه ناتمام کمبوجیه است. در واقع این ویرانه ها شباهت زیادی به بنای کعبۀ زردشت در نقش رستم دارد. (نقش رستم در چند کیلومتری نقش رجب قرار دارد و آثار موجود در آن به منزلۀ مدارک ارزشمند تاریخ هنر ایران در دوره های هخامنشی و ساسانی می باشد.)

 

کاخ کوه خواجه

کاخ شاهی کوه خواجه، در 27 کیلومتری جنوب غربی شهر زابل در استان سیستان و بلوچستان قرار دارد. ارتفاع کوه خواجه از سطح دشتهای اطراف 90 متر و از سطح دریا 609 متر است. قطر این کوه، 2 تا 5/2 کیلومتر می باشد و هنگام بالا آمدن آب هامون، به صورت یک جزیره دیده می شود.

مجموعه بناهای کوه خواجه را «قلعه» هم می گویند. این مجموعه، شامل یک بنای وسیع و آتشکده، دو قلعۀ خشتی، بقایای یک راه قدیمی و حصارهای مختلف، چند زیارتگاه مربوط به دوران اسلامی و تعداد فراوانی قبرهای سنگی است.

آثار موجود در کوه خواجه، مربوط به سدۀ اول میلادی و دورۀ پارتها (اشکانیان) است. قلعۀ کوه خواجه، در طول تاریخ بارها مورد استفاده قرار گرفته و آثار مرمتهای مکرری در جای جای آن نمودار است و قدیمی ترین مرمت قلعه به زمان اشکانیان مربوط می شود. در سدۀ سوم میلادی و نیز در اوایل دورۀ ساسانی، این قلعه دوباره مورد استفاده قرار گرفته و مرمت شده است.

شاخص ترین و قدیمی ترین بناهای کوه خواجه، «کهن دژ» نام دارد، که در دامنۀ شرقی کوه واقع شده و در دورۀ قبل از اسلام به «قلعۀ رستم» معروف بود ولی بعدها به آن «قلعۀکافران» می گفتند. به دژ اصلی کوه خواجه «قلعۀ سام» نیز می گویند. این بنا با معماری منحصر به فرد خود و با وسعتی بیش از چهل هزار متر مربع (چهار هکتار) از بزرگترین بناهای خشتی باقی مانده از دورۀ پیش از اسلام در ایران است. (نقل از روزنامۀ جام جم. شماره 1005، آبان 1382)

استفاده از نقاشی دیواری در تزیین بنا، تزیینات گچ بری، شروع استفاده از مواد گچی برای پیکره سازی به جای گل پخته در ایران، الهام گیری و تأثیر پذیری نقاشی دیواری از روش غربی، از ویژگیهای هنر دورۀ پارتیان و از جمله کاخ شاهی موجود در کوه خواجۀ زابل است.

نقش « اسوا- استیکا» که به نظر برخی همان گردونۀ خورشید ایرانیان باستان است، از جملۀ نقش هایی می باشد که روی دیوارهای بناهای کوه خواجه به چشم می خورد.

در نقاشیهای دیواری کوه خواجۀ سیستان که بهترین نمونۀ آثار نقاشی اشکانیان در داخل ایران به شمار می روند، می توان سرچشمه های سنت های تزیینی در نقاشی پس از اسلام ایران راجستجو کرد. این خصوصیات عبارتند از: 1- قلم گیری با خطوط سیاه در اطراف نقش ها و پیکره ها. 2- استفاده از رنگهای تخت و بدون سایه روشن 3- پرهیز از نمایش پرسپکتیو.

استفاده از مواد گچی برای پیکرسازی در ایران، فقط با «اشکانیان» ظاهر شد. به کارگیری گچ که از دورۀ پارتها در فلات ایران رایج شد، در دورۀ ساسانی بسیار مورد توجه قرار گرفت. در دورۀ اشکانی معماران توجه بیشتری به تزیین نمای ساختمان می کنند و به تزیین بخش هایی از معماری که در معرض دید می باشد، اهمیت می دهند. از جمله در جبهۀ شمال شرقی حیاط مرکزی قلعۀ سام (دژ اصلی) نقش برجسته ای از خشت وجود دارد.

شالودۀ معبد و اصل بنای کوه خواجه را نیز مانند معبد آناهیتا مربوط به عصر هخامنشی می دانند، که بعدها توسط اشکانیان تکمیل شد و ساسانیان نیز از آن استفاده کردند.

آقای«اورل استین» در کوه خواجه موفق به کشفیات قابل توجهی شد. او بر این باور استکه کوه خواجه باقیماندۀ پرستشگاهی مربوط به مذهب بودا بوده، که در روی جزیره ای در میان دریاچۀ هامون ساخته شده است.

 

کاخ آشور

یکی دیگر از بناهای دورۀ اشکانی کاخ آشور است، که مربوط به سدۀ اول میلادی می باشد. این کاخ با اضافاتی که در سدۀ سوم میلادی بر آن صورت می گیرد، سبب تحول بسیار در معماری دوره های بعد می گردد. در این کاخ نخستین نمونۀ یک بنای چهار ایوانی به چشم می خورد، که مشرف به یک حیاط چهارگوش مرکزی می باشد. این طرح با کمی تغییر، همان نقشۀ چهار ایوانی در معماری ایرانی است، که اساس مساجد، مدرسه ها و کاروان سراهای ایرانی را در سده های بعد و به ویژه در دورۀ سلجوقیان تشکیل می دهد.

بهترین نمونۀ تزیین با گچبری که از دورۀ اشکانیان در معماری ایران رایج شد، در این کاخ وجود داشته است. نمای کاخ آشور و کاخ تیسفون (طاق کسری) که بعدها در زمان ساسانیان ساخته شد،  آشکار به یکدیگر مربوط به یکدیگر مربوط می شوند و با هم شباهت دارند.

 

تخت سلیمان (شهر باستانی شیز)

مجموعۀ تخت سلیمان که پیش تر به شیز یا گنزک معروف بود، مربوط به زمان ساسانیان و یکی از محوطه های مهم و باارزش آن دوره است، که در استان آذربایجان غربی در 45 کیلومتری شمال شرقی شهر تکاب در نزدیکی روستایی به نام «تازه کند نصرت آباد» قرار دارد. این محوطۀ تاریخی دارای 124000 متر مربع مساحت بوده و حصار بیضی آن در زمان خود 38 برج داشته است. در شمال و جنوب شرقی حصار دو دروازۀ بزرگ قرار داشته است. تخت سلیمان بر روی یک صُفّه (سکو) یا تخت گاه طبیعی که نسبت به دشتهای اطراف 20 تر بلندی دارد، ساخته شده است. در این مجموعه، یکی از بزرگترین آتشکده های ساسانی، یعنی آتشکدۀ آذرگشسب یا آتش سلحشوران قرار داشته و وجود یک دریاچۀ طبیعی نسبتاً بزرگ در محدودۀ این آتشکده، ویژگی و جلوۀ خاصی به آن بخشیده است. ابعاد این دریاچه حدود 20×80 متر است.

در تخت سلیمان بقایای معماری خانه های دورۀ هخامنشی نیز پیدا شده است و ایلخانان مغول هم در این محل کاخی با عنوان «کاخ تابستانی» بنا کرده اند. آتشکدۀ تخت سلیمان در اثر حملۀ هراکلیوس امپراتور بیزانس در سال 624 میلادی ویران شد.

کوشک عظیم و کم نظیر معروف به «تخت طاقدیس» که توسط خسرو پرویز ساسانی در سال 618 میلادی بر بالای کوه مقدسی، در نقطۀ اتصال آسمان و زمین در محل تخت سلیمان ساخته شده بود، به خاطر تزیینات و تجهیزات افسانه ای اش، توجه سراسر مردم جهان را به خود جلب کرد و موضوع جالبی برای ادبیات و قصه های عامیانه و پرده ها و نقاشیهای مردم شرق و غرب شد. به میژه که به نظر عده ای، بخشی از صلیب واقعی پس از فتح بیت المقدس در سال 618 میلادی توسط ساسانیان، به این کوشک آورده شد.

فردوسی نیز در شاهنامه تصویری تخیلی از این کاخ ارایه کرده است. تخت طاقدیس توسط هراکلیوس ویران شد.

در قسمت شمال غربی دریاچۀ موجود در تخت سلیمان، بقایای ایوان رفیع ساسانی معروف به «ایوان خسرو» به چشم می خورد. این ایوان که اندکی کوچکتر از ایوان مداین بوده، از آجر قرمز و ملات ساروج ساخته شده است. قطر دهانۀ این ایوان 5/18 متر و عمق آن 20متر می باشد.

در فاصلۀ دو کیلومتری از تخت سلیمان، آثار باستانی قدیمی تری وجود دارد، که بر بلندی تپه ای قرار گرفته و نام آن «زندان سلیمان» است. در این محل، بقایای آثار مربوط به نیمۀ اول هزارۀ اول پیش از میلاد دیده می شود.گرداگرد زیارتگاه مقدس تخت سلیمان یا تخت طاقدیس ساسانی، باروی گردی است که از تخته سنگهای عظیم ساخته شده و زمانی جایگاه آتش مقدس آذرگشسب بوده است، که همۀ آتشکده های دیگر را با آتش آن روشن می کرده اند. ولی امروزه جز چند محراب آتشکده، تنها ویرانه های این بارو بر جای مانده است. سنگ کاری آن ماهیتی ویژه و غیر معمولی دارد. بدین معنی که تخته سنگهای باریک عمودی در وسط قطعه سنگهای بزرگ مستطیل قرار گرفته اند.

در ظرف معروفی به نام «بشقاب دژ» که در موزۀ لنینگراد نگهداری می شود، بنایی دیده می شود، که دارای پایه ای سنگی، همانند باروی تخت سلیمان است. به علاوه، دایره های متحدالمرکزی که ستونهای نمای ساختمان را در «بشقاب دژ» متصل می کنند، در دروازۀ اصلی باروی تخت جمشید، عناصر بارزی هستند.

این موارد، تأییدی بر این نظریه است، که بنای نشان داده شده و موجود در «بشقاب دژ»، در واقع بنایی در تخت سلیمان بوده است.

 

شهر بیشاپور

شهر و کاخ بیشاپور(به شاپور= شهر زیبای شاپور) در سال 260 میلادی و به مناسب پیروزی شاپور اول ساسانی بر والرین امپراتور روم در محل تولدش یعنی فارس، به عنوان پایتخت و کاخ سلطنتی ساخته شد. این شهر یک مجموعه بنای توسعه یافته از نوع ساختمان های ایوان دار است.

شهر باستانی بیشاپور در نزدیکی بیشاپور قرار دارد و طرح آن مستطیل شکل است. مصالح به کار رفته در بناهای این مجموعه، لاشه سنگ می باشد و در تزیین آن نقاشی دیواری، گچبری و به ویژه موزاییک به کار رفته است. به اعتقاد صاحب نظران، هنرمندان اسیر رومی در تزیین این بنا شرکت داشته اند. به نظر برخی نیز، موزاییک کاران شهر آنتیوش یعنی انطاکیه در جنوب ترکیه که زمانی توسط شاپور اول تسخیر شده بود، در تزیین موزاییکی شهر بیشاپور سهیم بوده اند.

از آثار معماری مهم محوطۀ تاریخی بیشاپور، پرستشگاهی سنگی است، که با احتمال به آناهیتا (الهۀ باروری و آب) که ستایش آتش همراه بوده، اهدا شده است. بنای پرستشگاه بیشاپور، به شکل مکعب بوده و هر یک از اضلاع آن 14 متر است. بر روی بدنه شمالی آن مجسمۀ چهار گاو وجود داشته، که سمبول و مظهر معبد بوده اند و امروزه دو مجسمۀ آن موجود می باشد.

کاخ بیشاپور که نقطۀ عطف موزاییک کاری ایران باستان به شمار می آید، دارای تالاری به ابعاد22×22 متر است، که امروزه به آن «تالار موزاییک» می گویند. زیرا از کف این تالار موزاییک های بسیاری به دست آمده است. بخشی از این موزاییکها در موزۀ ایران باستان، بخشی دیگر در موزۀ تاریخی بیشاپور و تعدادی نیز در موزۀ لوور پاریس نگهداری می شوند. آرایش وسیع گچبریهای کاخ بیشاپور بهترین نمونۀ موجود از تزیینات کاخهای ساسانی می باشد.

در زمینۀ معماری، طرح چلیپا را برای نخستین بار در کاخ بیشاپور و در اکثر آتشگاههای دورۀ ساسانی مشاهده می کنیم. نقش چهارگوش شهر بیشاپور از روم شرقی که مغلوب شاپور اول ساسانی شد، وام گرفته شده است.

 

کاخ فیروزآباد

این کاخ را که دارای وسعتی به ابعاد 104×55 متر و قطر دیوارهای در حدود 4 متر است، اردشیر اول (بنیانگذار حکومت ساسانی) زمانی که هنوز خراجگزار اردوان پنجم آخرین شاه اشکانی بود، ساخت و آن را «رام اردشیر» نامید. گفته می شود ساختن همزمان «قلعۀ دختر» با شهر و کاخ فیروزآباد، سبب خشم و لشکرکشی پادشاه اشکانی شد و او که به قصد تنبیه اردشیر ساسانی عازم فارس شده بود، از او شکست خورد و سلسلۀ ساسانی شکل گرفت.

طول نمای کاخ فیروزآباد یا کاخ اردشیر حدود 60 متر و دهانۀ طاق ایوان بزرگ مرکزی آن 13 متر می باشد. گنبدهای سه گانۀ این کاخ به نظر محققان قدیمی ترین گنبدهای شناخته شدۀ ایرانی هستند، که بر روی دیوارهایی به قطر 4 متر قرار دارند.

شهر فیروزآباد (شهر گور) دارای نقشۀ تنسته ای (دایره ای)و چهار دروازه به نامهای: استخر، اردشیرخوره، برزین مهر و آناهید بوده است. شهرهای هترا، مرو، بغداد، تیسفون و سامرا نیز نقشۀ دایره داشته اند.

کاخ فیروز آباد از قلوه سنگ و ملات ماسه گچ ساخته شده و پلان و نقشۀ آن دارای این ویژگی است که در چهار گوشۀ بنا، برای ایجاد گنبد، از گوشواره استفاده شده است، که این امر به صورت بسیار ابتدایی برای اولین بار در معماری ساسانی ظاهر می گردد. می توان گفت در این کاخ، «ایوان» رکن اصلی بنا است. استفاده از گنبد و گوشواره در معماری اسلامی ایران نیز ادامه یافت و راه تکامل در پیش گرفت. بین معماری مسجد نی ریز و کاخ فیروزآباد شباهتهای زیادی دیده می شود.کاخ فیروز آباد را که در اصطلاح محلی به «کاخ ساسان» معروف است، گاهی به اشتباه آتشکده دانسته اند. امّا در حقیقت این بنا قصر مربوط به اردشیر اول ساسانی و بنیان گذار شهر فیروزآباد (شهر گور- اردشیر خوره) و قلعۀ دختر بوده است. به نظر برخی پژوهشگران، شهر فیروزآباد الگوی طراحان ایرانی در طراحی و ساخت شهر بغداد بوده است.

 

کاخ سروستان

این کاخ نیز از بناهای مهم ساخته شده در دورۀ ساسانی است، که در استان فارس در 80 کیلومتری شیراز قرار دارد. کاخ سروستان با ابعاد 7/42×6/36 متر، به صورت «کوشک» و در میان باغ وسیع و وسط حیاط بزرگی ساخته شده و خود نیز دارای حیاط مرکزی است.

شکل ظاهری بنای کاخ سروستان و قوس های آن به شیوه ای است، که تا مدتها بعد از اسلام مورد تقلید قرار می گرفت. به اعتقاد بسیاری، این بنا که طرح اصلی آن شبیه کاخ فیروزآباد است، در سدۀ پنجم میلادی و توسط وزیر «بهرام گور» به نام «مهرنرسی» ساخته شده است. این بنا نیز مانند کاخ فیروزآباد دارای سه گنبد می باشد.

کاخ سروستان به دلیل داشتن گنبدهای بلند و رفیع، از نظر معماری بسیار قابل توجه محققان است. مقایسۀ کاخ سروستان با آتشکدۀ قصر شیرین در استان کرمانشاه، این اعتقاد را در برخی محققان ایجاد کرده، که بنای سروستان هم به نوعی جایگاه مقدس بوده و برای اجرای اهداف مذهبی بنا شده است.

گنبد اصلی این بنا که از خشت خام ساخته شده، نمونۀ روشنی از روش ابداعی و پیشرفتۀ معماری ساسانی است.

 

طاق کسری(کاخ تیسفون)

طاق کسری (ایوان مداین- کاخ تیسفون) در شهر مداین در کشور عراق قرار دارد و مهمترین یادگار شاهنشاهی دورۀساسانی است، که به اعتقاد برخی مربوط به نیمۀ دوم سدۀ سوم میلادی و زمان شاپور اول می باشد و نمونۀ ارزشمندی از ایوان های ساسانی است. این کاخ نیز مانند بناهای دورۀ ماد و هخامنشی بر روی صُفه قرار دارد. (به اعتقاد برخی از صاحب نظران، کاخ تیسفون در سال 550 میلادی همزمان با سلطنت خسرو انوشیروان (531 تا571 میلادی) ساخته شد.)

ایوان طاق کسری دهانه ای به قطر 25 متر، ارتفاع 30متر و عمقی در حدود 50 متر دارد و زمانی بر بالای این طاق، دیواری به بلندی 7 متر قرار داشت.

نمای کاخ تیسفون بدون روزنه بود و به وسیلۀ پنجره های کور که از زمان مادها در تزیین نمادهای ایرانی رایج شد، تزیین شده بود. نمای این کاخ به چهار طبقه تقسیم شده و به وسیلۀ طاقی ها و نیم ستونهایی در اطراف آنها آراسته گشته بود.

به ظور کلی در ترکیب نمای خارجی طاق کسری تأثیر معماری آشور به چشم می خورد. به نظر بعضی از پژوهشگران نیز طاق کسری از کاخ آشور اشکانیان الهام گرفته و تقلیدی از آن است. کاخ تیسفون بارگاه عام شاهان ساسانی بوده است.

این بنا نه برای نمایش مهندسی، بلکه به منظور نمایش عظمت ساخته شده، تا قدرت و ثروت شاهنشاه ساسانی را نشان دهد، ملتهای دیگر را حیران سازد و به دولتهای دست نشاندۀ سرکش اخطار کند که این سلسله قدرت درهم شکستن هر مخالفت و مبارزه ای را دارد.

خصوصیات زیادی در بنای طاق کسری دیده می شود امّا دو ویژگی معماری ایران در آن به وضوح پیداست که عبارتند از :

1-استفاده از تناسب طلایی ایرانی   

2-استفاده از مصالح معمولی یا مصالح خشتی و نه سنگ تراش

 

طاق بستان   

آثار طاق بستان در نزدیکی شهر کرمانشاه و در کنار چشمه ای قرار دارد، که در دورۀ باستان «چشمۀ مقدس» به شمار رفته است. این مکان باستانی شامل دو ایوان تورفته است، که در دل صخره کنده شده اند. تورفتگی کوچکتر مربوط به سدۀ چهارم و تو رفتگی بزرگتر که در سمت چپ قرار دارد، مربوط به سدۀ پنجم است. بر دیوارهای این ایوانها، صحنه های شکار و پیروزی شاهان ساسانی به صورت بسیار زیبا و هنرمندانه حجاری شده است.

منظره شکار خسرو در طاق بستان، مشابه نقش های روی جام نقره ای کشیده شده است، که امروزه در کتابخانۀ ملی پاریس نگهداری می شود. در این نقش، حیوانات با روح و تناسب کشیده شده اند و در جزییات آن دقت عمل و ظرافت بسیار صورت گرفته است. به گونه ای که نقش های لباس افراد، چنان با دقت ترسیم شده، که به منزلۀ مدرکی برای آشنایی با نقش های پارچه های آن دوره می باشد.

همچون سایر هنرهای دورۀ ساسانی، تأثیرات هنر رومی را بر نقش برجسته های موجود در طاق بستان می توان دید. از جمله فرشته های بالدار دو سمت بالای طاق، از نوع هنر مسیحی رومی هستند و چنین نقش هایی در هنر دوره های پیشین ایران دیده نمی شوند.

ستونچه های جانبی طاق بستان شامل درخت عجیبی است که با شادابی فراوانی شکفته و نمادی از فراوانی است. طرحهای گیاهی درخواستی برای باروری می باشد. نقش برجستۀ موجود در این مکان با عنوان شکارگاه یا صحنۀ شکار، همان گونه که گفته شد، تنها نقش برجستۀ زمان ساسانیان است که فاقد عظمت نمایی و شرح اقتدار شاهان آن دوره می باشد.

به عبارت دیگر، این نقش برجسته از نظر نوع موضوع تصویر شده، در دورۀ خود منحصر به فرد به شمار می رود. در چند متری ایوان های طاق بستان، دو نفر نقش شده اند، که روی دشمنی که به زمین افتاده، ایستاده اند و یکی تاج گل به دیگری می دهد. تصویر شخص سومی نیز در سمت چپ حجاری به چشم می خورد، که عصایی در دست و هاله ای از نور بر دور سر دارد. به اعتقاد برخی، این تصویر مربوط به زردشت پیغمبر است.

در زمان فتحعلی شاه قاجار و به دستور او، در غار بزرگتر طاق بستان، تصویری از این شاه در کنار تصاویر دورۀ ساسانی حجاری کردند.

 

آتشکدۀ قصر شیرین

آتشکده ای به نام چهار قاپو(چهار قاپی- چهار در) در شهر مرزی قصر شیرین واقع در استان کرمانشاه وجود دارد، که مربوط به زمان ساسانیان می باشد. این چهار طاقی از نوع آتشگاههایی است که دارای دالان طواف می باشد و اگرچه امروزه رواق آن فرو ریخته است ولی آثار آن به چشم می خورد. بنای چهارطاقی قصر شیرین با مصالح محلی ساخته شده، که بیشتر از لاشه سنگ و ملات است. این بنای مربع شکل که گنبد آن فرو ریخته است، دارای ابعاد 25×25 متر می باشد.

کاخ خسرو

کاخ یا عمارت خسرو که به «قصر شیرین» نیز معروف می باشد، از بناهای بسیار بزرگ ساخته شده در زمان ساسانیان است، که خسرو پرویز در سدۀ هفتم میلادی آن را در منطقۀ قصر شیرین بنا کرد.

کاخ خسرو در باغ وسیعی قرار داشته و دارای یک تالار وسیع گنبددار بوده است. این کاخ که در مجاورت یک آتشکدۀ بزرگ قرار دارد، از آخرین بناهای زمان ساسانیان به شمار می رود.

در اطراف باغ وسیع کاخ خسرو، حیوانات زیادی نگهداری می شده و حالت باغ وحش داشته است. قصر خسرو را که، امروزه از آن اثری باقی نیست،مورخان زمانی از عجایب دنیا به شمار می آورند.

کاخ خسرو که آخرین بنای عظیم دورۀ ساسانی است، تمام خصوصیات معماری این دوره را دارامی باشد. یعنی دارای طاق، گنبد روی سه کُنج و نقشۀ محوری است. پله های ورودی بنا، مانند پله های تخت جمشید دو سویه می باشد.

کاخ خسرو محل اقامت دایمی نبود، و به سبب ویژگیهای اقلیمی منطقه، درونگرا ساخته شده است.

 

شهر استخر

شهر استخر در سمت راست جادۀ اصلی اصفهان- شیراز، پس از پاسارگاد و در دشت مرودشت واقع شده و به نظر باستان شناسی به نام «اشمیت» که این منطقۀ باستانی را مورد بررسی قرار داده، بر روی یک شهر قدیمی تر عیلامی بنا گشته است.

این شهر توسط هخامنشیان، اشکانیان، سلوکیان و ساسانیان مورد استفاده قرار می گرفت و در همین مکان بود که ساسان پدر بزرگ اردشیر اول به عنوان موبد موبدان در آتشکدۀ بزرگ آن خدمت می کرد. در دورۀ سلوکیان این شهر پایتخت فارس بود و در عهد اشکانیان آتشکدۀ معروفی منسوب به «آناهیت» در آنجا قرار داشت.

شهر استخر که به «تخت طاووس» نیز معروف است، در سال 1930 توسط «اشمیت» حفاری شد. در دوران ساسانیان استخر پایتخت مذهبی فارس و نیز محل ضرب سکه بود و به قولی، شاهان ساسانی در این محل تاجگذاری می کرده اند. (البته به اعتقاد برخی از باستان شناسان، محل تاجگذاری شاهان ساسانی، «نقش رجب» بوده است.)

در زمان ساسانیان، استخر بسیار آباد شد. این شهر تا آغاز دوران اسلامی اهمیت خود را حفظ کرد. چند پایه و ستون، که آثار نخستین مساجد شهر بوده، هنوز پا برجاست و با احتمال، مصالح آن مساجد از بناهای مذهبی پیش از اسلام که در همان محل وجود داشته، تهیه می شده است. (از دوران هخامنشی یا سلوکی) در استخر چند ستون از نوع کُرنتی پیدا شده، که شاید مربوط به دورۀ پیش از اسلام است.

سرستون کُرنتی یا قُرنتی در سدۀ پنجم پیش از میلاد توسط یکی از سنگ تراشان شهر کُرنت ابداع شد و به شکل گلدان گلی است که در بالای ستون قرار داده شده است. این نوع ستون مورد توجه معماران رومی و نیز ایرانیان قرار گرفت.

مسایلی که در احداث طاقهای ضربی پیش آمد، در روزگار ساسانیان با یکی از مهمترین ابداعات در تاریخ معماری یعنی «طاق وتویزه» بر طرف گردید. کهن ترین نمونۀ شناخته شدۀ طاق و تویزه را ویرانه های ایوان کرخه در جنوب غرب ایران می توان دید، که این طاق و تویزه ها در امتداد طولشان با طاق های ضربی کچکتری به هم متصل گردیده بود.

 

آتشکدۀ نیاسر

این آتشگاه در نزدیکی شهر کاشان قرار دارد و از بناهای زیبای دورۀ ساسانی است، که در حدود 60 سال پیش با سعی در حفظ و اصالت آن بازسازی شد.در این بنای چهار طاقی که نشان دهندۀ یکی از تحولات معماری دورۀ ساسانی است، هر دو روش طاق زنی یعنی طاق عیلامی (رومی) و طاق ضربی، به کار رفته است.

در این آتشکده که مربوط به سدۀ سوم میلادی است: نوعی چَفد (طاق- قوس) به نام «کلیل پارتی» نیز کار شده، که بنیاد همۀ چغدهای «کلیل» (نوعی قوس) است.

آتشکدۀ خرم دشت یا قلعه کهنه نیز در نزدیکی کاشان قرار دارد و مربوط به زمان ساسانیان است.

 

اصول معماری ایرانی

استاد محمد کریم پیرنیا اصول و شیوه های موجود در هنر ایران و به ویژه در معماری را به پنج مورد و به صورت زیر تقسیم بندی و مشخص کرده است:

1- مردم واری     

2- پرهیز از بیهودگی

3-خود بسندگی (خود کفایی)

4- نیایش

5-درون گرایی

«مردم واری» یعنی داشتن مقیاس و اِشل انسانی و توجه به نیازهای مربوط به انسان. این ویژگی را در عناصر مختلف معماری ایران می توان دید. در نمونه اتاق های معروف به سه دری، که همان اتاق خواب می باشد، بر اساس مقیاس و نیازهای مختلف یک زن و مرد، بچه یا بچه ها و وسایل مورد استفادۀ آنها ساخته می شده است.

ساختن «پستو» برای نگهداری رختخوابها، «طاقچه» جهت قرار دادن وسایل ضروری منزل و دو پوسته بودن سقف بناها برای پیشگیری از گزند سرما و گرما، از نمونه های دیگر اصل مردم واری در معماری ایرانی هستند.

«خود بسندگی» ی خود کفایی، یعنی حداکثر بهره وری و استفاده از امکانات و مصالح بومی و محلی (بوم آورد) است. در ایران همواره سعی شده که مصالح مورد نیاز ساختن بناها، از نزدیکترین مکان و با ارزان ترین قیمت تهیه شود.

امتیاز این کار این است که ضمن سرعت بخشیدن به کار، بین مصالح و طبیعت اطراف آن، ایجاد هماهنگی کرده و در عین حال، هر وقت بنا نیاز به کار دوباره یا تعمیر پیدا کرد، مصالح مورد نیاز بلافاصله در محل تهیه و مورد استفاده واقع می شوند.

اصطلاح «نیارش» در زمینۀ معماری به کارها و اموری گفته می شود که در رابطه با پایداری، استحکام و ایستایی ساختمان انجام می شود.

به بیان دیگر،«نیارش » مجموعه ای از امور محاسباتی و استاتیکی ه همراه مصالح شناسی و انتخاب و استفاده از مناسب ترین و کمترین مصالح است.

نیارش با ژرف نگری و روشی ویژه، مسایل را بررسی و به صورتی قانونمند حل و فصل می کند. نیارش به صورت گنجینه ای بسیار غنی، انباشته از تجربیات پی در پی و مستمر پیشینیان و سر شار از دستور، اسلوب و تناسب آزموده، همواره در خدمت معماران بوده و پیوسته راه تکامل را پیموده است.

هندسه های ایرانی و اروپایی با یکدیگر تفاوت دارند و نیارش نیز متفاوت از استاتیک است. نیارش در نهایت سادگی، دقیق ترین پاسخ صحیح را به دست می دهد. هندسه بیشتر با تناسبات خودگرا سرو کار دارد و تا حد امکان بری از حساب و ابعاد تابع یکدیگر و مضربی از هم می باشد.

در تمام مراحل مربوط به تکوین و پیدایش یک اثر معماری،رابطه و همیاری تنگاتنگنیارش، هندسه، پیمون و گز نقش اساسی دارد. هندسه و نیارش با استفاده از پیمون (مدول) و توجه به نیاز، عامل تعیین و کنترل ابعاد و اندازه ها و راهنمای دستیابی به نتیجۀ مطلوب است. هندسۀ ایرانی علاوه بر دخالتهای اصولی، وسیلۀ برقراری نظم و همبستگی عمومی و کلی بین تمام عوامل مثبت است.

در زمینۀ نیارش ساختمان، از مقیاس و معیاری به نام «پیمون» استفاده می کردند. پیمون روشی محاسباتی برای تعیین تناسب بین اجزای بنا بود. برای مثال، قطر دیوار یک اتاق     اندازۀ دهانه محاسبه می شد.

با استفاده از نیارش و پیمون، سه مرحلۀ مهم «طرح»، «محاسبه» و «اجرا» به بهترین وجه انجام می گردید. به طوری که طرح زیبا، محاسبات صحیح و اجرا نیز ساده و آسان می شد.

در معماری ایرانی روی اصل «پرهیز از بیهودگی» تأکید بسیاری شده است. از این رو به اموری که بیهوده و سبب اتلاف سرمایه و وقت است، پرداخته نمی شود. در نمونه، در معماری ایرانی، برخلاف بسیاری از سرزمین های دیگر، از مجسمه استفاده نمی گردد.

«درون گرایی» به چگونگی ارتباط یک بنا با فضای بیرون آن مربوط می شود. بدین معنی که یک ساختمان در این زمینه می تواند دارای دو حالت باشد. اوّل حالت «درون گرا»، که در این حالت دیوارهای خارجی و عناصر معماری ارتباط مستقیم بنا را تنها از طریق فضایی به نام«حیاط» ممکن می سازد.

فضای درون گرا مانند آغوش بسته، گرم و از هر سو توجه به فضای داخل معطوف می باشد. به نظر برخی، احترام به زندگی خصوصی و حرمت قایل شدن به آن و عزّت نفس ایرانیان در شکل فضاهای یک خانۀ درون گرا مؤثر بوده است.

در این اظهار نظرها،هیچ اشاره ای به وجود عامل«امنیت» و پیش بینی های لازم در این زمینه نشده و این عامل اساسی که به ویژه در دنیای قدیم عنصر تعیین کننده ای در شکل گیری شهرها، بناها و معبرها بوده، از نظر دور مانده است.

از زمان هخامنشیان نیز موضوع درون گرایی در ایران معمول بوده و در معماری تخت جمشید نیز رعایت شده است.

در حالتی که یک بنا به طور مستقیم با بیرون ارتباط داشته باشد، حالت «برون گرا» وجود خواهد داشت. اکثر خانه های ساخته شده در کشورهای غربی، هندوستان، شرق دور نظیر ژاپن و چین و نیز خانه های مردم کردستان و لرستان در ایران، برون گرا می باشند. به این نوع بناها در ایران «کوشک» گفته می شده است.

به علت وضع جغرافیایی، امنیت، عواملی مانند خشکی، بادهای مختلف، شنهای روان و … در بسیاری از مناطق ایران، ساخت بناهای برون گرا مقدور نبوده است.

 

شیوه های معماری ایرانی

استاد محمد کریم پیرنیا، شیوه های معماری ایرانی را به شش مورد به صورت زیر طبقه بندی و تقسیم کرده است، که دو شیوۀ اول مربوط به دورۀ پیش از اسلام و چهارشیوۀ دیگر مربوط به دوران اسلامی هستند:

1-شیوۀ پارسی

2-شیوۀ پارتی

3-شیوۀ خراسانی (شبستانی)

4-شیوۀ رازی

5-شیوۀ آذری

6-شیوۀ اصفهانی

1- شیوۀ پارسی: در برگیرندۀ  شیوۀ معماری ایران از دورۀ مادها تا آخر دورۀ هخامنشیان و زمان حملۀ اسکندر به ایران است. (از قرن 8 تا قرن 3 پیش از میلاد.) بنابراین تمام بناهای ساخته شده در دورۀ مادها و هخامنشیان، دارای شیوۀ پارسی هستند.

2- شیوۀ پارتی: شامل روش و شیوۀ معماری ایران از زمان بعد از حملۀ اسکندر تا زمان حملۀ اعراب به ایران (آخر دورۀ ساسانی) و در برخی سرزمین ها تا سده های دوم و سوم هجری می باشد.

دورۀ اول شیوۀ پارسی، از معماری « اورارتوها» برگرفته شده است. این قوم آریایی از حدود یکهزار سال پیش از میلاد در بخش شمال غربی فلات ایران و از جمله در قسمتهایی از شمال آذربایجان حکومت می کرده اند.

در جنگهایی نیز که کوروش و پسرش کمبوجیه با مصری ها داشتند، مقبره های هرمی شکل آن سرزمین را دیدند و از آنها الهام گرفتند.

در زمان مادهاو پارسها، در اطراف دریاچۀ ارومیه خانه های روستایی برج مانندی به نام «کَلاوه» با تأثیر از معماری اورارتوها ساخته می شد، که ارتفاع زیادی داشتند و از طبقۀ همکف آنها جهت سکونت استفاده نمی شد. مردم برای در امان بودن از تهاجم دیگران و حیوانات وحشی و نیز رطوبت، با استفاده از نردبان به طبقۀ بالا می رفتند و پس از استفاده نردبان را بر می داشتند. از این نوع خانه ها، بعدها به شکلی دیگر در مرکز حکومت پارسها یعنی استان فارس، استفاده می گردید.

پاسارگاد یا شهر مادر سلیمان که مقبرۀ کوروش نیز در آن قرار دارد، به شیوۀ پارسی ساخته شده است. پوشش شیروانی مزار کوروش، پوشش خرپشته ای مانند معبد «اورارتو»ها را در موساسیر(مقر حکومت آنها در ارمنستان)به یاد می آورد.

تخت جمشید یا پرسپولیس نیز که ممجموعۀ عظیم ساخته شده از سنگ و بزرگترین بنای معماری سنگی در ایران است، دارای شیوۀ پارسی می باشد.

به شیوۀ معماری ایرانی بعد از حملۀ اسکندر تا آغاز دورۀ اسلامی در ایران، شیوۀ «پارتی» می گویند. قوم «پارت» یکی از اقوام مهم آریایی نژاد و ساکن بخش های شمال شرقی ایران، از جمله قسمتهایی از خراسان بودند و نخستین مرکز حکومتی آنها شهر «نسا» در عشق آباد امروزی (پایتخت ترکمنستان) بود. کلیۀ بناهای ساخته شده در دوره های اشکانی و ساسانی، دارای شیوۀ معماری «پارتی» هستند.

دارا بودن تنوع فوق العاده در طرح های معماری، از مشخصه های معماری ایرانی و به ویژه شیوۀ پارتی است. برای نمونه، در دورۀ ساسانی نمی توان دو بنا را پیدا کرد که با هم شباهت کامل داشته و از نظر عملکرد یا نقشه، شبیه هم باشند و بی سبب نیست پروفسور «امیه» شرق شناس بزرگ فرانسوی که خود تحقیقات وسیعی در زمینه هنرهای شرق و از جمله ایران انجام داده، در جایی چنین گفته است:

«به کسانی که دوستدار هنر هستند، توصیه می کنم ابتدا به یونان و سپس به ایران بروند، زیرا در سرزمین ایران، تنوع بناها حتی در یک دورۀ تاریخی، به وضوح قابل مشاهده و بررسی است. برخلاف آنچه که در یونان به صورت تکرار دیده می شود.»

بعضی از ویژگیهای شیوۀ معماری پارسی به صورت زیر است:

-استفاده از سنگهای تراشیده و گاه صیقلی و تهیۀ بهترین نوعی مصالح.

-استفاده از شاه تیر، تیر و تیرچۀ چوبی صاف و درودگری شده در پوشش بناها.

-ساختن کف بناها، با بهترین مصالح یافت شده در آن زمان.

-تزیین دیوارهای اصراف پلکانها با نقش برجسته ها و کنگره ها.

-استفاده از ستونهای بلند و آرایش آنها با سر ستون و دادن فاصلۀ زیاد بین ستونها، برای نمایش بیشتر ارتفاع.

-پی سازی بناها با سنگ لاشه و سنگریزه و قرار دادن ساختمان بر روی صُفه (سکو) وتختگاه.

– ساختن سایبان و آفتابگیر در بناها.

پاره ای از خصوصیات شیوۀ پارتی نیز به صورت زیر است :

-تنوع فوق العاده در طرحها

– حداکثر استفاده از مصالح بومی (بوم آورد) مانند بهره گیری از خشت خام یا پخته، سنگ لاشه و …

-استفاده از تکنیک پیشرفتۀ طاق و گنبد.

 

نکته ها

* به سبب لزوم تشکیل کنگره های جهانی باستان شناسی و هنر ایران و معرفی هنرهای این سرزمین به مردم جهان، در سال 1926 میلادی،نخستین کنگرۀ جهانی باستان شناسی و هنر ایران توسط پرفسور آرتور اپهام پوپ و «پرفسور جان شاپلی» در فیلا دلفیای آمریکا برگزار گردید و نخستین گام در پیشبرد و هدف و شناساندن هنر و تمدن کشور ایران برداشته شد.

در این کنگره نتایج حفریات دانشمندان و باستان شناسان بزرگی مانند«ژان دومورگان»، «سراورل استین» و «مارسل دیولافوا» بررسی و مورد نظر واقع شد. شادروان تقی زاده و علی اکبر کاشف به نمایندگی از طرف دولت ایران در این کنگره شرکت کردند.

*دومین کنگره نیز در این زمینه در سال 1931 میلادی در انگلستان (لندن)تشکیل شد و نمایشگاه آن در ساختمان «بورلینکن» توسط جرج پنجم پادشاه انگلستان گشایش یافت. در این کنگره رؤسای حفاریهای علمی مانند شوش (مسیودُمنکم)، تخت جمشید (پرفسور ارنست هرتسفلد)، سیلک کاشان و تپۀ گیان نهاوند(پرفسور گیرشمن و دکتر کنتنو)، تپۀ حصار دامغان و چشمه علی ری (پرفسور اریک اشمیت) و شاه تپۀ گرگان (پرفسور آرن) شرکت داشتند.

*سومین کنگرۀ جهانی هنر و باستان شناسی ایران در سال 1935 میلادی در شهرهای مسکو و لنینگراد برگزار شد و به سبب پیشرفت حفاریها در ایران، این کنگره با شور و شکوه بیشتری همراه بود. این کنگره با سخنرانی کمیسر فرهنگ اتحاد جماهیر شوروی در موزۀ «ارمیتاژ» گشایش یافت.

*«مارسل دیولافوا» مهندس راه و ساختمان فرانسوی، پیشتاز باستان شناسی فرانسه در ایران به شمار می رود. او از آنجا که به نقش مهم ایران ساسانی در روابط هنر شرقی و هنر غربی اعتقاد پیدا کرده و به آن علاقه مند شده بود، در سال 1881 تصمیم به سفر به ایران گرفت و نخستین فرانسوی است که در شوش به کار کاوش و حفاری پرداخت. در سال 1897، دولت فرانسه «ژان دومورگان» را که مهندس معدن و زمین شناس و نیز متخصص دورۀ پیش از تاریخ بود، به جای «دیولافوا» مأمور کاوش های فرانسه در ایران کرد.دو مورگان نیز در سال1912استعفا داد.

* خانم«ژن دیولافوا» همسر مهندس «دیولافوا»همواره او را در تحقیقاتش همراهی و همکاری نمود و مهارت خود را به عنوان عکاس و ادیب در اختیار هیات حفاری قرار داد وی که در هنگام کار لباس مردانه می پوشید، در سال 1887تصویب گرفت تا برای همیشه درآن لباس باقی بماند.

* پس از صدور فرمان مورخ 7 دسامبر 1884به فرانسه در مورد اجازۀ حفاری دیولافوا، در شوش ناصرالدین شاه در سال 1895میلادی«امتیاز حفاری در ایران»را به فرانسه اعطا کرد.

*لوح پیروزی نارامسین که از مهمترین آثار هنری دورۀ اکدها (دومین تمدن از تمدنهای باستانی چهارگانۀ بین النهرین) است، در سال 1897 توسط «ژان دومورگان» باستان شناس فرانسوی در شهر شوش در ایران کشف شد.

* لوحه یا قانون مشهور حمورابی نیز که مربوط به دورۀ بابل (سومین تمدن بین النهرین و حدود 3700 سال پیش است، در سال1901 میلادی توسط «دومورگان» در شهر شوش از خاک خارج گردید. این سنگ که ازمرمر سیاه صیقلی  است وحدود 225 سانتی متر ارتفاء دارد، در هزارۀ دوم پیش از میلاد، توسط یک شاه فاتح عیلامی به نام «شوتروک ناهونته» به عنوان غنیمت و یاد بود پیروزی، به شهر شوش در ایران منتقل شد. به گفته برخی، نوشته های روی این لوح، قدیمی ترین قانون مدون جهان است و حاصل زمان زمامداری حمورابی مشهورترین پادشاه تاریخ بین النهرین می باشد.

* در دهۀ1930، پژوهش های باستان شناسی به صورت گسترده درفلات ایران شروع شد. از سال 1930تا سال 1932، ژرژ کونتنو و رُمان گیرشمن در خلال سالهای 1933تا1937 در تپه گیان نزدیک نهاوند(در استان همدان ) به حفاری پرداختند. پس از ان گیرشمن در خلال سالهای1933تا1937در تپه سیلک واقع در نزدیکی کاشان به تنهایی به کاوش پرداخت. در کاوش های تپه های گیان و سیلک، محوطه های مسکونی کهن تر شوش به دست امد. این کاشف ها و کشفیات، روند کلی سفالگری را درآغاز ابداع این هنر و در عصر آهن اشکار ساخت.

* اولین دانشمندی که با کوشش و سعی فراوان تقسیم بندی قابل ملاحظه ای برای تمدن های پیش تاریخ ایران به وجود آورد، پروفسور«دونالد مک کان » بود. او در این بررسی جامع و دقیق،  تمام گزارش های مربوط به حفاریهای صورت گرفته در مورد پیش از تاریخ تا سال 1935 را در جدولی تنظیم کرد و نتیجه تحقیقات و یافته هایش را در کتابی  به نام «مقایسه طبقات باستانی ایران کهن» به چاب رسانید.

جامع و دقیق ، تمام گزارش های مربوط به حفاریهای صورت گرفته در مورد پیش از تاریخ ایران تا سال 1935 را در جدولی تنظیم کرد و نتیجۀ تحقیقات و یافته هایش را در کتابی به نام «مقایسۀ طبقات باستانی ایران کهن» به چاپ رسانید.

* پروفسور مک کان تمدنهای پیش از تاریخ ایران را از نظر جغرافیایی به دو منطقه تقسیم کرد: تمدنهای که بیشتر سطح فلات ایران را به خود اختصاص داده است، به نام تمدن شمال و شمال شرق خواند و تمدنهای نواحی جنوب و جنوب غربی ایران را «تمدن سفال نخودی رنگ» یا تمدن جنوب و جنوب غرب نم نهاد. این تقسیم بندی با وجود گذشت زمان، هنوز هم از درجه اعتبار ساقط نشده و به ویژه از جهت حوزه تمدنها، بیش از بیش مورد تایید و اعتبار قرار گرفته است.

* پرفسور مک کان تمدنهای پیش از تاریخ شرق و شمال شرقی را از نظر قدمت به ترتیب سه تمدن سیلک، چشمه علی و حصار و برای تمدنهای جنوب و جنوب غربی، تمئن سفال نخودی رنگ را پیشنهاد کرده است.

* باستان شناسان برخی از اختلافاتی را که بین دو تمدن موجود در شرق و شمال شرقی ایران و جنوب غربی ایران (تمدن سفال نخودی رنگ) با هم دارند ، به صورت زیر ذکر کرده اند:

1- هم در تل باکون و هم در شوش، مجسمه های گلی کوچک از انسان به دست آمده است. در حالی که در تمدن اقوام شرق ایران، این مجسمه های گلی ساخته نمی شده اند .

2- اقوام تمدن سفال نخودی رنگ، مردگان خود را در خارج از  دهکده به خاک می سپردند. در حالی که در تمدن شمال شرق ایران، مردگان بیشتر در داحل دهکده و حتی در خانمه های مسکونی به خاک سپرده شده اند. (به طور استثنا در شوش تنها قبر کودکان در داخل دهکده دیده شده است).

3- چگونگی به خاک سپردن مردگان در شوش نیز با تمدن شمال شرق، تفاوت و اختلاف دارد.

* تمدنهای جنوب غربی ایران، دارای سفال نخودی رنگ بوده اند و در اصطلاح به «تمدن سفال نخودی رنگ» مشهورند. نواحی مشخص تمدن سفال نخودی رنگ را که هر کدام هنر ویژه منطقه خود را حفظ کرده است، می توان به پنج منطقه و به صورت زیر تقسیم کرد:

1- ناحیه فارس تا خلیج فارس

2- ناحیه شوش یک (دوره مربوط به پایین ترین لایه تپه شوش)

3- ناحیه کوهدشت لرستان تا تپه گیان نهاوند در قسمت شمالی لرستان

4- ناحیه بین شوش تا مرکز لرستان

5- ناحیه موسیان در خوزستان و قسمت جنوب لرستان

تمام این نواحی را تمدن سفال نخودی رنگ در یک دوره قرار گرفته بود و در هر یک از این مناطق، تمدنهای پیشین نیز کمابیش در هنر و صنعت نفوذ داشتند ولی نه به اندازه ای که بتوانند اصول این تمدن ( سفال نخودی رنگ) را تحت تاثیر قرار دهند.

* درتمدن سفال نخودی رنگ، نوع زندگی و وسایل و ابزار مورد نیاز مردم، همانند تمدن شمال شرق ایران است، امّا رشد تاریخ و تکامل این تمدن، مانند تمدن شرق ایران واضح نیست و اطلاعات زیادی از اهلی کردن حیوانات و نوع غلات آن دوره، وجود ندارد. امّا از روی مجسمه های کوچک حیوانات که از گل ساخته شده اند، این موضوع مشخص می شود که حیوانات اهلی در تهیه معاش و زندگی مردم این تمدن نقش اساسی داشته اند. نوع نژاد نیز مشخص نیست و تنها از زمان «باکون الف» و تپه گیان طبقه پنجم و شوش اول است که اطلاعات بیشتری در مورد اقوام تمدن سفال نخودی رنگ به دست می آید. زندگی این سه منطقۀ ذکر شده در آن دوره، مانند تمدن حصار در شمال شرق ایران است.

*انسان پیش از تاریخ در فلات ایران،قبل از اشنایی با ریسندگی و بافندگی،پوشش خود را از پوست حیوانات درست می کرد. قدیمی ترین مجسمه انسانی پیدا شده در فلات ایران که از سیلک کاشان به دست امده، پیکرۀ کوچکی از استخوان است که برای دسته چاقو مورد استفاده داشته و تاریخ ان را حدود 4200سال پیش از میلاد براورد کرده اند. لباس این مجسمه به صورت لنگی است که به کمر شخص بسته شده و به خوبی نشان میدهد که از پشم بافته شده و از پوست طبیعی حیوانات نمی باشد.دوکهای سنگی و گلی زیادی نیز در تپه سیلک پیدا شده ،که بیانگر قدمت صنعت نساجی در ایران است.

در منطقه شوش نیز اثار و تصاویری مبنی بر وجود پارچه در هزازه های دور پیش از میلاد ایران به چشم می خورد، از جمله در شوش یک تبر فلز پیدا شده است که آن را در پارچه ای پیچیده بوده اند و آثار پارچه مشخص است. این نمونه که شاید مربوط به پارچه کتان باشد، در موزۀ لوور پاریس نگه داری می شود.

ابریشم در زمان ساسانیان به ایران راه یافت و تربیت کرم ابریشم در خود ایران شاید پیش از سقوط ساسانیان آغاز شده بود. ایرانیان در زمان ساسانیان  انحصار تجارت ابریشم را بین چین و بیزانس در دست داشتند و خود دستگاههای بافندگی پارچۀ ابریشمی ایجاد کردند، که به زودی در تمام خاور میانه شهرت یافت. مرکز عمدۀ ابریشم بافی و پارچه حریر در منطقه شوش قرار داشت. در شوشتر، شوش و جندی شاپور انواع مختلف حریر و پارچۀ ابریشمی تهیه می شد،که هم به مصارف خارجی می رسید و هم به سایر کشور ها صادر می گردید.

*ساختن بنا بر روی صفه یا سکو در ایران، از سده های هفتم و هشتم پیش از میلاد در بخش های شمالی کشور آغاز شد و در زمان هخامنشیان به اوج خود رسید. از جمله این بنا هایی که به این شیوه (روی صُفه)

ساخته شده اند، میتوان به کاخ شوش و کاخ تخت جمشید اشاره کرد.

کاخ تیسفون و یا کاخ طاق کسرا نیز که از بنا های مهم دورۀ ساسانی میباشد، بر روی صُفّه قرار دارد.

* ویل دورانت در کتابش به نام «مشرق زمین گاهوارۀ تمدن» در بررسی تمدن شوش سه اختراع بزرگ را به آن منطقه، در هزاره های بسیارپیش نسبت می دهند که عبارتند از: چرخ کوزه گری، پخت سفالها در کوره و چرخ ارابه. اودر این زمینه نوشته است که این ابزار ها به ظاهر ساده که در حقیقت برای انسان حیاتی و سودمند بوده، بعد ها در بین النهرین و بسیار دیرتر در مصر مورد استفاده قرار گرفته است.

* «آپادانا» یکی از عناصر مهم ساختمانی دوران باستان ایران بوده است. آپادانا بخشی از بناست که از یک سو باز و ازسه طرف دیگر بسته می باشد و به وسیلۀ درها و اتاقهایی، به تالارهای دیگر مربوط می گردد. در دوره های ماد و هخامنشی از آپادانا زیاد استفاده می شد.

* آپادانای تخت جمشید، تالار ستونداری است، که دارای 36 ستون بوده است. در آرامگاههای داریوش و سایر شاهان هخامنشی در نقش رستم نیز این سبک ساختمانی در دل کوه به صورت کنده کاری به کار برده شده است. سقف آپادانامطبّق بوده است.

* «ایوان» نیز که به ویژه در دورۀ ساسانی و سپس دورۀ اسلامی زیاد مورد استفاده داشته، سبکی همانند آپادانا دارد. امّا سقف ایوان برخلاف آپادانا مطبّق نبوده و از فرم قوسی شکل در آن استفاده می شده است. کاخهای دورۀ ساسانی مانند ایوان مداین و ایوان کرخه که نام «ایوان» بر خود دارند، چنین سبکی داشته اند.

* در دشت خوزستان آثار فراوانی مربوط به تمدنهای گذشته به ویژه عیلام وجود دارد. طبق بررسی های صورت گرفته توسط «پرفسور آدامز» حدود 246 تپه در دشت خوزستان مشخص شده، که بیشتر آنها مربوط به دورۀ عیلام می باشند.

* از زمان ورود آریایی ها به ایران، اطلاعات دقیقی در دست نیست و تنها در سدۀ نهم پیش از میلاد است که در سالنامه های آشوری، از اسامی دو قوم بزرگ آریایی«ماد» و « پارس» (آمادا و پارسوا) نام برده می شود. زیرا در این تاریخ، اقوام یاد شده در برابر سپاهیان اشور که در حال رفتن به مناطق مختلف شمال غرب فلات ایران و یا در حال رفتن و برگشتن از جنگ بوده اند، ظاهر می شوند و با آنها درگیر می گردند و چنانچه خواهیم دید، بعدها و در سدۀ هفتم پیش از میلاد آشوریهای جنگجو که زمانی در منطقه یکه تاز و بدون رقیب بودند، از مادها شکست می خورند و حکومت و زمینهایشان را از دست می دهند.

* در سالهای اخیر، در کنار رودخانۀ شائور در نزدیکی شوش، کاخی از دورۀ هخامنشیان پیدا شده، که به سبب نزدیکی با این رود خانه،«شائور»نام گرفته است .تالار این کاخ دارای ابعاد حدود38×35متر و 64ستون در 8 ردیف8 تایی است.

*در بناهای باستانی ایران، بیشتر از قوس«پنج و هفت»استفاده شده است.

*طرحهای نخستین دورۀ نوسنگیایران که بر روی سفالها شکل می گرفت، شامل نقش های انسان،حیوان و گیاه بود. این نقش ها حالت انتزاعی،نمادین و هندسی داشتند.

*وجه مشترک  نقش های روی سفالینه های ایران، استفاده از«سطح»برای بیان و تنظیم فضای مورد نظر است.

*خط آرامی در زمان هخامنشیان به همراه خطوط دیگر مورد استفاده قرار می گرفت حتی به اعتقاد برخی صاحب نظران خط رسمی و مکاتبات اداری و ان زمان بود.در دوران اشکانی نیز این خط همچنان مورداستفاده قرار می گرفت تا زمانی که خط پهلوی از آن به وجود آمد، همچنان کاربرد داشت.

*«قدیمی ترین سندی که از تغییر خط اشکانیان از آرامی به پهلوی به دست آمده، سه ورق از پوست آهو است، که در اوایل سدۀ بیستم در اورامان (واقع در استان کرمانشاه) به دست آمد. این سه برگ چون مربوط به قبالۀ  ملک بوده،به«بُنچاق اورامانات» شهرت یافته اند و طبق گفتۀکارشناسان مربوط به 2100 سال پیش یعنی سدۀ اول پیش از میلاد هستند. این اسناد ارزشمند امروزه در موزۀ لندن(موزۀ بریتانیا) نگهداری می شوند. *»

* از مناطق تاریخی شوش و تخت جمشید کاشیهای لعابدار فراوانی به دست آمده، که مربوط به دورۀ هخامنشی هستند. این کاشیها که بسیار ظریف و زیبا تهیه شده اند، متأثر از هنر بابل در بین النهرین می باشند. زیرا در آن دورۀ هنرمندان بین النهرین در کاشی سازی و فن لعاب دادن سفال، بسیار پیشرفته بوده اند.

* جام زرین و میناکاری شدۀ معروف به جام یا تاس سلیمان، مربوط به زمان ساسانیان است.

* «ریتون» واژه ای یونانی و به معنی «مایع روان» است و به ظرفی گفته می شود که قسمت جلویی آن شکل انسان یا حیوان است و قسمت انتهایی آن به شکل شاخ می باشد. ریتون ها سابقه ای بسیار طولانی دارند و در مراسم دینی و سایر تشریفات درباری مورد استفاده داشته اند. سابقۀ ساخت ریتون ها در آسیای صغیر از ایران نیز بیشتر بوده و به دورۀ نوسنگی می رسد. البته این نوع ریتونها سفالی بوده اند.

* ریتونهای سفالی در ایران نیز از هزارۀ چهارم پیش از میلاد ساخته می شده اند. در میان آثار هنری هخامنشی، ریتونها جایگاه خاصی داشته و نمادی از تجمل پرستی و تزیین این دوره هستند. این نوع ظروف از جنس طلا، نقره، مفرغ، آهن، شیشه و سفال ساخته می شده اند. ریتونهای هخامنشی متأثر از ظروف مشابه تمدنهای ماد، اورارتو و سکایی بوده اند.

*«تکوک» که جام شاخی نیز خوانده شده معادل ریتون در زبان های غربی و عبارت است از جامی شاخی یا به شکل دهان باز، که اغلب به سر و گردن جانوری چهارپا منتهی می گردد.

*قبرستان قیطریۀ تهران در طی یک خاکبرداری و به طور اتفاقی کشف شد. در سالهای 1348 و1349، 350 قبر این منطقه مورد حفاری قرار گرفت. این قبرها مربوط به عصر آهن می باشد.

* قبرستانهای تاریخی بَردبال، شورآبه و پای گل در لرستان قرار دارند. قبرستان کتل کل کل در جنوب شرقی شهر ایلام و قبرستان کلورز در منطقۀ رودبار(استان گیلان) واقع شده است. (آثار به دست آمده از قبرستان کلورز، مربوط به هزارۀ اول پیش از میلاد یعنی عصر آهن می باشد.)

* سفال های سادۀ خاکستری، عمده ترین نوع سفالی است که در عصر آهن مردم ساکن در بیشتر مناطق غربی فلات ایران از آن استفاده می کردند. در نمونه، از کل سفالهای به دست آمده از تپۀ سیلکA، 82 درصد، خوروین 80 درصد، تپه حسنلو V، 40 درصد، تپۀ دین خواه 71 درصد، تپۀ گیان 23 درصد، و تپۀ هفتوان 20درصد سفال خاکستری است. و این در حالی است که هیچ ارتباطی بین رنگ سفال و شکل ظرف دیده نمی شود. سفالهای خاکستری بیشتر در درجۀ حرارت بالا پخته شده اند و نوع کورۀ سفال پزی (از نوع کورۀ بسته) سبب شده که سفالها بعد از پخت کامل، به رنگ خاکستری درآیند.

* یکی از کشفیات بسیار مهم و جالب منطقۀ کویر لوت، ظروف سفالی پخته شدۀ کوچک و گردی هستند، که در داخل آنها اجسام کوچکی قرار دارد. به اعتقاد محققان این سفالینه های گوی مانند و نشانه های حجمی کوچک درون آنها، در هزارۀ چهارم پیش از میلاد و پیش از ابداع خط توسط انسان، حکم پاکتهای پستی را داشته اند، که حاوی اطلاعاتی برای شخص گیرنده بوده اند.

* این ظروف کوچک گرد سفالی، که پس از قرار دادن نشانه های کوچکی به شکل های هرم، مخروط و گلولۀ کوچک گلی، در کوره پخته می شدند، به مقصد شخص مورد نظر ارسال می گشتند. بر روی بدنۀ خود ظرف نیز شکلها و علایمی نقش می شده است.

* از جملۀ این نمونه ها، می توان به گوی سفالی سوراخ دار قرمز رنگی در شهداد کرمان (خبیص) اشاره کرد که حدود 6 سانتی متر قطر دارد و داخل آن تعدادی سنگ ریزه دیده می شود. بر روی بدنۀ این پاکت سفالی که مربوط به هزارۀ چهارم پیش از میلاد یعنی حداقل پنج هزار سال پیش است، نقوشی به چشم می خورد. مشابه گوی کشف شده در شهداد را در شوش هم پیدا کرده اند. این نشانه های حجمی در مناطق دیگری از این نظیر تپۀ گنج دره، چغازنبیل و … نیز به دست آمده اند.

* به نظر باستان شناسان، مهم ترین بنای دورۀ باستان که در آن ستونهای چوبی به کار رفته است، تالارهای ستوندار مربوط به تپۀ حسنلو (در استان آذربایجان غربی) است، که از بهترین و پیشرفته ترین بناهای ستوندار ایرانی به شمار می رود و قدمت آن به سدۀ نهم پیش از میلاد می رسد.

* این تالارهای ستوندار که برای اولین بار به دست معماران تمدن «مانا» (مانایی) ساخته شدند، بهترین الگو و سرمشق برای تالارهای ستون دار دورۀ مادها یعنی گودین و نوشی جان بوده اند. و اگرچه تالارهای ستوندار در معماری اورارتوها نیز رایج بوده، اما با احتمال بیشتر، آپاداناهای گودین و نوشیجان با تأثیر از تالارهای ستون دار تمدن حسنلو ساخته شده اند. ادامۀ به کارگیری ستون را بعد از این دو منطقۀ باستانی دورۀ ماد، در گور دخمه های مادی مانند فخریگا، کوروکیچ و قیزقاپان نیز می توان مشاهده کرد.

*بی تردید همانند دیگر رشته های هنری، تالارهای ستون دار مادی نیز در معماری هخامنشی تأثیر داشته اند و هخامنشی ها تالارهای ستون دار یا آپاداناهای خود را با تأثیر از معماری مادی و با ویژگی خاص در بناهای پاسارگاد، شوش و به ویژه تخت جمشید بنا کرده اند.

* به کار بردن مواد گچی و استفاده از آن تزیینات و پیکره سازی، از ایالات شرقی ایران و در زمان پارتیها آغاز شد و پس از جانشینی گل پخته، از کوه خواجه تا اوروک و آشور در بین النهرین انتشار یافت. همانگونه که گفته شد، پارتیها به روش کنده کاری روی گچ کار می کردند ولی ساسانیان شیوۀ قالب گیری را به کار می بردند.

* نشان دانشگاه تهران دارای نقش بال است. این نقش ریشه در تمدنهای پیش از اسلام ایران- ساسانی و بسیار پیش تر از آن تمدن هخامنشی- دارد.

* مقایسۀ نقش برجسته های دورۀ هخامنشی، نشان دهندۀ میزان بالای تأثیر هنر و تمدن روم، بر هنرهای دورۀ ساسانیان است. زیرا در دورۀ یاد شده، به دلیل ارتباط و تماس بیشتر با رومی ها، راه نفوذ و تأثیر فرهنگی روم بر ایران هموارتر شد.

* آمیزش هنر ایرانی و رومی را در معماری کاخ بیشاپور (نزدیک کازرون)، طاق کسری (کاخ تیسفون در عراق)، عمارت خسرو(در قصر شیرین کرمانشاه) و تزیینات داخلی آنها به خوبی می توان مشاهده کرد.

* مقایسۀ نقش برجسته های دورۀ ساسانیان است. زیرا در دورۀ ساسانیان است. زیرا در دورۀ ساسانیان است. زیرا در دورۀ یاد شده، به دلیل ارتباط و تماس بیشتر با رومی ها، راه نفوذ و تأثیر فرهنگی روم بر ایران هموارتر شد.

* آمیزش هنر ایرانی و رومی را در معماری کاخ بیشاپور (نزدیک کازرون)، طاق کسری (کاخ تیسفون در عراق)، عمارت خسرو (در قصر شیرین کرمانشاه) و تزیینات داخلی آنها به خوبی می توان مشاهده کرد.

* تا پیش از داریوش هخامنشی، وضعیت معاملات چه در داخل و چه در خارج از کشور معلوم نیست. امّا آنچه معلوم است، این است که سیستم داد و ستدی بوده است، نه پولی. داریوش برای این که خود را با سیستم معاملاتی بین المللی هماهنگ کند، اقدام به ضرب سکۀ طلا کرد، که به آن «وریک» یا «دریک» گفته می شد. از این سکه مردم عادی و حتی ساتراپ ها هم نمی توانستند استفاده کنند. بلکه تنها دولت برای معاملات از آن استفاده می کرد.

* سکه های دورۀ ساسانی از طلا، نقره، مس و مفرغ ساخته می شد. سکه های طلای این دوره در زمان شاپور اول، تحت تأثیر سکه های طلای رومی ساخته می شد. سکۀ نقرۀ ساسانی، «درخم» (درهم) بود. امّا از این واژه استفاده نمی شد و به سکه های نقره« (کِرشه) یا «زوز» می گفتند، که به صورت ورقۀ گرد و نازکی بودند و نزدیک به یک مثقال وزن داشتند. در زمان ساسانیان مانند زمان اشکانیان، پایۀ پول نقره بود.

* در کل، کاربرد سنگ با اقلیم ایران هماهنگی نداشته و این خود یکی از دلایل عدم استفاده از سنگ در معماری دوره های مختلف این سرزمین بوده است.

* از سالها پیش سه اثر معماری و سهرسازی ایران به نامهای چغازنبیل، تخت جمشید و میدان نقش جهان و بناهای اطراف آن، در فهرست میراث جهانی ثبت شدند. مناطق مهم و باستانی تخت سلیمان (شهر باستانی شیز در نزدیکی تکاب) و بیستون کرمانشاه نیز به ترتیب در سالهای 1381 و 1385 شمسی، در فهرست میراث جهانی به ثبت رسیدند.

* در زمان هخامنشیان آتش مقدس در فضای آزاد و بر روی سکوهای بلند قرار داشت و در چنین فضایی بود که به نیایش آن می پرداختند. از این رو می بینیم که آتشگاه ها (آتشکده ها) در دورۀ هخامنشی، بر بلندی ها قرار دارند.

* امّا در زمان ساسانیان و به ویژه پس از تدوین و تنظیم شریعت مذهب زردشت در سدۀ چهارم میلادی، چون برابر اصول دین یاد شده نور آفتاب نباید به آتش بتابد، شعلۀ مقدس در زیر بنایی قرار داده شد، که در جهات چهارگانۀ مغرب، مشرق، شمال و جنوب چهار در وجود داشت، تا نیایش کنندگان در هر موقعیتی نظاره گر آتش مقدس باشند. این بناهای ابداع شده در دورۀ ساسانی، به چهارطاقی مشهورند.

* از جملۀ آتشکده های دورۀ هخامنشی، آتشگاه «کعبۀ زردشت» در نقش رستم و از آتشگاههای دورۀ ساسانی می توان به آتشکده های نیاسر در کاشان، ایزد خواست (یزد خواست) در استان فارس، آذرگشسب در تخت سلیمان (تکاب آذربایجان) و … اشاره کرد.

* مهمترین آتشکده های دورۀ ساسانی عبارت بوده اند از:

1- آتشکدۀ آذر گشسب در آذربایجان (آتش ارتشتاران)

2-آتشکدۀ آذر فرنبغ در فارس (آتش موبدان)

3- آتشکدۀ آذر بُرزین مهر در خراسان(آتش کشاورزان)

* از میان این سه آتش یا آتشکده، آذرگشسب که در تخت سلیمان آذربایجان قرار دارد، از همه مهمتر و مربوط به شاهان و لشگریان ساسانی بوده است و شاهان ساسانی بنا به اعتقادات آن روزگار، از محل حکومتشان که در تیسفون قرار داشت، پای پیاده به زیارت این مکان مقدس می آمدند.

* ایرانیان دورۀ ساسانی دارای سه نوع آتش آیینی بوده اند، که عبارتند از : 1- آتش بهرام 2-آتش آدُران 3-آتش دادگاه

از میان این سه آتش آیینی «آتش بهرام» مهمتر و مقدس تر بوده و در حکم شاه پیروزمند آتش ها به شمار می رفته است.

* برابر اعتقادات دورۀ هخامنشی یک آتش همیشه روشن و دایمی در یک ساختمان در بسته وجود داشت، که از آن برای روشن کردن آتشدانها استفاده می شد. به این بناها «آتشگاه» یا «آتشکده» گفته می شد و تنها روحانیان می توانستند وارد آن شوند به بیان دیگر، آتشگاه یا آتشکده محل نگهداری آتش مقدس و مکان تشریفات مذهبی عمومی و نیایش بوده است و همانگونه گفته شد، در فضای آزاد و بر بلندی قرار داشت.

* آتشدانها جایگاهی برای روشن کردن و برافروختن آتش مقدس بوده و اغلب در نزدیکی آتشکده ها قرار داشته اند. این آتشدانها با استفاده از آتشی که از آتشگاه آورده می شد، روشن می شدند.

* بنای بسیاری از آتشدانها، به صورت چهار گوشی (مکعبی) است که بخش پایینی آنها پهن تر از بخش بالایی می باشد. از آن جمله می توان به آتشدانهای موجود در پاسارگاد و نقش رستم اشاره کرد، که مربوط به دوران هخامنشیان می باشد.

* به طور کلی می توان گفت آتشدانها، فرعی از آتشکده ها بودند و در معرض دید همه قرار داشتند و مخصوص پرستش همگان بودند. امّا آتشکده ها که محل نگهداری آتش مقدس بودند، تنها در دسترس موبدان قرار داشتند.

* در محلی موسوم به «قلعه بان» نزدیک دهکدۀ لار در کنار کوه دماوند، آتشدانی در سنگ تراشیده شده، که به آتشدان شهر پاسارگاد شبیه است.

* تقویم هجری شمسی و تعیین لحظۀ دقیق حلول سال نو به دست «عمرخیام نیشابوری» و در زمان ملک شاه سلجوقی تهیه شد. تقویم خورشیدی و تعیین لحظۀ تحویل سال نو، قرنها پیش و در زمان ساسانیان ابداع شده بود.

* رسم دادن سکه به عنوان عیدی، از زمان ساسانیان و دورۀ حکومت هرمز دوم در سال 304 میلادی آغاز شد.

* اعتقاد به نحس بودن عدد 13 در میان ایرانیان، با تأثیر از نوع تفکر و فرهنگ مردم یونان باستان بوده و همرا با ورود اسکندر به ایران وارد شده است.

* شهر ری در دورۀ باستان «رگا» نامیده می شد. در زمان سلوکیان به این شهر «اروپوس» می گفتند.

* حجاری در ایران بیشتر جنبۀ مذهبی یا ضبط ماجراهای تاریخی را داشته است.

* نخستین کسی که روی سنگ نوشتۀ بیستون به بررسی و مطالعه پرداخت، یک افسر جوان انگلیسی به نام سرگرد راولین سون بود. او که چند سال در ایران (کرمانشاه) زندگی و کار می کرد، در طی سالهای دهۀ 1830 و سپس دهۀ 1840 به مدت چند سال، بی آنکه از کشفیات جدید اروپایی ها در مورد خطوط میخی اطلاعی داشته باشد و تنها بر اساس علاقه و کنجکاوی خود، روی سنگ نوشته و سنگ نگارۀ بیستون مطالعه و بررسی کرد و در این راه متحمل زحمات زیادی شد.

* راولین سون عاقبت توانست علامات خط میخی پارسی باستان در این سنگ نوشته را که حالت الفبایی دارد، کشف کند. جملۀ سادۀ یادگاری او در چند سانتی متری پایین کتیبۀ بیستون به این صورت است:

«H. Rawlinson.  1844»

* مورخان کوروش را بنیان گذار پست در ایران دانسته اند. زیرا گفته می شود که به فرمان او میان پاسارگاد (پایتخت کوروش) و دریای اژه ، 111 چاپارخانه (ایستگاه اسبی) دایر شد و رابطۀ منظم و پیوسته بین پایتخت ایران و متصرفات آن وجود داشته باشد.

* فاصلۀ ایستگاهها به اندازه ای بود، که یک اسب بتواند در طول یک روز طی کند و گویا در حدود 22 کیلومتر بوده است. در این چاپارخانه ها، همواره اسبهای تازه نفس و یک پیک آماده برای حرکت و ادامۀ بقیۀ مأموریت وجود داشته است.

* هرودوت مورخ مشهور یونانی در تاریخ خود از پست هخامنشی صحبت کرده و آن را ستوده است: «نه برف، نه باران، نا گرما و نه تاریکی شب، چاپارهای تندرو ایرانی را از انجام مأموریتی که به آنها محول شده است، باز نمی دارد». داریوش هخامنشی نیز به نوبۀخود پست ایران را بهبود بخشیده و به آن سرعت بیشتری داده است.

* گفته شده است که پیکهای هخامنشی راهی را که کاروانیان در 90 روز طی می کردند، در یک هفته می پیموده اند. همین امر ستایش مورخان و محققانی مانند گزنفون و هرودوت و… را برانگیخته است.

* طولانی ترین جادۀ ساخته شده در ایران دورۀ داریوش، 2683 کیلومتر طول و جادۀ «شاهی» نام داشت که از شوش شروع می شد و به شهرهای ساردو افسُس در یونان می پیوست. این راه طولانی همانگونه که گفته شد، توسط پیکهای تازه نفس هخامنشی در مدت یک هفته طی می شد. و دارای 111 ایستگاه بود. در طول این مسیر، برجهای پیام رسانی فراوانی نیز وجود داشت، که در صورت لزوم از طریق روشن کردن آتش و دادن علامت، پیامها سریع تر و در عین حال مطمئن تر مخابره و منتقل شود.

* ظروف ساخته شده از طلا، از مناطق شمال ایران (مارلیک) و شمال غربی ایران (حسنلو) کشف گردیده و این امر نشان دهندۀ آن است که استفاده از این فلز گرانبها تنها در ساخت ظروف، بیشتر در این مناطق رواج داشته است.

* بهترین نمونه های تزیین روی ظروف فلزی در دورۀ باستان ایران را می توان روی ظرفهای زرّین و سیمین مارلیک و حسنلو مشاهده کرد.

* آخرین یافته های باستان شناسی در زمینۀ بنیان خط در ایران، مربوط به کشف لوحهای خطی در کوه خواجه و شهر سوختۀ سیستان در سال 1992 میلادی است. رسانه های ایران به نقل از باستان شناسان، قدمت این لوحهای گلی را دو هزار سال پیش تر از حدسیات پیشین و مربوط به حدود 5 هزار سال قبل از میلاد دانسته اند. (روزنامۀ کیهان، 18/7/71 ).

* استفادۀ وسیع از آهن در سدۀ 9 پیش از میلاد در فلات ایران، سبب پیدایش تغییرات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی چشمگیری شد. تغییرات حاصل شده از این پدیده را می توان در ساختمانهای عمومی و معابد و اشیای متنوع به دست آمده از مناطق باستانی حسنلو (در جنوب دریاچۀ ارومیه)، مارلیک (در استان گیلان) و سگزآباد (در دشت قزوین) مشاهده کرد، که نشان دهندۀ تمرکز اقتصادی و سیاسی در این مناطق می باشد. چنانچه اشیای به دست آمده از قبرستان مارلیک، نشان دهندۀ ثروت جامعه و طبقاتی شدن آن بر اساس اشیای متنوع مربوط به آن دوره است.

* ایرانیان باستان برای ضبط دقیق سروده های دینی خود و نشان دادن جزئیات صداها، خطی اختراع کردند که به نام «دین دبیره» به ما رسیده است. این نوع خط که هر حرف آن نمایندۀ یک صدای خاص است، «خط حرفی» یا «خط الفبایی» نیز نامیده شده است.

* تاریخ اختراع خط دین دبیره را در حدود دو هزار سال پیش از میلاد تعیین کرده اند.الفبای دین دبیره که برای کتابت اوستا به کار رفته، شامل 44 علامت است و از راست به چپ نوشته می شده است. به اعتقاد دانشمندان زبان شناس، دین دبیره از کامل ترین الفباهایی است که تاکنون بشر اختراع کرده است.

* پیدایش مُهر در هزارۀ چهارم پیش از میلاد در فلات ایران، سبب ورود انسان به مرحلۀ جدیدی از مناسبات تجاری و معاملات شد. مُهر در امور تجاری و اقتصادی و مالی، تسهیلات فراوانی ایجاد کرد. جنس مهرها از گل پخته، سنگ گچ، سنگ آهن، سنگ مرمر و سنگهای دیگر بوده، که روی آنها منقوش می شده است.

* بر مُهرهای هزارۀ چهارم پیش از میلاد، بیشتر نقش هایی از خطوط هندسی و حیوانات به چشم می خورد.

* مُهرهای باستانی را از نظر شکل به سه دسته و به صورت زیر تقسیم بندی می کنند:

1-مهرهای گنبد شکل، که بیشتر از سنگ و گاهی از مس ساخته می شدند.

2-مهرهای مخروطی، که ابتدایی ترین نوع مهر بودند و سطح قاعدۀ آنها منقوش بود. جنس این مهرهای ابتدایی از گل رس بوده و در حدود 3500 پیش از میلاد کاربرد داشته اند.

3-مهرهای لوله ای یا استوانهای (سیلندری)، که جنس آنها اغلب از سنگ معمولی یا عقیق و مرمر و سنگهای قیمتی بوده و در دورۀ هخامنشی از آنها استفاده می شده است.

* به اعتقاد بعضی، این مهرهای استوانهای دورۀ هخامنشیان که به آنها «لول» گفته می شد، ابتدایی ترین شکل چاپ بوده اند. این مُهرهای غلتکی را روی موم مذاب که بر روی فرمانهای سلطنتی قرار داده می شد، فشار می دادند. مهرهای استوانه ای به دست آمده از سیلک کاشان و شوش نیز دارای نقش های زیبا و اطلاعات خاصی از دورۀ خود هستند.

* از میان چند هزار لوح گلی به دست آمده از تخت جمشید، 580 لوح دارای علامت مهر است، که 86 مهر دارای نوشته نیز هستند. این لوحهای گلی در سال 1312 شمسی از یک زیرزمین در کاخ آپادانا پیدا شدند.

* «لول» به استوانه های بسیار کوچکی از سنگ یا سفال گفته می شود، که روی آن نوشته هایی کنده شده و وقتی آن را روی لوحۀ گلی می چرخانند، اثر آن به صورت برجسته ظاهر می شود.

* «پیرآمیه» باستان شناس و مورّخ فرانسوی در کتاب خود به نام «تاریخ عیلام» در مورد پیشینۀ مُهر چنین نوشته است:

«در طول تمام دوره های قدیم، عیلامی ها و سومری ها، مهرهای استوانه ای را به کار می برده اند. آنها استوانه های کوچکی را که دارای نوشته بودند، روی لوحهای گلی می گردانیدند، تا اثر آنها بر روی لوحها نقش ببندد.»

* در دورۀ اشکانیان، مهرهای استوانه ای (لول- سیلندر) که در دوره های قبل بسیار مورد استفاده بودند، به کلی منسوخ شدند و به جای آنها مهرهای مخروطی و گنبدی شکل متداول شد. گاهی هنرمندان اشکانی مهرهای قدیم را تغییر می دادند و از آنها مهر اشکانی می ساختند و یا آنها را می شکستند و مهره درست می کردند.

* در «تل اسپید» واقع در 10 کیلومتری غرب فهلیان فارس، آقای هرتسفلد در سال 1924 میلادی ویرانه هایی از ساختمانهای آجری مربوط به دورۀ عیلام را کشف کرد. روی آجرها، نوشته هایی به خط عیلامی و مربوط به فاصلۀ سالهای 1500 تا 1000 پیش از میلاد به چشم می خورد.

* ویرانه های شهر «اندرقاش» یا «اندرکش» و نیز بقایای یک شهر باستانی در گردنۀ معروف«کاروشینکا» هر دو در چند کیلومتری شهر مهاباد، از آثار مربوط به دوران تسلط آشورها بر این منطقه از ایران است.

* در قسمتی از زیگورات چغازنبیل(در کاخی که نقشۀ آن نشان می دهد برای پنج آرامگاه زیر زمینی بوده است) از طاق آجری و ملاط قیر طبیعی و یک روکش سمنت استفاده شده است. گویا به کار بردن قیر طبیعی به جای ملات آهک، ویژۀ تمدن عیلام بوده است و در بین النهرین، تنها در مواردی که باید از نفوذ آب پیشگیری شود، مانند گرمابه ها و راه آبها، این ماده به کار گرفته می شده است.

* اگر عیلامی ها بزرگترین زیگورات جهان را ساخته اند، یکی از کوچکترین مجسمه های باستانی نیز، کار آنهاست، امّا تاریخ ساخت آن بسیار کهن تر از چغازنبیل و هم عصر زیگورات سیلک کاشان است. این مجسمه همان است که پر تیراژترین روزنامه های اسپانیا در سال 2003 به هنگام برگزاری نمایشگاه هفت هزار سال هنر پارسی در آن کشور، آن را ارزشمندترین قطعۀ نمایشگاه تشخیص دادند. تماشاگران برای دیدن این مجسمۀ 6500 ساله که نمادی از الهۀ باروری است، مجبور بودند که آن را از پشت ذره بین بزرگی که نصب شده بود، تماشا کنند. زیرا به دلیل کوچکی مجسمه، بدون ذره بین تشخیص مادر و فرزند ممکن نبود.

* ایران را مهد سفال منقوش نامیده اند. زیرا سفالهای بیشماری که با انواع نقش های جانوری، گیاهی و انسانی تزیین شده و از امکانهای مختلف تاریخی ایران به دست آمده اند، در هیچ جای دیگر جهان یافت نشده اند. بیشترین و شاید زیباترین نقش های هندسی در ایران، مربوط به سفالهای پیش از تاریخ است. (باستان شناسان سفالینه ها را نخستین کتابهای منقوش جهان نامیده اند.)

* صنعت و هنر سفالگری، یکی از دستاوردهای مهم جوامع دورۀ نوسنگی می­باشد. می توان گفت در میان اشیا و آثار باقیمانده از دوران پیش از تاریخ، سفال مهمترین جایگاه را دارد و به سبب عامل تولیدی بودن، صادراتی بودن و کاربردی بودن، بهترین نمونۀ فرهنگی برای شناخت تمدنها و جوامع به شمار می آید.

* در دشت شهریار در فاصلۀ چند کیلومتری جنوب تهران، خرابه های به نام «تخت رستم» وجود دارد، که شامل دو صُفه یا تختگاه می باشد. یکی از آنها در قلۀ یک صخره و دیگری در ثلث ارتفاع همان صخره قرار گرفته است. صفۀ اول مکانی در هوای آزاد بوده، که روی آن آتش قرار می داده اند و روی صفه یا سکوی دوم، مراسم مذهبی صورت می گرفته است. در 12 کیلومتری غرب تخت رستم، «تخت کیکاووس» قرار دارد.

* در سال 1949 رُمان گیرشمن در «تنگ پبده» غاری مربوط به زمان پیش از تاریخ را کشف کرد. این تنگه در شمال شرقی شهر شوشتر در کوههای بختیاری قرار دارد. در این محل سه طبقۀ مشخص وجود دارد که از آنها اشیاء متعددی از سنگ، استخوان و قطعات فراوان سفال به دست آمده است. غار تنگ پبده را مربوط به زمان نئولیتیک (سنگ جدید) می دانند و تمدن آن را همزمان با تمدن طبقۀ اول سیلک برآورد کرده اند.

* در رستم قلعۀ نزدیک شهر ساری، قاچاقچیان در ضمن کاوش های خود، یک مجموعۀ ظروف برنزی به دست آوردند، که بعدها وارد موزۀ ایران باستان شد. به جز این ظروف برنزی، کوزه های گلی خاکستری و ظروفی از سنگ مرمر نیز از این محل به دست آمد.

* شباهت فوق العادۀ این اشیا با آثار کشف شده از تپه حصار دامغان، نشان می دهد که تمدن سوم تپۀ حصار تاپشت دامنه های کوه البرز نیز ادامه داشته است.

* در جنوب کرمانشاه، در محلی به نام «سکاوند» یا «ده نو» یک «استودان» یا حفره ای که در سنگ کوه تراشیده اند، تا استخوانهای مردگان را درآن قرار دهند، دیده می شود.

*استودانهای دیگر هم در چندین نقطۀ ایران به چشم می خورد ولی استودان سکاوند از دیگر آثار مشابه خود به این سبب متمایز است، که در بالای آن نقش برجسته ای وجود دارد.

این نقش، موبدی را با لباس ایرانی، در حالی که در حالی که در مقابل دو آتشدان ایستاده است، نشان می دهد. به اعتقاد پرفسور هرتسفلد این استودان متعلق به سال 521 پیش از میلاد و مربوط به «گوماتای مغ» می باشد.

* کنگاور «ایذیدور» از اهالی «خاراکس» (سدۀ اول پیش از میلاد) در کتاب تاریخ اشکانیان آن را «کنکوبار» نامیده، دارای آثاری از زمان سلوکیان است، که در حدود 200 سال پیش از میلاد ساخته شد. از معبدی که برای الهه آناهیتا در این محل بنا گشته، بیش از چند ستون باقی نمانده، و از سنگهای آن برای ساختمان خانه های شهری استفاده شده است. ساقۀ این ستونها، صاف بوده و سرستون آنها از نوع «دوری» (دوریک) می باشد، که روی آن یک «بالش کُرنتی» قرار داده اند.

* تفاوت بین شکل تاجهای شاهان ساسانی، موجب شناسایی آن شاهان می شود. این تاجها دارای علایمی هستند، که نمادی از خدایان می باشند و برای نشان دادن رابطۀ نزدیک میان خدا و شاه مورد استفاده قرار گرفته اند. همان گونه که گفته شد، سکه های دورۀ ساسانی نیز عامل مهم دیگر شناسایی شاهان آن دوره هستند.

* نقش بال در زمان ساسانیان و به ویژه روی تاجهای شاهان آن دوره، نمادی از «ورثرغنه» خدای جنگ و پیروزی بوده است. در اواخر دورۀ ساسانی، یک علامت اهمیت روز افزون یافت و آن نقش «هلال ماه » بود، که با «ماه» خدای ماه ارتباط داشت. نقش یک ستاره نیز اغلب به همراه هلال ماه و گاهی در ترکیب های دیگری نیز ظاهر می گردد. و احتمال داردمفهوم این نقش، متغیر بوده است.

* طی سالهای گذشته، شش جسد نسبتاً سالم مربوط به دورۀ باستان ایران و به گفتۀ بسیاری دورۀ ساسانیان، در یک معدن نمک نزدیک زنجان پیدا شده است. جسد این افراد که به مردان نمکی شهرت یافته اند، تاکنون بارها مورد مطالعه و بررسی باستان شناسان ایرانی و خارجی قرار گرفته است، تا اطلاعات بیشتری نسبت به نوع پوشش، زندگی و تغذیه مردم آن دوره به دست آید، آخرین همایش و بررسیها در این زمینه، در اوایل آبان سال 1386 صورت گرفت.

* سه کنج از کشفیات مهمی بود که معماری ایران به خاطر آن اعتبار پیدا کرد. گنبد مدتها پیش ساخته شده بود و کلبه های گنبدداری در نقش برجسته های «قصر سنا خریب» در نینوا مشاهده شده است. امّا استفاده از آن، بسیار محدود بود. تا این که راهی پیدا شد و توانستند گنبد را روی اتاق چهارگوشی قرار دادند.

* در یک ساختمان پیچیده، چند اتاق که تشکیل یک قصر را بدهند، نمی توانند شکل استوانه داشته باشند. برای حل این مسئله دو راه وجود دارد: سه کُنج، طاسچه. سه کنج توسط ایرانیان کشف شد و منجر به تکامل ساختمان گنبد گردید.

*ویژگی دیگری که در معماری ساسانی وجود دارد، امّا نه در معماری هخامنشی و نه در معماری آشوری و بابلی به چشم نمی خورد، «نقشۀ محوری» است. آخرین بنای عظیم دورۀ ساسانی، یعنی «قصر شیرین»، تمام خصوصیات بالا را دارد. یعنی دارای طاق، گنبد روی سه کنج و نقشۀ محوری می باشد.

* سنگ نوشته یا کتیبه های مشهور «تاش تپه» و «کیله شین» هر دو در استان آذربایجن غربی، جنوب غربی دریاچۀ ارومیه و نزدیکی شهر اشنویه قرار دارند. چنانکه پیش تر گفته شد، تپۀ «دین خواه» نیز در همین منطقه واقع و دارای آثار مربوط به دورانهای مفرغ و آهن است.

* در «کیله شین» در جنوب غربی اشنویه بر سر راه رو انداز یک سنگ یادگار با ارتفاع 70/1 متر وجود دارد، که کتیبه ای به دو زبان روی آن کنده شده و مربوط به سدۀ هشتم پیش از میلاد است. در قسمت شرق این سنگ، متن اورارتویی نوشته شده، که مربوط به یک پادشاه اورارتو به نام «ایسپونیا» می باشد و در طرف مغرب سنگ، همان متن، به زبان آشوری آمده است. این سنگ را آقای «شولتز» پیدا کرد ولی سرگرد راولین سون انگلیسی اولین گزارش مربوط به آن را منتشر نمود. بهترین ترجمۀ آن نیز توسط آقای مینورسکی انجام گرفت.

* طبق بررسیهای صورت گرفته توسط دانشمندان و باستان شناسان ایرانی، خط میخی پارسی باستان که دارای 37 علامت است، به عنوان خط ملی ایران باستان، در زمان داریوش بزرگ ابداع شد. داریوش هنگامی که دستور ساخت سنگ نوشته و سنگ نگارۀ بیستون را صادر کرد و کتیبۀ مورد نظر با خطهای میخی عیلامی و بابلی نوشته شد، دستور داد تا هنرمندان ایرانی، اقدام به طراحی و تهیۀ خط جدیدی بکنند.

* پس از پیدایش و ابداع خط میخی پارسی، از این خط، به عنوان خط سوم، در کتیبۀ بیستون، آنهم پس از اتمام کارها و نوشته های قبل و نیز به عنوان ترجمه ای از دو خط پیشین، استفاده شد و چنانچه از بررسی کتیبه معلوم می شود، خطوط مربوط به میخی پارسی، در محل پایین تر از خطهای میخی عیلامی و بابلی نوشته شده و به سبب کمبود جا تا نزدیک سرِ اسیران ادامه یافته است.

همانگونه که گفته شد کتیبۀ بیستون با الهام از کتیبۀ آنو بانی نی در سر پل ذهاب کرمانشاه، که مربوط به زمان لولوبی هاست، به دستور داریوش بزرگ ساخته شد.

* اشیای مفرغی لرستان را که مربوط به فاصلۀ زمانی بین سده های دوازدهم تا هشتم پیش از میلاد هستند، باید از مهم ترین جلوه های هنر ایران در دورۀ باستان به شمار آورد.

* در واقع بسیاری از اشیاء برنزی که تحت نام «برنز لرستان» از آنها نام برده می شود و در لرستان پیدا شده است، مربوط به نواحی خوزستان، کردستان، آذربایجان، طالش و قفقاز می باشد. به علاوه این اشیاء ممکن است مربوط به دوران های مختلفی باشند.

* بیشتر برنزهایی که از نوع برنز لرستان است، (مانند بت ها، بزهای کوهی و تبرهایی که دسته هایشان با برآمدگی هایی مانند میخ تزیین شده و خنجرهایی که دسته هایشان با چوب یا استخوان آراسته گشته یا به نیمدایره منتهی شده اند و دهنۀ اسب، ظروف نوک دار و دسته دار) بین 1200 تا1000 پیش از میلاد را شامل می شوند. بعضی از آنها مانند قلابهای کمر و جامهای استوانه ای شکل برنزی، متعلق به حدود 1000 تا750 سال پیش از میلاد هستند.این مفرغها مربوط به سوارکاران جنگجو بوده و دارای دو سبک مشخص می باشند، که گاهی آن دو سبک به خوبی به هم آمیخته هستند.

* سبکهای دوگانۀ به کار رفته در مفرغهای لرستان عبارتند از : 1- سبک طبیعی سازی 2- سبک مصنوعی سازی. موضوع برنزهای لرستان بیشتر از حیوانات گرفته شده  و گاهی این حیوانات چنان طبیعی ساخته شده اند، که به طور کامل به موضوع اصلی شباهت دارند. گاهی نیز آنها را از شکل طبیعی خارج کرده و به صورت موجودی مصنوعی، تخیلی و تزیینی درآورده اند.

* شیول ساخت مفرغهای لرستان به دو صورت زیر بوده است:

1-ریخته گری    2- چکش کاری

به نظر محقّقان، هنرمندان تمدن لرستان، در ساخت و تهیۀ آثار مفرغین، به ویژه اشیایی که مرغوب و با کیفیت و دارای تزیینات بودند، از روش ریختگی استفاده می کردند. به این صورت که برای طرح اصلی و اولیۀ مفرغها یک نمونۀ اولیه با موم تهیه می کردند و گرد آن را با گل می پوشاندند و سپس مفرغ مذاب را درون این قالب گلین می ریختند تا مومها ذوب شود و مفرغ جایگزین آن گردد. این هنرمندان برای ساخت آثار معمولی که از کیفیت و تزیین کمتری برخوردار بودند، روش چکش کاری را به کار می بردند.

* یکی از گیراترین و مهم ترین گروههای مفرغ لرستان، قطعات مربوط به تزیین صورت اسب است. این آثار که توسط کشاورزانی که آنها را از زیر خاک در آورده اند، «زیرسری» نامیده می شوند، اغلب شامل یک جفت جانور یا هیولا می باشند، که با یک میلۀ محکم مفرغی به یکدیگر وصل شده اند.

*لرستان که منطقه ای کوهستانی در شرق درۀ بین النهرین است و در زمان های مختلف اقوامی چون کاسیان، مادها و دیگر قبایل نیمه چادر نشین در آن سکونت داشتند، زادگاه یک صنعت رونق یابندۀ مفرغ گری بود، که در سده های هشتم و هفتم پیش از میلاد به عالی ترین مرحلۀ خود رسید. صنعتگران این سرزمین، انواع اشیای قابل حمل مانند جام، کاسه، سلاح، دهنۀ اسب و دیگر اشیای زینتی شخصی می ساختند، که آنها را بر روی هم «ابزارهای چادرنشینان» نامیده اند.

* هنر ایرانیان پیش از تسخیر خاور نزدیک به دست آنها، بیشتر شامل اشیایی با مقیاس کوچک بود، که بر روی هم «ابزارهای چادرنشینان» نامیده می شدند. هنر پر شکوه ساختمانی ایرانیان، به طور ناگهانی و زمانی پا به عرصۀ هستی نهاد، که آنها خود را صاحبان و فرمانروایان خاور نزدیک و وارث غنی فرهنگ آن یافتند.

* ایرانیان برای ستایش ازدستاوردهای نظامی و سیاسی خویش و جاودانه کردن آنها، نه تنها ویژگیها و سجایایی از فرهنگهای بیگانه و مغلوب را که در نظرشان به این کار کمک می کرد، اقتباس کردند، بلکه از سرزمین های مغلوب صنعتگرانی را به همراه خود آوردند که بتوانند این طرحهای بلند پروازانۀ خود را تحقق بخشند. از جمله در یک کتیبۀ ساختمانی که از شوش به دست آمده و مربوط به بنای کاخ آپادانای شوش می باشد، از ایونیان، مادها، مصریان و بابلیان در جمع کارگرانی که کاخ را ساختند و آراستند، نام برده شده است.

* پرفسور «آرتور اپهام پوپ» در شهریور سال 1348 شمسی در ایران درگذشت و بنا به وصیتش، در اصفهان به خاک سپرده شد. او مدت 50 سال با هنر ایران سرو کار داشت. کتاب 16 جلدی او به نام «بررسی هنر ایران» جامع ترین مرجع موجود در زمینۀ هنر ایران به شمار می رود. 

درباره ی admin

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *