خانه / رمالی و دعانویسی / خاطره تلخ یک زن از مراجعه به سایتها و وبلاگهای دعانویسی و رمالگری سحر و جادوگری و طلسم

خاطره تلخ یک زن از مراجعه به سایتها و وبلاگهای دعانویسی و رمالگری سحر و جادوگری و طلسم

در این پست از سایت antique-book-treasure.ir خاطره تلخ یک زن از مراجعه به سایتها و وبلاگهای دعانویسی و رمالگری را برای شما عزیزان قرار دادیم . زن جوانی که برای درمان فرزند بیمارش دست به گریبان سایت ها و وبلاگ های دعانویسی و رمالی شده بود متوجه کلاهبرداری این افراد شد …

خاطره تلخ یک زن از مراجعه به سایتها و وبلاگهای دعانویسی و رمالگری
خاطره تلخ یک زن از مراجعه به سایتها و وبلاگهای دعانویسی و رمالگری

خاطره تلخ یک زن از مراجعه به سایتها و وبلاگهای دعانویسی و رمالگری,کلاهبرداری دعانویسان,کلاهبرداری رمالان,دعانویسی و رمالی,خاطرات یک زن از کلاهبرداری رمال و دعانویس,نوشتن دعا توسط رمال برای خوب شدن حال فرزند و بچه بیمار و مریض,سایت و وبلاگ دعانویسی و رمالی,سایتهای رمالی,وبلاگهای دعانویسی,آدرس سایت رمال و دعانویس,دعانویس و رمال کثیف و کلاهبردار در ایران,درخواست رابطه جنسی دعانویس با زن,درخواست های عجیب برقراری رابطه جنسی رمال و دعانویس با دختر و زن,بر هم زدن رابطه زن و شوهر توسط دعانویس و رمالی,سحر و جادو کردن زن جوان به وسیله دعانویس و رمال شیطانی

خاطره تلخ یک زن

از مراجعه به سایتها و وبلاگهای دعانویسی و رمالگری

ای کاش اینقدر که این سایتها و وبلاگهای دعانویسی ورمالگری زیاد شده یه همچین سایتهایی مثل سایت شما هم زیاد می شد تا مردم آگاه بشوند وطرف همچین آدمای کثیف و شیادی نرن.خواهش میکنم ازاتفاقاتی که میگم رو منتشر کنید که برام اتفاق افتاده شاید درس عبرتی باشد برای آدم های ساده لوحی مثل من .باتشکر

من یک زن 26ساله هستم مینویسم تادرس عبرتی باشد برای آدم هایی امثال خودم برای شفای فرزندم به دعانویسای بسیارزیادی مراجعه میکردم چه تلفنی چه حضوری ولی هیچکدام از دعاهاشون هیچ نتیجه ای نداد وفرزندم بهتر نشد هرچند دکترها گفتند مشکل بچه ی من به مرور زمان خوب میشه حتی بدون نیاز به دارو ولی من تحمل دیدن ناراحتی بچه ام رونداشتم دیگه داشتم دیوانه میشدم از اینکه نمیتوانست با بچه ها بدود وبازی کند شب وروزم شده بود گریه وناراحتی .

با شوهرم هم مشکل داشتم اون به من خیانت کرده بود و تو بدترین شرایط بودم ولی برای خوب شدن فرزندم شب و روز به این در و اون در میزدم شب و روزم شده بود اینترنت و وبلاگهای دعانویسی و رمالگری تا اینکه با یه وبلاگ اشنا شدم شمارشو گرفتم و اون آقا هم یه سوالاتی از من پرسید از فرزندم و حتی خودم و شوهرم اسامی مادرمان هم پرسید .

وقتی اسم مادرمان روهم پرسید گفت چون من در فلان شهر هستم و شما شهر….پس تلفنی براتون دعا میخونم یه سری کارها هم بهم گفت که خودم انجام بدم برای شفای فرزندم و من انجام دادم هر چند خودم مفاتیح زیاد میخوندم و میدونستم تمام اون چیزایی که گفته ناقص و ناتمام میگه ولی انجام دادم بعد از دو هفته این دعاها هیچ تاثیر مثبتی روی بچه ام نداشت خودم هم عصبی تر شده بودم و ارتباط من واون دعانویس قطع بود .

تو این دو هفته اون آقا دائم شبها پیامک میزد و حرف از خدا و پیغمبر میزد جوری که من فکر میکردم این آقا نعوذ بالله امام هست دوباره زنگ زدم و گفتم بچه که خوب نشد هیچ بدتر هم شد و او گفت خودم درستش میکنم با دعا فقط شما ارتباطت رو قطع نکن بعد هم گلایه که چرا جواب پیامک هایم رو ندادی و من تعجب کردم از حرفش راستش دیگه به یقین رسیدم که سحر و جادوگری حقیقت داره و این جور افراد با سحر هر کاری از جمله اینکه بتونند یه آدمی را عاشق یه آدم دیگه ای بکنند ، با توسل به شیطان انجام میدهند .

یقین دارم چون در خود قرآن هم آمده وهم اینکه روحانیون خیلی زیادی این رو تأیید کردند . بگذریم باورتان نمیشود اون روز بعد از پایان مکالمه احساس خیلی عجیبی نسبت به اون آقا داشتم شرم میکنم ولی به طور عجیبی ندیده و نشناخته چنان شیفته اش شده بودم که دیگر قادر به انجام کارهای منزل نبودم غذا نمیخوردم و هیچ تمایلی به انجام اعمال مذهبی ام نداشتم جالب تر اینجاست که حتی بچه خودم را هم دوست نداشتم این اواخر کتکش میزدم چون دیگه کنترل خودم دست خودم نبود من چون با شوهرم به شدت مشکل داشتم ناخواسته جذب اون دعانویس شده بودم و ندیده برایش گریه میکردم و تا حد جنون دیوانه وار دوسش داشتم .

چه بلاهایی که بر سر من نیاورد چه تهمت هایی که به شوهرم نسبت نداد و دست آخر بیچاره مان کرد من و شوهرمو با سحر و جادوگری تا مرز طلاق پیش برد بچه و شوهرم را از چشمم انداخته بود . میگفت بچه مال باباشه میگفت تو مراقبه بهم گفتند که بچه ات باید بدی به باباش تو مراقبه شنیدم که شوهرت امروز با فلان زن رابطه ی جنسی داشته و صد تا حرف زشت دیگه خیلی رک و راحت از رابطه ی جنسی حرف میزد و سعی داشت منو وسوسه کنه به طرفش برم به پیغمبر ما حضرت محمد و حضرت فاطمه صلوات الله علیهما و آلهما ننگ می بست و میگفت بابا اونا هم غلام داشتند کنیز داشتند شوخی میکردند ، راحت بودن دائم از من تقاضای پول میکرد 800 هزار تومان به بالا از مدل گوشی موبایل سؤال میکرد از مدل ماشینمون و چون شوهرم کارمند بود و خیلی خیلی از خودش سرتر بود سعی میکرد اون رو مردی کثیف و خودش رو پاک و معصوم نشون ده میگفت سه برابر شوهرت حقوق میگیرم شوهرت لایق بدترین فحش هاست و هزار تا حرف زشت دیگه هر روز پول میخواست واین اول ماجرابود.

راستش دیگه خسته شده بودم از کتک خوردن از دعوا و سر وصدا از اینکه با یک مرد نامحرم و کثیف ارتباط داشتم هرچند تلفنی ولی احساس بدی داشتم جهنم واقعی بود و بیشتر از همه کودک خردسالم زندانی این جهنم بود و ذرّه ذرّه آب میشد . اون دعانویس منو دوست نداشت فقط وفقط به خاطر دل کثیفش حاضر بود هر بلایی رو سرمن بیاره دیگه داشتم دیوانه میشدم عصبانیتهای شدید ریزش موی شدید پیدا کرده بودم ظرفهای خانه رو می شکاندم تا آرام بشوم . داشتم دیوانه می شدم کنترل اعصابم دست خودم نبود اون دعانویس از تمام نیات ودل من اگاه بود و من فکر میکردم اون امام هست که از دلها اگاه است زنگ زدم گفتم ازتو متنفرم گفت باشه بزار عشقمون یک طرفه باشه و باز همون آش و همون کاسه .

یک شب که دعوای سختی با شوهرم داشتم خیلی کتک خوردم خیلی گریه کردم دعای گنج العرش خوندم توبه کردم واز خدا خواستم وبه پاکترین بنده هایش قسمش دادم که کمکم کنه امام زمان رو به آبروی مادرش قسم دادم که هرآنچه که به صلاحم هست پیش بیاد وکمکم کنه با حالت گریه وزاری به خواب رفتم صبح با صدای پیامک اون مردک کثیف از خواب بلند شدم یه حس عجیبی داشتم انگار خدا جوابم را داده بود چنان از اون دعانویس متنفر شده بودم که زنگ زدم بهش گفتم دیگه حق نداری پیامک بفرستی یا زنگ بزنی اول بازبون چربی و حرفای کثیف سعی داشت آرومم کنه ولی گوشی رو قطع کردم دوباره زنگ زد گفت اگر ارتباط رو با من قطع کنی جن ها رو میفرستم سراغت و زندگی ات به آتش میکشم البته تاحدودی هم توانست خیلی بیشتر بین منو شوهرمو خراب کنه و این فقط تازمانی بود که از مشکلم هیچکس خبر نداشت شمارمو قطع کردم تا دیگه نتونه زنگ بزنه .

****************************

با سلام و تشکر ازمطرح کردن این موضوع عبرت آمیز
متاسفانه مردان بنده شهوت و زنان بنده محبت هستند و همین باعث بروز چنین مشکلات خانمان سوزی شده است.
همین دو روز پیش خانمی مشاوره می کردند که 27سال بیشتر نداشت و مجرد هم بود با مرد 55ساله در ارتباط بود و منشاء ارتباط هم مشابه همین خانمی که قضیه خود را گفتند بود.
این رابطه در ابتدا از طریق کامنت گذاشتن در وبلاگ یا سایت بوده و بعد تبدیل به چت کردن و شماره دادن و ارتباط تلفنی.طوری که محبت این مرد در قلب دختر زیاد شد و جالب اینکه دختر خانم این مرد رو بابا خطاب می کرده.
اما این مرد چی؟
او جزء سوء استفاده هیچ قصدی نداشته است و با هزار دوز و کلک همین کار کرده بود و دختر رو فریب داده بود و با گفتن احکام جعلی ارتباطشان رو حلال جلوه داده بود و دختر هم به خیال ارتباط شرعی یک سال به خواسته های … او تن میداده است و حال فهمیده است که کارشان حرام و زنا بوده است.وقصد ترک داشته است که مرد او رو تهدید کرده و الان دانسته است که تمام اظهار محبت ها و عشق و دوستی ها برای استفاده جنسی بود و همه تظاهر بوده است.
اما ناراحتی من این است که چرا دختر خانم ها و حتی خانم های متاهل این محبت های کذایی رو نمی فهمند و ما هر روز شاهد چنین اتفاقاتی هستیم؟
همین دختر خانم در ابتدا زیر بار حرف بنده نمی رفت و می گفت او من رو دوست داره و رابطه ما هم طبق گفته او حلال است و به هیچ وجه نمی خواست بپذیرد که فریب خورده است و همچنان به او علاقه مند بود و ما متاسفانه زیاد شاهد چنین افرادی هستیم.
حال به نظر شما دوستان عزیز چگونه باید دختران و زنان رو در مقابل چنین محبت های کذایی که از سوی مردها می شود بیدار کنیم؟

درباره ی admin

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *