خانه / آداب و رسوم ازدواج و زناشویی دوران باستان / توضیحاتی درباره انواع نکاح و ازدواج غیر شرعی در زمان جاهلیت عرب و قبل از اسلام

توضیحاتی درباره انواع نکاح و ازدواج غیر شرعی در زمان جاهلیت عرب و قبل از اسلام

در این پست از سایت antique-book-treasure.ir توضیحاتی درباره انواع نکاح و ازدواج غیر شرعی در زمان جاهلیت عریب و قبل از اسلام را برای شما عزیزان قرار دادیم . در دوران جاهلیت یعنی قبل از ورود اسلام انواع ازدواج و نکاح شرعی و غیر شرعی در بین اعراب مرسوم بود در این مطلب قصد داریم شما را با آیین و آداب و رسوم نو شرایط نکاح زنان و مردان در دوران جاهلیت عرب و پیش از اسلام اشنا خواهیم کرد …

توضیحاتی درباره انواع نکاح و ازدواج غیر شرعی در زمان جاهلیت عرب و قبل از اسلام
توضیحاتی درباره انواع نکاح و ازدواج غیر شرعی در زمان جاهلیت عرب و قبل از اسلام

توضیحاتی درباره انواع نکاح و ازدواج غیر شرعی در زمان جاهلیت عریب و قبل از اسلام,نکاح و ازدواج پیش از ورود اسلام به ایران,آیین ازدواج در دوزان جاهلیت عرب,آعراب چگونه ازدواج میکردند,آداب و رسوم ازدواج و نکاح در زمان جاهلیت عرب,ازدواج و نکاح قبل از ورود اسلام به عرب,نکاح زنان و مردان در زمان عرب,ازدواج شرعی و غیر شرعی پیش از ورود اسلام به ایران,ازدواج اعراب قبل از اسلام

توضیحاتی درباره انواع نکاح و ازدواج غیر شرعی در زمان جاهلیت عرب و قبل از اسلام

انواع ازدواج در زمان جاهلیت پیش از اسلام

در زمان جاهلیت عرب پیش از اسلام ،چندین نوع ازدواج در میان مردم عرب مرسوم بوده که البته تنها یک نوع از این انواع ازدواج هاصحیح و شرعی بوده و در بقیه موارد متاسفانه ازدواج هایی صوت گزفته که شایسته نبوده و نسل هایی از این نکاح های غیر شایسته در جامعه آن زمان پدیدار شد که بعد ها در طول تاریخ منشأ بسیاری از دشمنی ها با اهل بیت پیامبر اکرم (ص) گردید

ما در این مبحث به خاطر آشنایی بهتر شما عزیزان باوضعیت آن زمان جامعه جاهلیت و کار عظیمی که پیامبر اکرم (ص)درآن روزگارانجام دادند و ائمه (ع) هم راه ایشان را ادامه دادند و از طرف دیگر آشنایی با تاریخ پیش از اسلام به عنوان یک مسلمان ، لازم دانستیم که به طور ضمنی و کلی اشاره ای به این نوع ازدواج ها داشته باشیم تا بفهمیم که اسلام واقعا چه کار عظیمی انجام داده است و چرا ازدواج شرعی را فقط به 2 نوع ازدواج منحصر کرده است ؟! مگر قبل از آن چه بوده و چه نسل هایی از این ازدواج ها پدید آمده اند

انواع نکاح در آن زمان به شرح زیر بوده است که برای هر نوع از این ازدواج ها نمونه های بسیاری در تاریخ ذکر شده است :

   1 ــ نکاح صحیح :  این نوع ازدواج در میان بازماندگان حضرت اسماعیل (ع) واجداد پیامبر گرامی اسلام (ص )رایج بود

و تنها ازدواج صحیح آن زمان بوده است . این نوع نکاح ، همانند ازدواج های شرعی امروزی بود که مردی پیش پدر دخترمی رفت و از وی خواستگاری می کرد وپدر دختر هم او را به عقد آن مرد در می آورد و خطبه عقد خوانده می شدو ازدواج صورت می گرفت .

 2 ــ نکاح استبضاع :

نکاح استبضاع یعنی  مردی برای اصلاح نسل خویش ،همسرش را در اختیار بیگانگان ، مثلا بزرگ قبیله قرار دهد .

 3 ــ نکاح جمعی :

در این نوع ، یک گروه مشخص چند نفری از مردان با یک زن ارتباط داشتند و اگر آن زن صاحب فرزندی می شد ،

همه آن مردها را جمع می کرد و می گفت که این فرزند شبیه فلان کس  است ، پس فرزند اوست و آن مرد را به عنوان پدر آن بچه محسوب می کردند

 4 ــ   ازدواج پرچمداران ( صواحب الرّایات)

زنانی در آن زمان در مکه زندگی می کردند  که بر سردر خانه هایشان « پرچم » نصب می کردند و این کار انها  این مفهوم را داشت که هر مردی می تواند با این ها ازدواج کند و ارتباط برقرار کند

 5 ــ نکاح  شغار:

نکاح شغار به این صورت بود که یک مردی به مرددیگری می گفت که مثلا من خواهرم را به تو می دهم و مهریه اش این باشد که توهم خواهرت را به من بدهی و هیچ صحبت دیگری در میان نبود . این هم نوعی از ازدواج زمان جاهلیت

عرب بود که مهریه  برداشته می شد و فرد هم باید عین همان کار را برای شخص مقابلش انجام می داد .
 6 ــ نکاح  مقت :
این نوع ازدواج یعنی در تملک گرفتن همسر پدر .

این نکاح بسیار مشکل ساز بود و به این صورت بود که اگر مردی از دنیا می رفت که چند همسر داشت ، پسر این پدر به مادر خودش کاری نداشت ،

ولی بقیه همسران پدرش را به ارث می برد و یا مالکیت آنها را به دست می آورد که یا خودش می توانست با آنها ازدواج کند و یا آنها را به ازدواج مردان دیگر در می آورد ؛در صورتی که الان حکم اسلام این است که 3همسر دیگر پدر هم به زید محرم می شوند و حکم مادر را برای آنهادارد

7ـــ نکاح بدل :
در این نوع ازدواج ، متاسفانه ، مرد متاهلی به مردمتاهل دیگری پیشنهاد می داد که زن هایشان را با همدیگر عوض کنند !

دراينجا خالي ازلطف نيست كه اشاره اي هم به جایگاه زن در عصر جاهلیت كنيم :

     
  زنان عرب در دوره‏ى قبل از اسلام، نه تنها از حقوق اوليه انسانى بهره‏اى نداشتند، بلكه از هر حيوانى پست‏تر و زبون‏تر به شمار مى‏رفتند. با زنان و دختران، مانند چهارپايان رفتار مى‏كردند و آنان را به صورت كالا در معرض خريد و فروش قرار مى‏دادند.

زنده به گور كردن دختران در ميان پاره‏اى از اعراب به ويژه طايفه اسد و تميم رواج داشت. اينان، به خاطر حماقت و نادانى، دخترانشان را زنده به گور مى‏كردند.

اين عمل جنون‏آميزشان بدان خاطر بود كه مبادا دخترانشان در جنگ به اسارت دشمن درآيند و موجب ننگ و عارشان گردند و نيز معتقد بودند، اگر دخترانشان با افراد بيگانه ازدواج كنند، سبب ازدياد نفوس‏شان گشته و در نتيجه به روزيشان افزوده خواهد شد و اين، موجب شكست اينان مى‏شود، ولى قرآن كريم علت اصلى كشتن فرزندان را فقر و ندارى و تنگدستى مى‏داند.

«فرزندانتان را از بيم تنگدستى مكشيد. ما به آنان و به شما روزى مى‏رسانيم.»

در اين دو آيه شريفه علت اصلى فرزندكشى بيم ندارى و گرسنگى معرفى شده است.

به هر حال، چه عامل اقتصادى و چه عوامل ديگر، هرچه باشد، سبب شدند كه زنده به گور شدن دختران در ميان اعراب جاهلى به صورت رسم و عادت درآيد و به ديگر قبايل سرايت كند.

قرآن كريم درباره وضع زن در جاهليت و عكس‏العمل مرد نسبت به او چنين مى‏فرمايد: «وقتى به مردى خبر داده مى‏شد كه دخترى پيدا كرده، رنگش از خشم تيره مى‏شد و از روى شرمندگى از انظار مردم پنهان مى‏گشت. سپس يا با نهايت بى‏علاقگى از دختر نوزاد، نگهدارى مى‏كرد و يا كودك بى‏گناه را زير خاك پنهان مى‏نمود.» (4)

نحوه دختركشى در ميان قبايل عرب، متفاوت بود. بعضى نوزاد دختر را سر مى‏بريدند و بعضى ديگر از بالاى كوه پرتاب مى‏كردند و گروهى نيز در آب غرق مى‏كردند.

  جنايات نسبت به زنان و دختران
     
  در ميان بعضى قبايل، رسم چنين بود كه زنان باردار به هنگام وضع حمل به نقطه‏اى دور از خانواده‏هاى خود در صحرا مى‏رفتند و با كمك زنان ديگر به حفر گودال مى‏پرداختند تا اگر نوزاد دختر باشد، كودك بى‏گناه را در ميان گودال دفن نمايند و زحمت پدر در به خاك سپردن فرزند، كم شود.

در نتيجه، با كشتن دختران بى‏گناه از تعداد زنان كاسته مى‏شد و بالاجبار، هر سه يا چهار مرد با يك زن ازدواج مى‏كردند. چنين ازدواجى را «ضمد» مى‏ناميدند. زن، پس از وضع حمل، به ناچار، به شوهران خود مراجعه مى‏كرد و از ميانشان پدرى براى فرزند خويش پيدا مى‏نمود و نوزاد به هر كدامشان كه بيشتر شباهت داشت، تعلق مى‏يافت و او پدرش محسوب مى‏شد.

حال، بايد ديد فرزندانى كه از خون و شير مادرانى كه داراى همسران متعددى بودند، تغذيه مى‏كردند، داراى چه روحيه و خلق و خويى مى‏شدند و در جامعه چه ارزش و قيمتى داشتند؟
در اعراب عصر جاهليت، مادر هيچ‏گونه نقشى در سرنوشت فرزندان خويش نداشت و تنها پدر بود كه از اختيارات نامحدود درباره فرزندان استفاده مى‏كرد. حتى مادر با آن همه عواطف مادرى كه وديعه الهى است، نمى‏توانست از زنده به گور شدن دختران جلوگيرى كند و ناگزير شاهد مرگ جانگداز جگرگوشه‏اش- كه قلب كوچكش مالامال از اميد به زنده ماندن و زيستن بود- مى‏شد.

حجاب:

اطلاع تاریخی ما آنگاه کامل است که بتوانیم درباره همه مللی که قبل از اسلام بوده اند اظهارنظر کنیم. قدر مسلم اینست که قبل از اسلام در میان بعضی ملل حجاب وجود داشته است. تا آنجا که من در کتابهای مربوطه خوانده ام در ایران باستان و در میان قوم یهود و احتمالا در هند حجاب وجود داشته و از آنچه در قانون اسلام آمده سخت تر بوده است. اما در جاهلیت عرب حجاب وجود نداشته است و به وسیله اسلام در عرب پیدا شده است.

تاریخچه حجاب در ایران باستان :

در جلد اول ” تاریخ تمدن ” صفحه 552 راجع به ایرانیان قدیم می گوید: ” در زمان زردشت زنان منزلتی عالی داشتند، با کمال آزادی و با روی گشاده در میان مردم آمد و شد می کردند… “. آنگاه چنین می گوید: ” پس از داریوش مقام زن مخصوصا در طبقه ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند ولی در مورد زنان دیگر، گوشه نشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفته رفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پرده پوشی در میان مسلمانان به شمار می رود.

زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوش دار از خانه بیرون بیایند، و هرگز به آنان اجازه داده نمی شد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر با برادرشان باشد ببینند. در نقشهائی که از ایران باستان بر جای مانده هیچ صورت زن دیده نمی شود و نامی از ایشان به نظر نمی رسد… “.

چنانکه ملاحظه می فرمائید حجاب سخت و شدیدی در ایران باستان حکمفرما بوده، حتی پدران و برادران نسبت به زن شوهردار نامحرم شمرده می شده اند.
به عقیده ویل دورانت مقررات شدیدی که طبق رسوم و آئین کهن مجوسی درباره زن حائض اجرا می شده که در اتاقی محبوس بوده، همه از او در مدت عادت زنانگی دوری می جسته اند و از معاشرت با او پرهیز داشته اند سبب اصلی پیدا شدن حجاب در ایران باستان بوده است. در میان یهودیان نیز چنین مقرراتی درباره زن حائض اجرا می شده است.

ویل دورانت در جلد 10 ” تاریخ تمدن ” صفحه 233 راجع به ایرانیان باستان می گوید: ” داشتن متعه بلامانع بود. این متعه ها مانند معشوقه های یونانی آزاد بودند که در میان مردم ظاهر و در ضیافت مردان حاضر شوند، اما زنان قانونی معمولا در اندرون خانه نگهداری می شدند. این رسم دیرین ایرانی به اسلام منتقل شد “.

تاریخچه حجاب در میان یهود:

ویل دورانت در صفحه 30 جلد 12 ” تاریخ تمدن ” (ترجمه فارسی راجع به قوم یهود و قانون تلمود می نویسد: ” اگر زنی به نقض قانون یهود می پرداخت چنانکه مثلا بی آنکه چیزی بر سر داشت به میان مردم می رفت و یا در شارع عام نخ می رشت یا با هر سنخی از مردان درد دل می کرد یا صدایش آنقدر بلند بود که چون در خانه اش تکلم می نمود همسایگانش می توانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهریه او را طلاق دهد “.

علیهذا حجابی که در قوم یهود معمول بوده است از حجاب اسلامی چنانکه بعدا شرح خواهیم داد بسی سخت تر و مشکلتر بوده است.

تاریخچه حجاب در هند
درهند نیز حجاب سخت و شدیدی حکمفرما بوده است ولی درست روشن نیست که قبل از نفوذاسلام در هند وجود داشته است و یا بعدها پس از نفوذ اسلام در هند رواج یافته است وهندوان غیر مسلمان تحت تأثیر مسلمانان و مخصوصا مسلمانان ایرانی حجاب زن را پذیرفته اند. آنچه مسلم است اینست که حجاب هندی نیز نظیر حجاب ایران باستان سخت و شدید بوده است. از گفتار ویل دورانت در جلد دوم تاریخ تمدن بر می آید که حجاب هندی به وسیله ایرانیان مسلمان در هند رواج یافته است.

نهرو پس از سخنانی که از او نقل کردیم می گوید: ” متأسفانه این رسم ناپسند کم کم یکی از خصوصیات جامعه اسلامی شد و هند نیز وقتی مسلمانان بدینجا آمدند آنرا آموخت “. به عقیده نهرو حجاب هند به واسطه مسلمانان به هند آمده است. ولی اگر تمایل به ریاضت و ترک لذت را یکی از علل پدید آمدن حجاب بدانیم باید قبول کنیم که هند از قدیمترین ایام حجاب را پذیرفته است. زیرا هند از مراکز قدیم ریاضت و پلید شمردن لذات مادی بوده است.

راسل در ” زناشوئی و اخلاق ” صفحه 135 می گوید: ” اخلاق جنسی آنچنان که در جوامع متمدن دیده می شود از دو منبع سرچشمه می گیرد: یکی تمایل به اطمینان پدری، و دیگری اعتقادمرتاضانه به خبیث بودن عشق.

 

اخلاق جنسی در اعصار ماقبل مسیحیت و در ممالک خاور دورتا به امروز فقط از منبع اول منشعب می شود، و استثنای آن هند و ایران است که ظاهراریاضت طلبی در آنجا پدید آمده و در سراسر جهان پراکنده شده است آنچه مسلم است اینست که قبل از اسلام حجاب در جهان وجود داشته است و اسلام مبتکر آن نیست،

 

اما اینکه حدود حجاب اسلامی با حجابی که در ملل باستانی بودیکی است یا نه؟

 

و دیگر اینکه علت و فلسفه ای که از نظر اسلام حجاب را لازم می سازدهمان علت و فلسفه است که در جاهای دیگر جهان منشأ پدید آمدن حجاب شده است یا نه؟مطالبی است که به تفصیل درباره آنها سخن خواهیم گفت.

در کتاب مقدس یهود پوشاندن موی سر، لزوم پرهیز از زنان فریبکار و بیگانه، نهی از لمس و تماس و واژه چادر، نقاب و برقع آمده است. به عنوان نمونه در مورد عروس یهودا می خوانیم: پس رخت بیوکی را از خویشتن بیرون کرده، برقعی به رو کشیده و خود را در چادری پوشید و به دروازه عینایم که در اره تمنه است بنشست.

در(تلمود) اصلی ترین کتاب فقهی که به گفته ویل دورانت اساس تعلیم و تربیت یهود است نیز بر لزوم پوشاندن سر از نامحرمان، لزوم سکوت زن و پرهیز از هرگونه آرایش برای سایر مردها، پرهیز از نگاه زن به مردان بیگانه، اجتناب از نگاه مرد به زنان نامحرم و لزوم پرهیز از هر امر تحریک آمیز تأکید شده است.

مسیحیت نه تنها احکام شریعت یهود در مورد حجاب را تغییر نداد، بلکه قوانین شدید آن را استمرار بخشید و در برخی موارد قدم را فراتر نهاد و با سختگیری بیشتر وجوب حجاب را مطرح ساخت، زیرا در شریعت یهود تشکیل خانواده و ازدواج امری مقدس می شد و طبق نوشته ویل دورانت در سن بیست سالگی اجباری بود، اما از دیدگاه مسیحیت قرون اولیه تجردمقدس شمرده می شد.

بنابراین مسیحیت برای از بین بردن زمینه هر گونه تحریک و تهییج، زنان را به صورت شدیدتری به رعایت کامل پوشش و دوری از هرگونه آرایش و تزیین فرا خواند. برابر متون تاریخی چادر و روبند، برای همگان- حتی برای خاتونهای اشراف- ضروری بود و در اعیاد نیز کسی آن را کنار نمی گذاشت، بلکه با طلا و نقره و پارچه های زربفت آن را تزیین می کردند.

    برده‌داری در ادیان:

برده‌داری یک شکل افراطی نابرابری اجتماعی است که در آن بعضی افراد، در واقع به عنوان دارایی، در تملک دیگران‌اند. برده داری یکی از فرماسیون های است که در جریان تکامل تاریخ، جای کمون اولیه را گرفته است. این نخستین صورت بندی کلاسیک اجتماعی- اقتصادی بر شالوده استثمار فرد از فرد است که در آن طبقات وجود دارد و به جای تساوی بین افراد، مناسبات فرماندهی و فرمانبرداری پدید می‌شود. برده داری، در مرحله تلاشی کمون اولیه و بر شالوده افزایش نابرابری اقتصادی که خود ثمره پیدایش مالکیت فردی بود، شکل گرفت.

تاریخچه
در ایالات متحده آمریکا،آمریکای جنوبی،و هند غربی در قرن هجدهم و نوزدهم، برده‌ها تقریباً فقط به عنوان کارگران مزرعه و خدمت‌کاران خانگی مورد استفاده قرار می‌گرفتند.

 

در آتن قدیم، بردگان ممکن بود مشاغل مختلف داشته باشند.در روم،بسیاری از بردگان باسواد بودند و به عنوان کارگزاران اداری حکومت کار می‌کردند؛بسیاری در زمینه مهارت‌های صنعتی آموزش دیده بودند. در روم،بعضی بردگان به تجارت می‌پرداختند در حالی که بعضی در کشت‌زارها و معادن کار می‌کردند. در آشور،سومر،بابل و مصر، با بردگان با خشونت بسیار رفتار می‌شد.

تجارت برده تا قرن نوزدهم توسط کشورهای اروپایی و ایالات متحده آمریکا انجام می‌گرفت.در حدود یک قرن پیش در آمریکای شمالی و جنوبی به بردگان آزادی داده شد. برده‌داری،امروزه در جهان به طور کامل ریشه‌کن گردیده است.

برده‌داری در ادیان مختلف

برده‌داری در ادیان مختلف و در سالهای گوناگون تاریخ بشر، از برخوردهای متفاوتی در بین شارعان و بنیانگزاران ادیان برخوردار بوده است. بدین روی این عمل را در ادیان مختلف مروری میکنیم:

برده‌داری در دین یهود

در دین یهود برده‌داری جایز شمرده شده است و بردگانی که در تملک بنی‌اسرائیل بودند، به میراث می‌رسیدند. عبرانیان می‌توانستند دختر یا پسر خود را به بردگی بفروشند. مجازات کشتن یک برده در نزد یهود کمتر از مجازات قتل یک مرد آزاد بود. اگر مرد یهودی چشم بنده‌ عبرانی‌اش را نابینا می‌کرد، یا دندان بنده‌اش را می‌شکست، می‌بایست او را آزاد می‌نمود.

 

اگر گاوی بنده یا کنیزی را به شاخ می‌زد، سی مثقال نقره به صاحب برده داده می‌شد و گاو را هم سنگسار می‌کردند، در حالی که اگر گاو مرد یا زن آزادی را به شاخ می‌زد، گاو سنگسار شده و صاحب گاو نیز کشته می‌شد. نزد یهود مردی که با کنیز خویش می‌آمیخت، عملش زنا محسوب می‌شد و زن او حق داشت آن کنیز را بفروشد و از خانه خویش دور کند. در بین شخصیت‌های تورات؛ ابراهیم،بوعز،شائول،اسحاق،سلیمان و داوود برده داشتند.

برده‌داری در دین مسیح
دین مسیح شریعت یهود را تأیید کرده و برده‌داری را نیز جایز شمرده است. این دین بردگان را به تسلیم و اطاعت صاحبانشان دستور داده است، و در این حکم فرقی بین صاحبان ملایم و پرخاشگر نیست. در این دین به بردگان دستور داده شده است که در نزد صاحبانشان کمال امانت رابه جای آورند،آنان را شاد سازند و از حاضرجوابی بپرهیزند. همچنین دین مسیح بردگان را به خدمت با اخلاص و فداکاری تشویق کرده و آنان را از ریاکاری بازداشته است. در نامه پولس به قلسیان، به مردم توصیه شده که با بردگانشان رفتار عادلانه داشته باشند.  نزد مسیحیان فرزندی که از یک کنیز برای مرد به دنیا می‌آمد،برده بود

برده‌داری در اسلام

بردگی در اسلام، به هفت شکل مختلف (بنابر نظر مشهور) می‌تواند به وجود بیاید. بسیاری از علمای مسلمان معاصر شش شکل از این هفت شکل را غیر شرعی دانسته و معتقدند که بردگی فقط از طریق اسارت کفار حربی در جهاد شرعی (که در زمان غیبت امام زمان ناممکن است) امکان دارد.

کتاب قرآن در بخش‌های مختلف با تفصیل به موضوع برده‌داری پرداخته و چگونگی نحوه داشتن برده‌های زن و چگونگی برقرار کردن رابطه جنسی با آنان و همچنین آزاد کردن بردگان پرداخته است. اسلام اصل برده‌داری را به رسمیت می‌شناسد. بردگی در اسلام، به هفت شکل مختلف (بنابر نظر مشهور) می‌تواند به وجود بیاید.۱
برده داری با ورود اسلام به ایران وارد شده و در جامعه ایران باستان وجود نداشته است و این از افتخارات فرهنگ ایرانیان باستان محسوب می شود.

تاریخچه
در عربستان پیش از اسلام، بردگان در تملک کامل صاحبانشان قرار داشتند. با ظهور اسلام، محمد پیروانش را به خریدن و آزاد ساختن بردگان تشویق کرد. در مدت کوتاهی از بعثت محمد، بردگانی چون عمار یاسر، بلال حبشی، هلال حبشی، ابوفهیره و کنیزانی چون لبینه، زنیره، نهدیه و ام‌عبیس آزاد گشتند.اسلام تمام افراد را با هم برابر دانست و تنها ملاک برتری را تقوا دانست.

 

قرآن نیز بندگی غیرخدا را ممنوع ساخت  و تمام انسان‌ها را با یک‌دیگر برادر دانست.  اسلام، برده‌داری را ممنوع نکرده، حقوق بردگان نیز با دین اسلام تغییر چندانی نکرد و اقدام چشمگیری که اسلام در احیای حق بردگان انجام داد، ملاطفت با ایشان بود چنانچه رفتار با ملاطفت همراه با انسانیت را به صاحبان بردگان توصیه کرد، در جامعه اسلامی برده به مثابه عضو خانواده تلقی شده‌است، پیامبر اسلام برده‌ای به نام زید بن حارث را به فرزند خواندگی خود برگزید،

 

امامان مذهب شیعه نیز رفتار همراه با مهربانی با غلامان و کنیزان پیشه کرده‌اند و همواره سر یک سفره با ایشان غذا می‌خوردند، ولی اربابان بردگان در به خدمت گرفتن و نیز کامجویی جنسی از بردگان آزاد بوده‌اند. پیغمبر اسلام، کسی را که بنده خودش را بزند از بدترین مردم خوانده بود و وقتی نیز توصیه کرد که بندگان را عبد نخوانید بلکه مرد جوان(فتی) بخوانید.

 

پیغمبر اسلام با این سخن که بدترین مردم آن‌است که مردم را می‌فروشد، مخالفت اسلام را با تجارت برده علنی کرد. بندگان درم‌خرید در غزنه، هند و مصر سلطنت‌هایی را به وجود آوردند و بعضی نیز به خلافت رسیدند. در بین بندگان مسلمان کسانی بودند که در امور اجتماعی و امور حکومتی نقش داشتند و در مجالس ادبی و سیاسی شرکت می‌کردند. بندگان مسلمان حق تصرف در دارایی خود را داشتند و به راحتی می‌توانستند کار کرده و از عواید آن بهره‌مند شوند.

 

پیغمبر اسلام در جنگ بدر، تمام اسیران را آزاد کرد و فقط در جنگ بنی‌المصطلق برای این که مشرکان در بین خانواده‌های مسلمان پخش شوند و به تدریج اصلاح شوند؛دستور داد که افراد قبیله به بندگی گرفته شوند که آن‌ها هم پس از ازدواج محمد با جویریه آزاد گشتند. در اسلام، همچنین بندگان به ارث نمی‌رسیدند و پس از مرگ مولایشان آزاد می‌شدند.

نظر معاصرین
برده‌داری در اسلام از موضوعات چالش برانگیز دین اسلام است. اگرچه امروزه برده‌داری در دید عرف امری مذموم و ناپسند بوده و از ضوابط حتمی حقوق بشر به شمار می‌رود، ولی همچنان اکثریت روحانیون مسلمان معاصر نسبت به این پدیده سکوت اختیار نموده و حتی گروهی از ایشان، به صراحت از برده‌داری دفاع می‌کنند. برای مثال آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی می‌فرمایند:«مساله بردگی فی‌الجمله در اسلام پذیرفته شده‌است و ما از آن دفاع می‌کنیم»

متقابلا گروهی دیگر از روحانیون معاصر مانند آیت‌الله سیدمحمدحسین طباطبائی و آیت‌الله سیدمحمود طالقانی، تنها طریق معتبر بردگی را اسارت کفار حربی در جهاد می‌دانند و چنین بردگی‌ای را به لحاظ غیبت فعلی امام زمان، عملا منتفی می‌دانند. آیت‌الله میرزا ابوالحسن شعرانی می‌گوید:«بندگی در شریعت اسلام مجاز است. اما منحصر به آنکه در جهاد شرعی از کفار اسیر بگیرند و در این زمان که امام علیه‌السلام غایب است، موضوع بندگی فعلا منتفی است»

حقوق بردگان

اسلام برای بردگان حقوق خاصی قائل شده‌است. براساس تعالیم دین اسلام، مسلمانی نمی‌تواند بیش از حد معین از برده خود کار بکشد. همچنین مسلمانان نمی‌توانند از برده زمین گیر و جزامی کار بکشد. اگر کسی به برده خود جنایت فجیعی وارد کرد دیگر نمی‌تواند از او بهره ببرد. اما کامجویی و بهره گیری جنسی از آنان مجاز بوده‌است.
 

   براساس روایات موجود، رضا امام هشتم شیعیان، با بردگان خود بر سر یک سفره غذا می‌خورد

   براساس روایات موجود، روزی علی به برده خود دستور داد که دو لباس، یکی به قیمت دو درهم و دیگری به قیمت یک درهم بخرد. برده خرید و به علی داد. علی لباس دو درهمی را به برده داد و لباس یک درهمی را برای خود برداشت. وقتی قنبر (برده علی) از علت این کار سوال کرد و علی گفت: «من سنی را گذرنده‌ام و همین لباس برای من کافی است، ولی تو جوانی و احتیاج به لباس بهتر داری»

در روایتی از رضا چنین آمده: «هر گاه کسی برده‌ای را آزاد کرد که چاره این دارد، بر اوست که آن برده آزاد شده را تکفل کند ا به حد بی نیازی برساند. و امیر المؤمنین چنین می‌کرد»

  و نیز از محمد نقل شده که درباره بردگان گفته :«از همان چیزی که می‌خورید به بردگان خود هم بخورانید و از آنچه می‌پوشید به بردگانتان هم بپوشانید»
آزاد کردن بردگان (عتق)

گرچه اسلام اصل رقیت و بردگی را با شرایط و خصوصیات آن امضا کرده‌است، ولی بعد از رسیدن به اهداف خود هرگز رضایت به نگه داری آنان در بندگی را نداده‌است و به همین دلیل وسایل آزادی آنان را به هر نحو ممکن و به وسایل گوناگون فراهم ساخته‌است که برخی از آنان قهری ست و برخی اختیاری؛ برخی به اختیار موالی و صاحبان برده‌است و برخی دیر نیز در اختیار بردان.

فقهای اسلامی در کتاب‌های خود به تبع آیات و روایات بابی را تحت عنوان «کتاب العتق» باز کرده و احکام آن را به طور مفصل آورده‌اند، در حالی که برای رقیت و برده گیری کتاب مستقلی نیاورده‌اند.

برخی از قوانینی که سلام برای آزادی بردگان قرار داده‌است:
    قانون عتق به عنوان صدقه: طبق این قانون، آزادی بنده در راه خدا عنوان صدقه بر خود گرفته و بر آن ثواب متفرع شده‌است. رسول خدا فرمود: «هر کس برده مؤمنی را آزاد کند این عملش باعث آزادی او از آتش جهنم خواهد شد».

  قانون عتق به عنوان کفاره: طبق این قانون، خداوند کسانی که با برخی تکالیف او مخالفت عملی کردند، مجازات دنیوی آن را آزاد کردن بنده به نحو تعیین یا تخییر قرار داده‌است.

    قانون عتق بعد از خدمت: مطاق این قانون اگر بنده مؤمنی بعد از هفت سال به مولای خود خدمت کرد آزاد خواهد شد.
   قانون عتق با بیماری خاص: طبق این قانون (که از اسباب آزادی قهری است) اگر بنده به امراضی از قبیل زمین گیر شدن و جزام و کوری مبتلا شود خود به خود ازاد می‌شود.

   قانون تدبیر:مطابق این قانون اگر کسی به برده خود بگوید: تو بعد از مرگ من آزادی، بعد ازمرگ مولی (مالکش) این بنده آزاد است.

   قانون کتابت: طبق این قانون اگر بنده با مولایش قرار ببندد که اگر فلان مبلغ را برای او حاضر کند آزاد شود مولا باید به این عهد خود وفا کند.

   قانون سرایت: طبق این قانون اگر چند نفر در یک برده با هم شریک باشند و یکی از ریکان سهم خود را از این برده آزاد کند، سهم‌های دیگر نیز آزاد خواهد شد و این آزادی از اسباب قهری است.

   قانون تنکیل: مطابق این قانون اگر کسی «جنایت فجیعی» نسبت به برده خود انجام دهد؛ مثل اینکه بینی، دو گوش، یا دو لب او را ببرد، این بنده خود به خود آزاد می‌شود.
 
پيشينه تاريخي مراسم حج

از آنجا که حج آييني الهي و معنوي است و تشريع آن به خاطر رشد روح و کمال نفس و پرورش اخلاق و عمل انسان صورت گرفته، بايد پيشينه  تاريخي آن را در عرصه گاه معارف اسلامي و مسائل معنوي و روايات و احاديث نوراني جستجو کرد.

 ابوبصير از حضرت صادق(ع) نقل کرده که فرمود:

ان آدم هو الذي بني البيت، و وضع اساسه، و اول من کساه الشعر و اول من حج اليه(1)

محققا بناي کعبه و پايه گذاري بيت، به دست حضرت آدم انجام گرفت و او نخستين کسي است که بر کعبه جامه پوشانيد و نيز نخستين انساني است که مراسم حج را بجاي آورد.

 زمان مراسم، بنا به روايت فضل بن شاذان نيشابوري از حضرت رضا(ع)، ماه با برکت ذوالحجه بوده است؛ ماهي که پيش از آدم، فرشتگان الهي به طواف بيت برخاستند و به انجام مراسم معنوي حج موفق شدند.

انبياي الهي؛ بخصوص آدم، نوح، ابراهيم، موسي، عيسي(ع) و رسول با عظمت اسلام(ص) و ديگر انبياي حق، در همين وقت به اداي مراسم اقدام کردند و چنين زمان با عظمتي براي انجام حج تا روز قيامت، به عنوان سنت حتمي از جانب حق براي بني آدم اعلام شد.(2)

 حضرت صادق(ع)فرمود:

 همه ي مناسک حج؛ اعم از طواف، نماز، عرفات، مشعر، منا، رمي، قرباني و حلق را فرشته ي وحي ( جبرئيل) ، از جانب خداوند مهربان به آدم تعليم داد و به عنوان دليل و راهنما، تمام مراسم حج را همراه با آدم بجاي آورد.(3)

 

فرزندان مومن آدم، تا زمان حضرت نوح، چون براي حج مستطيع مي شدند، به اداي مناسک مي شتافتند و مراسم حج را همچون پدر بزرگوار خود به جاي مي آوردند.

امت نوح به خاطر کفران و ناسپاسي و مخالفت با اوامر و نواهي حق، با حملات سهمگين طوفان برخاسته از آبي که تمام منطقه را گرفته بود، به هلاکت رسيدند. نوح(ع) با عده اي اندک از مردم مومن از کشتي پياده شدند و قبل از اسقرار در محلي معين براي ادامه حيات، به مدت يک هفته به امر حق به طواف خانه خدا پرداختند.(4)

مناسک حج در زمان حضرت هود و صالح(ع) و آنان که مومن به آن دو رسول حق بودند، بمانند زمان آدم و نوح(ع) برگزار مي شد.

از روايات و احاديث و منابع تاريخي چنين بر مي آيد که گذشت زمان و هجوم حوادث و بي توجهي مردم، باعث ويراني کعبه و تعطيل مناسک شد، تا خداوند عزيز ابراهيم و اسماعيل(ع) را ماور بناي کعبه و نصب حجرالاسود و اداي مناسک و دعوت مردم جهان به حج نمود.(5)

حضرت رضا(ع) در روايتي از حج خضر و الياس(ع) به همان طريقي که مردم مومن حج به جا مي آورند خبر مي دهد.(6)

امام ششم(ع)نيز به حج داود و سليمان و عيسي بن مريم(ع) اشاره مي کند .

با توجه به رواياني که در پيش اشاره شد، بايد گفت پيشينه تاريخي مراسم حج، ريشه در حيات ديني و معنوي آدم و انبياي الهي(ع) دارد و در ميان اقوام و ملل و جوامع و امم، آنان که مومن به نبوت بودند اين مراسم را در جهت اقتداي به انبياء انجام مي دادند و کيفيت آنان همان برنامه پيامبران بود.

اين معنا را نيز نبايد از نظر دور داشت که هرگاه حاکميت نبوت به خاطر دوري مردم از انبيا و تسلط زورمداران بر مردم، ضعيف مي شد، روساي قبايل يا حاکمان ظلم پيشه برگزاري مراسم را، به صورتي که مي خواستند جهت مي دادند و در آيين حج به اقتضاي هواي نفس خود کم و زياد ايجاد مي کردند و يا برنامه هايي را که رنگ و بوي الهي نداشت به مراسم مي افزودند و از اين رهگذر از زحمات مردم و انجام مناسک سوء استفاده مي کردند!

 

حکمت تشريع مناسک حج

آدمي به واقعيات معنوي و حقايق روحي و برنامه هاي عالي اخلاقي و تبادل افکار و بيان دردهاي باطني و ظاهري خود و يافتن راه حل مشکلات فردي، اجتماعي، سياسي، مادي و معنوي خويش، نياز شديد و احتياج مبرم دارد.

تحقيق آنچه که بدان نيازمند است، ممکن است در شهر و ديارش و در ميان جامعه محدود و کوچکش صورت نگيرد بنابراين جايي و جمعيتي را – به طور فطري و طبيعي- که به خواسته ها و آرمانهايش برسد و آنچه را که نسبت به آن احساس خلأ مي کند به دست آورد.

خداوند مهربان مناسک و مراسم حج را در جايگاهي معين و در شهري معلوم و در زماني محدود بر اهل تمکن فرض کرد تا به دور از حدود جغرافيا و مرز و رنگ و شکل و مليت و قوم در آن زمان معين و در شهر  مکه، و بر محور کعبه، و برحول مناسک گرد آيند و از هدايت حق جهت زدودن آلودگيها از باطن خويش و آراسته شدن به حسنات و دور شدن از سيئات و بديها و شناخت يکديگر و تبادل افکار و حل مشکلات سياسي و مادي امت اسلام و متحد شدن عليه هواي نفس و شياطين دروني و بروني و مستکبران از خدا بي خبر، و اصلاح ظاهر و باطن خويش، و به چنگ آوردن خير دنيا و آخرت بهره مند شوند.

معنويت و نورانيت مراسم حج دورنمايي از عظمت و جلال و جبروت صاحب کعبه و خالق هستي است. زائران اگر شرايط واقعي حج را در مناسک خود تحقيق دهند، به عظمتي ما فوق تمام عظمت ها و جلالي ما فوق تمام جلالت ها مي رسند. تشريع اين مراسم به خاطر اين است که حاجي با اداي مناسک تمام کمبودهاي فکري و روحي و اخلاقي و ايماني ، و همه حاجيان تمام خلأهاي اجتماعي و سياسي دنياي اسلام را پس از بازگشت به وطن جبران نمايند.

کعبه و مناسک آن براي جهت دادن موجوديت جامعه به سوي حضرت حق است.

حکمت تشريع مناسک به خاطر اين است که مردم دل از غير حق رها کنند و نفس از رذائل پاک سازند. و لباس هوا از هويت وجود در آورند، و خويشتن خويش را به حق متصل کنند و باطن را حريم حکومت الله گردانند و به خاطر جلب خوشنودي حق، با صدق و اخلاص قدم بردارند، و زمينه طرد طاغوتهاي زمان را از عرصه گاه حيات مادي و معنوي خود فراهم آورند.

تشريع اين مراسم براي اين است که انسان خود را از قيود شيطان برهاند و ذمه خويش را از حقوق مردم آزاد سازد و اموال خود را از حق الله و حق الناس پاک کند، و زمينه خشوع و خوف و خشيت و اخلاص و عشق و محبت و مهر و رافت را در قلب خود فراهم آورد و باطن را از رذائل بشويد. و ظاهر را به عمل صالح بيارايد، و براي هميشه از حرکات شيطاني و امور باطل بپرهيزد.

 

وجوه اشتراک حج با عبادتهاي ديگر

عبادت از آن جهت بر انسان واجب گشته است که در تمام شؤون زندگي ، از بند شهوات حرام، اميال و غرائز بدون محاسبه و هواي نفس و شيطانهاي دروني و بروني آزاد باشد.

آثار مادي و معنوي، ظاهري و باطني عبادات در حدي است که درک آن کاري است بس مشکل و فهم آن بسيار سخت و دشوار.

سود عبادات و نتائج تکاليف و ثمرات انجام مسئوليت ها بدون ترديد به گستردگي حيات دنيا و آخرت انسان است.

عبادت محدوديتي آسماني ، قيدي معنوي و بندي روحي است که انسان را از هر حرامي حفظ مي کند و در مقابل خزي دنيا و عذاب آخرت مصونيت مي بخشد و در يک کلمه عبادت محدوديت مصونيت زا است.

بنابراين بين حج و ديگر عبادات وجوه مشترکي از قبيل: تسليم بودن در برابر حق، اصلاح نيت، اصلاح عمل و اخلاق، کسب وقار و ادب، کرامت و انسانيت، تامين خير دنيا و آخرت، جلب رضاي حق، به دست آوردن مصونيت از خزي دنيا و عذاب آخرت، تبديل شدن انسان به منبع خير و برکت وجود دارد.

حج در روان انسان نيرويي ايجاد مي کند که تا زنده است در پنهان و آشکار براي سالم ماندن از زشتي ها نگهبان خواهد بود و اين همان فيض الهي است که از برکت اين معراج نصيب انسان مي شود.

قاصد حج هنگامي که آماده خروج از وطن مي شود اگر به مقصود و رفعت شأنش دانا باشد، و آن را چنانکه سزاوار است دريابد و به نور الهي و کمک بصيرت به آن نظر اندازد، و خواسته او اين باشد که آن راه را طبق هدايت حضرت حق طي نمايد دل او متوجه عالم ديگري خواهد شد، و از ظواهر ناپايدار به حقايقي ثابت و استوار بينا خواهد شد.

در آن هنگام است که خواهان بي نيازي و توانايي خود مي گردد نه آنچه تاکنون طالب بوده  است. و مهياي آن مي شود که همه  خواهش ها و تاريکي هاي طبيعت را از خود پاک سازد.

اين نخستين انديشه است که قاصد حج احساس مي کند؛ يعني تاثير آن حقيقت ملکوتي را در شناسايي مقام نفس انساني و برتري روح را از بستگي به ظواهر زندگي مادي.

هنگامي که حاضر در ميقات شد و غسل کرد و به لباس احرام درآمد، درون او از جلال آن انديشه هاي پاک و ملکاتي که در نفس او پيدا شده پرگشته و زندگي و همه  شؤون فريب دهنده آن را از خود دور مي سازد.

در آنجا خود را به حساب نمي آورد ، مگر فردي از لشگريان حق، که آنان را دعوت کرده و او به توفيق حضرت محبوب موفق به اجابت شده است!
هنگاميکه حاجي پوشش و کيفيت خود را تغيير داد و خواري موقف و بي چارگي خود را آشکار نمود، برخود لازم مي داند که دلش پاک و کردارش پاکيزه، و گفتارش صادقانه و بي آلايش باشد و کسي را از خود نرنجاند و براي  خوشنودي حق از روي صفا و حقيقت از خود بگذرد و هستي خويش را از هر نوع آلودگي و آميختگي به اغراض دور بدارد و هويت خود را متوجه حضرت رب العزه سازد.

در نتيجه هنگامي که عملش را به پايان برد نور معرفت دلش را ربوده و روشن ساخته و گوشه هاي قلب او از همه رخنه هاي ريز و باريک شرک و کفر پاک شده و فايده عملش در همه قواي وجودي او و سپاهيان و دسته هاي مددکار آنها سرايت نموده، همه را تسليم حق و در راهي که خداوند مقرر فرموده پشتيبان يکديگر و همدست و هم آهنگ و يگانه و خرسند مي بيند.

نفس او تبديل به روح الهي شده، و گمان و انديشه هاي بي جايش به تعقل تغيير مي يابد و دانش هاي بي حقيقت او را حکمت و برهان جايگزين مي شود و سرانجام صفات زشتش نيکو و پسنديده مي گردد و شهوات او عفت و پاکدامني ، و خشم او بردباري و عزم برکارهاي خير، و لذت شخصي او دوستي و محبت ، و نوميدي او را خير و رحمت خداوندي ، اميدواري و ناسپاسي او نعمت حق را سپاسگزاري و آز و طمعش توکل بر خدا، و توانايي و قدرتش مهرباني، و حماقت او فهم و زيرکي، و بي پروايي و رسوايي او طريق نيکي و پرستش خداوندي ، و خود خواهي او فروتني و نرمي و بيهوده گويي او خاموشي ، و برتري طلبي و گردنکشي او تسليم بودن، و از هر گزندي پاک شدن و  فضائل ديگر، که نتيجه و اثر حج است.

اين معنا را به عبارتي ديگر بدين صورت مي توان ترسيم کرد:
انسان جامع همه استعدادهاست؛ قواي روحاني و ملکوتي در وجود آدمي، به حدي است که مي تواند انسان را به عالي ترين مدارج کمال برساند.
ظرف حرکت به سوي کمالات و مدارج عرشي، خانه  دنياست و بودن در دنيا لازمه اش داشتن جسم و تبعات آن؛ از قبيل غريزه  خوردن، آشاميدن، انس،  اجتماعي بودن و شهوات است.

اگر راه شکم و ديگر غرائز بدون حد و مرز باز باشد، انسان به تدريج برده  اميال و غرائز و شهوات خود مي گردد و در نتيجه به چاهي از فساد و افساد سقوط مي کند که نجاتش بسي مشکل خواهد بود.

راه مقيد کردن غرائز و اميال و شهوات و خواسته هاي بي حد و مرز، که تاکنون بسياري از ملت ها را دچار هلاکت ابدي کرده ، فقط و فقط عبادت است، آنهم عبادتي هماهنگ با قرآن و راهنماييهاي امام معصوم.

بينايان راه فرموده اند: آگاه باش که مقصود اصلي از آفرينش انسان شناخت خداوند و رسيدن به عشق و محبت او و برقراري انس با حضرت حق است.
رسيدن به اين مقام والا موقوف است بر صفاي نفس و تجرد آن از شوائب شيطاني و مادي. هر اندازه که صفاي نفس بيشتر و وارستگي آن شديدتر باشد، انس و علاقه نسبت به حق افزونتر خواهد بود.

بديهي است که صفاي نفس و تجرد آن، منوط است به پيراستگي از شهوات  نفساني و اجتناب از لذتهاي حرام و آرزوهاي پست و عدم تعلق به مال و منال دنيوي.
زيرا همه  اينها در صورتي که خارج از حدود شرع باشند، موانعي هستند که انسان را از معارف الهي و نفخات قدسي باز مي دارد و هيچ چيز روح انساني را از نزديک شدن به عالم قدس مانع نمي گردد، مگر آنچه به نام مشتهيات نفساني ناميده شده؛ از قبيل غرائز حيواني و ناستوده هاي اخلاقي و کردارهاي شيطاني .

 

و هم چنان که ظرف تا هنگامي که از آب پر مي باشد، ورود هوا به داخل آن امکان ندارد، نفوس انساني نيز تا خالي و وارسته از صفات و ملکات نکوهيده نباشد نور الهي چنانکه شايسته است قلوب آنان را روشن نخواهد کرد.

نفوس به هر نسبت که از اين پليديها پاک شوند، انوار حقيقت بر دل آنان اشراق بيشتري يافته و بخشش هاي يزداني بر آنها روي آور مي شود.
به عکس نفوسي که به غير حق اشتغال  دارند معرفت و شناسايي پروردگار و حلاوت و دوستي و انس با او در دل آنها جاي نخواهد گرفت و به هر اندازه که تجرد نفس کمال يابد ايمان و يقين بيشتر مي شود و صفات و فضائل کم نظير در او جلوه مي نمايد و بلندي نفس انساني در آن مرحله از صفا و تجرد در حدي است که آنچه را از عالم کمال الهي بخواهد بر او فرود آيد.
بدين جهت عبادات که به منزله نردبان ترقي و راه وصول به کمالات و مراتب عالي است، از جانب حضرت حق تشريع شده است.

پاره اي از عبادات، عبارت از انفاق مال و بخشيدن آن است که باعث انقطاع انسان از آزمندي به دنياست؛ مانند زکات و خمس و صدقات. اين انقطاع همان علت غايي تشريع انفاق است که به اصطلاح دانشمندان غرض از تشريع ناميده مي شود، اگر چه بهره بردن پاره اي از مردم بر آن مترتب است.

بعضي از آنها خودداري و اجتناب از شهوات و لذات است؛ مانند روزه. و پاره اي از آنها به منظور پرداختن دل به ياد خداوند متعال و توبه به سوي او، توام با حرکات خاص گوناگون جسمي است؛ مانند نماز.
بايد دانست که معرفت حاصله از فکر و نور خلقت يا معرفتي که از به کار بردن قواعد منطقي حاصل مي گردد، در حصول آنچه گفته شد، از دوستي و انس با خداوند کافي نيست و اگر به اينها توجه و انس به خداوند و دوستي او حاصل شود، سست بوده و پايدار نمي باشد.

اما آثار کامل و شايسته اي که در نفس از مداومت و پيوستگي برآن اعمال حاصل مي شود ثابت و استوار خواهد بود. چه همانا ميان نفس و بدن رابطه اي قوي است و فعل و انفعالات آنها در يکديگر موثر واقع مي  شود.

آيا هنگامي که عضوي را جراحتي برسد، روان آدمي از جراحت متألم نمي شود؟

و بالعکس در مواقع هيجانات روحي و اضطرابهاي رواني، که در نتيچه  عوامل مختلفي از قبيل مرگ عزيزان يا کارهاي وحشت زا به انسان روي مي آورد، نمي بيند که اعضاي بدن نيز متأثر شده و قطعه گوشت ميان پهلو و کتف به لرزه مي آيد؟

و به عبارت ديگر، عکس العمل خود را به صورت رعشه دست و پا يا پريدگي رنگ رخسار و غيره نشان مي دهد؟

بنابراين همانطور که قبلاً اشاره گرديد، مقصود از وضع و تشريع عبادات اين است که انسان به آن وسيله مدارج کمال را قدم به قدم بپيمايد و به صفات ملکوتي آراسته شود.

آنچه مسلم است اين است که صورت ظاهري هر عبادتي نقش و اثر مطلوبي در روح ايجاد کرده، به موازات عبادات عضوي و اعمال جوارحي، آثار بسيار نيکويي در تنوير و اصلاحات نفسي از خود به جاي مي گذارد؛ چنانکه در حس درک مي کنيم، طهارت ظاهري در پاکي و روشني نفس تاثير دارد؛ مثلاً هنگامي که وضو مي سازيم و به وسيله اين عمل به طهارت ظاهري مي پردازيم، در خاتمه  اين عمل عبادي نوعي حالت  صفا و انبساط در روان خود احساس مي کنيم که اين حالت قبل از انجام وضو در ما نبود، و علت آن همانطور که بيان شد راز بستگي ميان روان و تن است و گرنه ظاهر بدن از عالم محسوس و روح – نظر به اصل فطرتش – از عالم ملکوت است و موقعيت آن در اين بدن؛ مانند کسي است که از موطن اصلي خويش دور گشته و غريب افتاده است. بنابراين همچنان که از معارف نفسي آثاري به بدن فرود آيد، از اعمال جوارحي هم انواري به سوي روح بالا مي رود.

درباره ی admin

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *